کوتاه کن کلام... بماند بقیّهاش
مرده است احترام... بماند بقیّهاش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام... بماند بقیّهاش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام... بماند بقیّهاش
شمشیرها تمام شد و نیزهها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیّهاش
گویا هنوز باور زینب نمیشود
بر سینۀ امام...؟ بماند بقیّهاش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیّهاش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیّهاش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام .... بماند بقیّهاش
بر خاک خفتهای و مرا می برد عدو
من می روم به شام... بماند بقیّهاش
دلواپسم برای سرت روی نیزهها
از سنگ پشت بام... بماند بقیّهاش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام... بماند بقیّهاش
حالا قرار هست کجاها رود سرش؟
از کوفه تا به شام... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
شاعر: محمد رسولی
هدایت شده از شعرهای من
🖤🖤🖤🖤
غرق ماتم بود این قلب ...
غرق شد در دریایی غم...
عنان از کف رفت ...
دیوانه شد صاحب قلب ...
تا شنید روضه ی جانسوز قتلگاه را ...
جسم ماند یکجا ...
روح شد آواره ...
همچون اسیران دشت نینوا ...
سرگردان و بیچاره ...
نه از دستش کاری می آید ...
نه از جسمش ...
جزء گریه بر احوال زینب س ...
بزن نی سیاه ...
بگو از غم ...
بگویم من از دل ...
دل بگوید از غم و نی بزند از غم ...
ببار باران چشمم ...
گرفته دلم ...
عزای حسینم شده ...
اغراق نمیکنم پروردگارا ...
کاش من خود باران بودم ...
کاش من خود دریا بودم ...
میگریستم من همه حال بر احوال حسینم ...
نه با اشک چشم ،نه !
با اشک دل ...
کاش من همه بودم ،همه ...
با همه ی دلها ...
فقط امشب تورا صدا میزدم یا حسین ...
تا صدایم را تا عرش خداوندی برسانم ...
لبیک حسین لبیک ...
آسمان دلم ابری است یا امام زمانم ...
میبارد باران چشمم ...
میسوزد این دل زخمی ...
شنیده از کربلا ...
حیران کرده یاران حسین ع ...
بادلی زخمی ..
چشم بارانی ...
مات ومبهوت ...
به دنبال امام زمانش ...
بگوید عرض تسلیت ...
لبیک حسین بگوید ...
آقا امام زمان عج ...
بگوید جواب این لبیک ها ...
کاش بگوید ...
کاش بگوید🖤🖤🖤🖤
لیلا اسربار
عالمی واله و شیدای حسین است حسین
سرخوش از باده ی صهبای حسین است حسین
می برد غم زدلش حضرت زهرا به جزا
در دل هرکه تولای حسین است حسین
زهره و مشتری وشمس وقمر در همه دم
پرفروغ ازرخ سیمای حسین است حسین
هرکه گردید هدایت به صف کرب وبلا
بی شک از خطبه ی غرای حسین است حسین
سرمه ی چشم ملائک به یقین تا صف حشر
گردی از خاک کف پای حسین است حسین
طور سینا که بود بهره ور از نور خدا
این مکان غرق تجلای حسین است حسین
روز محشر نخورم غصه وغم بهرجنان
چشم من محو تماشای حسین است حسین
آنچه بردرد دل خلق دوا می باشد
تربت عالی اعلای حسین است حسین
صد چو حاتم که بود شهره ی شهراز کرمش
سائل سفره ی اعطای حسین است حسین
چه غم از غصه ی فردای قیامت دارم
چون قیامت قدوبالای حسین است حسین
هر که یک قطره بریزد گهر از دیده ی خود
در یکدانه ی دریای حسین است حسین
فاطمه هرشب جمعه چو شمیم اشک فشان
نوحه گر از غم عظمای حسین است حسین
علی قاسمی (شمیم)
از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست
دست و دل گشاده چو روی گشاده نیست
فیض فتادگان بود از ایستاده بیش
سنگ نشان به راهنمایی چو جاده نیست
چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
چون طفل نوسوار به میدان اختیار
دارم عنان به دست و به دستم اراده نیست
هر چند کوه قاف بود لقمه ای بزرگ
عنقا اگر شوی ز دهانت زیاد نیست
چرخ است زیر ران ز دنیا گذشتگان
عیسی اگر پیاده شد از خر، پیاده نیست
صائب در آن سری که بود همت بلند
گر می شود به خاک برابر، فتاده نیست
⚫️دو مصرع شعری که امیرالمومنین و امام زمان عج به محتشم کاشانی آموختند!
✳️محتشم از شعرای متوسط الحالی بوده که علی الظاهر برادری هم داشته که در جوانی از دست می دهد و مرثیه هایی هم برای وی سروده است.
🌸شبی در عالم رویا حضرت علی(علیه السلام) را می بیند و حضرت از وی گله می کند که چرا فقط برای برادرش مرثیه گفته و برای حسین(علیه السلام) شعر نمی گوید!
💠محتشم ادب کرده و عرض می کند که خود را شایسته ی مقام شاعری آن حضرت نمی داند و ضمن این که اگر بخواهد شعری بگوید واقعا نمی داند از کجا باید شروع کند.
🌹حضرت مصرع اول را برای محتشم خوانده و می فرماید این گونه شروع کن:
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
🌟 و محتشم می گوید: یک مرتبه از خواب پریدم در حالی که زیر لب زمزمه می کردم: «باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
🔴 محتشم شعر را بی وقفه ادامه می دهد تا به این مصرع می رسد که: «هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال» او اما برای ادامه ی این بیت تردید می کند.
❎ چون قاعدتا مصرع دوم باید به گونه ای عنوان می شد که خداوند را از این واقعه ملول و ناراحت نشان دهد،در حالی که ناراحتی و غم در خداوند راهی ندارد.
🔆 به همین دلیل از ادامه باز مانده و به ائمه متوسل می شود.
تا در عالم رویا یا در بیداری به محضر امام زمان عج🌸 مشرف شده و مشکل را در میان می گذارد و از حضرتش برای ادامه ی شعر استمداد می کند.
❤️ حضرت به او می فرماید که این بیت را این گونه تکمیل کند:
❄️هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال
❄️او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال
و اینگونه حضرت بدون این که در مصرع اول دستی برده باشند، بیت را کامل می کنند به گونه ای که به محتوای آن هیچ گونه خدشه ای وارد نباشد.
🔵بدین صورت باید گفت در ترکیب بند محتشم کاشانی دو مصرع از دو معصوم علیه السلام نهفته است.
🌷مصرع اول شعر که از مولای متقیان امام علی است و مصرع بعدی که در بالا اشاره شد، از امام زمان(عج) است....
هدایت شده از شعرهای من
🖤🖤🖤
کاروان دل راهی سفری است ...
سفرسبز ...
جاده اش مملو از بویی بهشتی ...
وعطر زیبایی بوی بهاری ...
هر قدم که برداشته میشه ...
چه عجیب بوی یاس به مشام نزدیک تر میشه ...
بویی ناب ...
ناب همچون الماس ...
راهیان سفر عشق ...
راهیان کربلا ...
سرزمینی که ارباب حسین قدم گذاشت ...
قدم عاشقی ...
دلدادگی را اثبات کرد ...
عاشقی را اثبات کرد ...
و راهیان کربلا ...
کاش بگیرن از حسین ع درس عاشقی را ...
چه مکتبی هست ،مکتب عاشورا ...
خدای من ....
معبود من ....
وقتی پای درس مکتب حسین ع مینشینم ...
خجل میشوم از بندگی خود ...
شرم می آید به سراغ من روسیاه ...
در کجای این دنیا قدم میزنی امام زمان عج ؟؟؟
بار الها دستهایمان را سمت تو می آورم ...
حرفی دارم ...
سخنی دارم با تو ای معبود من ...
همیشه تکرار میکنم ...
خدایا من خدایی چون تو را دارم ...
پا به مکتب حسین ع میگذارم ...
خدایا تو چه حسینی داری ...
چه عاشقی و چه معشوقی ...
عشق فقط مختص تو هست یارب ...
این است درس امام حسینم ...
کاش کاروان راهیان کربلا یاد بگیرن عاشقی را ...
دلبری را ....
عشق فقط خدا هست وبس...
عشق یعنی دوست داشتن های خدا ...
عشق یعنی دوست نداشتن های خدا ...
کاش فقط و فقط از این دنیای فانی ...
در پی عشق خداوندی باشیم ...
کاش یاد بگیریم درس مکتب حسینی را🖤🖤🖤
لیلا اسربار
💠27شهريور؛ روز ملي شعر و ادبيات
در چنين روزي محمدحسين بهجت تبريزي، يکي از شاعران نامور کشورمان و ملقب به شهريار ديده از جهان فروبست. در تقويم کشورمان، روز درگذشت وي را «روز ملي شعر و ادبيات» نام گذاري کرده اند.
كاكتوس به من درس زندگى داد .
هر چه بيشتر خودت باشى ،
هر چه متظاهر نباشى ،
كمتر طرفدار دارى .
كاكتوس تيز است و تيغ دار ،
اما حقيقت است ، راست است ،
خود را به دروغ لطيف نشان نميدهد ،
بعلت همين متظاهر نبودن
و خود بودنى ستودنى ،
كم طرفدار دارد و اكثرا تنهاست .
من گل هاى زيبايى را ميشناسم
كه درونشان سمى است ...
بهشان نزديك شوى ،
مسموم و بيمار ميشوى ،
هر چند كه ظاهر زيبايى دارند ...
كاكتوس به من ياد داد :
ظاهر را رها و باطن را دريابم ...
كه هر ظاهر زيبايى ،
لزوما خوش باطن نيست ...
كاكتوس به من گفت :
خودت باش ...
هر چند تيز و تيغ دار ...
حداقلش اين است كه
طرفدار كم دارى ،
اما همان اندك طرفدار ،
عاشقانه طرفدار تواند ...
كاكتوس را دوست دارم ...
كاكتوس خودش است ...
بى نقاب ...
" سهيل شهابى"
هدایت شده از کانال ܢܚ݅ܫܝ ܫܠࡐܨ
💫✨💫✨💫✨💫✨
#امام_حسین(ع)
#مناجات شب_جمعه
شبهای جمعه بوی مناجات می رسد
از یک حرم به عرش کرامات می رسد
شبهای جمعه رایحه بوی سیب عشق
از سمت و سوی قبله حاجات می رسد
از برکت حسین حسین است و خیر اشک
برمااگر که اینهمه خیرات می رسد
شبهای جمعه قلب من از سینه می پرد
بی اختیار درب امانات می رسد
شبهای جمعه سینه زنی و ارادتم
خیرش به روح تک تک اموات می رسد
شبهای جمعه دست تمام غلامها
ازگریه های فاطمه سوغات می رسد
شبهای جمعه بغض حرم باز می شود
پای ضریح، مادر سادات می رسد
شبهای جمعه حضرت صدیقه کربلاست
بی شک همین دقایق و ساعات می رسد!
دستی به روی سینه و دستی به پهلویش
باچشم خیس اکثر اوقات می رسد
#مهدی_نظری
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
هدایت شده از شعرهای من
🖤🖤🖤
پنجره ی خیالم امشب باز شد ...
امشب خیالم ای خدا بیخیال شد ...
بیخیال غصه های الکی ...
هجمه ی غم آمد به سراغم...
قلب و دلم شکست ...
بگویم جوش نخواهد خورد ...
اغراق نمیکنم ...
روضه ی آمد به این دل پریشان ...
چه تپشی میکند این قلب ناآرام من ...
بگو ای دل ...
بگو ای لب ...
بزن باران ...
که چشم من بارانی و بارانی هست ...
🖤
واییی امان از دل زینب س...
بانوی قهرمان شرم میکنم به جان مادرت زهرا س ...
شرم میکنم از بی صبری خودم ...
و ازشنیدن صبر تو ای قهرمان غم ...
از دیدن تو ...
بغیر زیبایی چیزی ندیدی ...
وای بر احوال من روسیاه ...
از ندیدن زیبایی های زندگی ...
چه راحت شکوه و شکایت ...
و چه زیبا دیدی زیبایی ها را ...
مدهوش نگاه تو شدم ...
غرق در صبر تو ....
بانوی کربلا ،قلمم کم می آورد ...
زبانم گنک میشود ...
در توصیف تو ای فرزند بهترین ،بهترین ها ...
پنجره ی خیالم باز باز میشود ...
میشود خود دنیا ...
و من راهی مقصد...
مقصدی زیبا تا خود بندگی ...
کاش بند بند دلم تا خود قیامت بند بشه به فرزندان زهرا س ...
غرق در عشق ...
با عشق زمان فراموش میشود ...
ثانیه به ثانیه م پر بشه از عطر فرزندان زهرا س ...
بگیرم درس صبر از بانویی قهرمان ...
چه زیبا میشود زینب س ...
زینت پدر شدی و زینت کارنامه ی اعمال ما ...
تا باشد مشکلی ...
فقط بگویم یا زینب س
ورد زبانم باشی عزیز زهرا س ...
میخواهم پنجره ی خیالم باز باشه تا خود قبرم. ..
اگر باشد هر دم روضه ی رضوان عزیزان زهرا س 🖤🖤🖤
لیلا اسربار