#حضرت_رقیه
ﺭﺥ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺭﺥ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﻟﺒﯽ ﺳﻮﺭﻩ ﯼ ﮐﻮﺛﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﺧﺎﻧﻪ ﻏﻮﻏﺎ ﺷﺪﻩ ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﻧﮑﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ
ﺯﯾﻨﺐ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺑﺮ ﻟﺒﺶ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﻥ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﺭﮒ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺳﺖ
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻧﻔﺴﺶ ﺟﻠﻮﻩ ﯼ ﺯﻫﺮﺍ ﺩﺍﺭﺩ
ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺰﻧﺪ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺤﺸﺮﯼ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﭘﺎ، ﺑﺎﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﺑﺎﻟﻔﻀﻞ ﺍﻗﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭﯼ
ﺁﻣﺪﯼ ﭼﻨﺪ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﮔﻞ ﺍﮐﺒﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﻧﻔﺴﯽ ﻫﻢ ﺷﺪﻩ ﻫﻤﺒﺎﺯﯼ ﺍﺻﻐﺮ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺎﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﻋﺸﻖ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﺎﺷﻒ ﺍﻟﮑﺮﺏ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﺷﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﺯﺍﺋﺮﯼ ﺁﻣﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﻭ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﻔﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ﯾﮑﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺁﻭﺭﺩ
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻧﺬﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﺁورد
یاد ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺳﯿﺮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺍﻭﻝ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺕ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﺕ کردند
🔸شاعر:
مجید تال
#حضرت_رقیه
دمشق چون صدف و ، گوهر است این بانو
تمام دلخوشیِ اکبر است این بانو
پیمبری به صبوری و حلم اگر باشد
خدا گواست که پیغمبر است این بانو
زبان الکن ما عاجز است از وصفش
چه خوانمش؟ نوه ی حیدر است این بانو
حسین کشتی عشق است و خوب می دانیم
برای کشتی او لنگر است این بانو
بدون خطبه هم او کوفه را به هم بزند..
چرا که فاتح صد خیبر است این بانو
دوباره دست به سینه، به سمت گنبد او...
سلام هر شب هر نوکر است این بانو
کتاب زندگی او سه آیه داشت فقط
شبیه مادرمان، کوثر است این بانو
احسان نرگسی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
#حضرت_رقیه
آمدی جانم به قربان شما بابای من
مهربان ساکن بر نیزه ها بابای من
چه عجب که نیزه ها دست از سرت برداشتند
نازنینم تو کجا اینجا کجا؟ بابای من
جای تو آغوش من باشد نه در طشت طلا
من بدم می آید از طشت طلا بابای من
من که دلتنگ نوازش های دستان تو ام
دست هایت را نیاوردی چرا؟ بابای من
حرف هایم را اگر آرام می گویم ببخش
از گلویم در نمی آید صدا بابای من
باورش سخت است اما راه رفتن های من
سخت گردیده برایم بی عصا بابای من
ماجرای کوچه های شام پیرم کرده است
چشم های بی حیا کشته مرا بابای من
تو به روی نیزه ای و من به روی ناقه ای
می شنیدم می شنیدی ناسزا بابای من
خسته ام من از طناب و از عذاب بی کسی
خسته ام از زجر پست بی حیا بابای من
از لباس پاره ی عمه خجالت می کشم
بعد من گاهی به دیدارش بیا بابای من
حسن کردی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
بر نی سر حسین، به دست سواره ای.mp3
5.33M
بر نی سر حسین، به دست سواره ای
گاهی کند به محمل زینب اشاره ای
آن جا نشسته غم زده طفلی سه ساله است
رنگ پریده اش ز غم دل اشاره ای
ترسان گرفته دامن زینب که عمّه جان
دریای غم مگر که ندارد کنارهای؟
از آفتاب، لاله صفت چهره سوخته
داغ دلش مگو که ندارد شماره ای
نیلی رخش ز سیلی و پایش پُر آبله
مجروح گوش او ز پی گوشواره ای
از گریه اش کباب، دل همرهان او
هر گفته اش ز آتش حسرت شراره ای
محمل تکان چو می دهدش، یاد می کند
از خیمه ایّ و کودکی و گاهواره ای
تاب سفر ندارد و راه است بس دراز
خوانَد به گریه عمّه ی خود را که: چاره ای
دل نیست آن دلی که نسوزد به حال او
دارد شرف به سنگدلان، سنگ خاره ای
دخت شهی که کار دو عالم به دست اوست
آوخ اسیر شد به کف هیچ کاره ای
زان دم که آفتاب امامت غروب کرد
گردد رقیّه از پی او چون ستاره ای
حبیب الله چایچیان (حسان)
#روضه #حضرت_رقیه آیت الله #میرباقری #حسان
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
دلم خوش است گره های زندگی مرا
به حُرمت قسمِ یا رقیه وا کردند
#احسان_نرگسی
#حضرت_رقیه
تمام می شود امشب در آخر قصه
بخواب بانوی احساس! دختر قصه!
بخواب! نیمهی شب شد،خرابه هم خوابید
بخواب کودک تنها! قلندر قصه!
که پیر می شوی امشب از آخر قصه:
بگیر روی دو پایت سر پدر را، آه...
بگیر اگرچه که سخت است باور قصه
#اللهمعجللولیکالفرج
🏴 ۵ صفر،شهادت #حضرت_رقیه سلام الله علیها تسلیت باد.
✼🍃🥀🍃✼
حضرت رقیه به ما آموخت که می شود حتی با سلاح اشک، در گوشه یک خرابه، خواب را از چشم پلید یزیدیان ربود...
شهادت #حضرت_رقیه را محضر امام زمان و شما عزیزان تسلیت عرض میکنیم.🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤| حکایت رقیه...
▪️ای بابا! حکایتی شده...😭
..
#نوای_انتظار
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
.
#زبانحال_حضرت_رقیه
#حضرت_رقیه
#پنجم_صفر
یادش بخیر بالش نرمی که داشتم
آغوش با محبت گرمی که داشتم
یادش بخیر بوسه گرم تو قبل خواب
خوش می گذشت دور تو و عمه و رباب
یادش بخیر شانه زدن های هر شبت
پا می شدم ز خواب به گلبوسه ی لبت
یادش بخیر زندگی ام رو به راه بود
رویم سپید و موی سر من سیاه بود
امشب ولی به زیر سرم خشت خام بود
بی احترام طرز ورودم به شام بود
این طفل پیر جان بسپارد اگر، رواست
لعنت به شمر طفل تو را سالخوده خواست
ناز تو را به قیمت سیلی خریده ام
از خواب با لگد نپریدم؟ پریده ام
سیلی به حال صورت من گریه می کند
لالایی ام به لکنت من گریه می کند
خود را برای دلخوشی او زدم به خواب
خواب مرا به هم زده لالایی رباب ...
ما چوب خورده های اسارت چشیده ایم
دندان شکسته های خجالت کشیده ایم
از من بریده تر ، نفس خواهرت شده ...
بیچاره عمه، قبر کن دخترت شده ...
گفتم به عمه تا به وصیت عمل کند ...
نیت کند به جای تو من را بغل کند
از روی نیزه ها نگرانم شدی ببخش
فردا اگر که فاتحه خوانم شدی ببخش
هنگام غسل دادن زهرای کوچک است
ما بی کسیم ، گریه کن ما عروسک است
زخم تن مرا به سکینه نشان مده ...
تلقین بخوان و شانه ی من را تکان مده
گفتم به قبر من بنویسند: خسته بود
زهرا ترک ترک شده بود ، او شکسته بود
یا رب ، روا مدار عزیزی شود اسیر
بابای هیچ دخترکی را از او مگیر ...
طفل تو را نبودن تو قد خمیده کرد
با من هرآنچه کرد ، گلوی بریده کرد
#خرابه_شام
#ناصر_دودانگه