در باب قناعت زاهدان.mp3
زمان:
حجم:
909.2K
شه چون ورق صلاح او خواند
با حاجب خویش سوی او راند
حاجب سوی زاهد آمد از راه
تا آوردش به خدمت شاه
گفت ای ز جهان بریده پیوند
گشته به چنین خراب خرسند
یاری نه چه میکنی در این کار
قوتی نه چه میخوری در این غار
زاهد قدری گیاه سوده
از مطرح آهوان دروده
برداشت بدو که خوردم اینست
ره توشه و رهنوردم اینست
حاجب ز غرور پادشائی
گفتش که در این بلا چرائی
گر خدمت این ملک کنی ساز
از خوردن این گیا رهی باز
زاهد گفتا چه جای اینست
این نیست گیا گل انگبینست
گر تو سر این گیا بیابی
از خدمت شاه سر بتابی
شه چون سخنی شنید از این دست
شد گرم و ز بارگی فروجست
در پای رضای زاهد افتاد
میکرد دعا و بوسه میداد
خرسند همیشه نازنینست
خرسندی را ولایت اینست
#در_باب_قناعت_زاهدان
#حکایتی_منظوم
#حکیم
#نظامی_گنجوی
#لیلی_و_مجنون
#به_روایت_استاد_ساعد_باقری