السلام علیک یا ابامحمد یا حسن بن علی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
باتو او بیگانه بود و آشنا با غیرتو
قلب سنگش بی نصیب از فیض ذکر خیر تو
زندگانی لحظه لحظه زهر در کام تو کرد
با شریکی که نه هم سر بود نه هم سیر تو
#راهی
#شهادت_امام_مجتبی🏴
برخیز که روی صبح را ناز کنیم
باخنده دهان غنچه را باز کنیم
این صبح قشنگ را پس از یاد خدا
با نان و پنیر و گردو آغاز کنیم
#راهی
#صبحتونزیبا
آرام و صبور و بی صدا آمد برف
با مژدهٔ رحمت خدا آمد برف
روی تن شهرِ غرق در خواب کشید
آهسته لحاف، هرکجا آمد برف
#راهی
۷ اسفند ۱۴٠۲🌧❄️
آرام و صبور و بی صدا آمد برف
با مژدهٔ رحمت خدا آمد برف
روی تن شهرِ غرق در خواب کشید
آهسته لحاف، هرکجا آمد برف
#راهی
۷ اسفند ۱۴٠۲🌧❄️
میبارد ریز، میآید نرم
مردم خوشحال دلهاشان گرم
برگردن شال برتن پالتو
دور هم جمع، بازی از نو
آدمبرفی، سُرسُربازی
پرتاب برف ،تونلسازی
روی گاری، دیگ شلغم
در ذهن من آمد کمکم
آن تصویرِ دور و تاریک
روشنتر شد آمد نزدیک
کودک بودم با خواهرها
در برف دی اوج سرما
سر میخوردیم درشیب برف
میخندیدیم شاد و پرحرف
نزدیک ظهر در آن سرما
چشم ما بود بر شلغمها
آن مردِمرد میآمد زود
دستش ظرفی از شلغم بود
میگفت اینهاست نذر و خیرات
مهمان باشید بایک صلوات
او میدانست درد ما را
درد قلب بیبابا را
او با مولا پیمانی داشت
از ما گرچه پنهان میداشت
ما را میدید وقتی خندان
میگفت آرام یامهدی جان
هم ما راضی هم او راضی
ما از خوردن، او ،سَربازی
#راهی
زمستان ۱۴۰۲
میبارد ریز، میآید نرم
مردم خوشحال دلهاشان گرم
برگردن شال برتن پالتو
دور هم جمع، بازی از نو
آدمبرفی، سُرسُربازی
پرتاب برف ،تونلسازی
روی گاری، دیگ شلغم
در ذهن من آمد کمکم
آن تصویرِ دور و تاریک
روشنتر شد آمد نزدیک
کودک بودم با خواهرها
در برف دی اوج سرما
سر میخوردیم درشیب برف
میخندیدیم شاد و پرحرف
نزدیک ظهر در آن سرما
چشم ما بود بر شلغمها
آن مردِمرد میآمد زود
دستش ظرفی از شلغم بود
میگفت اینهاست نذر و خیرات
مهمان باشید بایک صلوات
او میدانست درد ما را
درد قلب بیبابا را
او با مولا پیمانی داشت
از ما گرچه پنهان میداشت
ما را میدید وقتی خندان
میگفت آرام یامهدی جان
هم ما راضی هم او راضی
ما از خوردن، او ،سَربازی
#راهی
زمستان ۱۴۰۲