#غزلی_از_صائب_تبریزی
از دلِ سنگینِ لیلی کعبۀ جان ساختند
از غبارِ خاطرِ مجنون بیابان ساختند
زلف کافرْ کیش او گَردی که از دامان فشانْد
خاکبازانِ عمارت کافرستان ساختند
هر کجا دیوانه ای را دید، از جا می رود
شیشۀ دل را مگر از سنگ طفلان ساختند؟
می زند موجِ قیامت سینه های زخمدار
زلفِ مشکینِ که را دیگر پریشان ساختند؟
خضر را زخم نمایان گشت عمر جاودان
تیغِ سیراب تو را روزی که عریان ساختند
اهل دل چون ناامید از دامن مطلب شدند
همچو دستِ غنچه #صائب با گریبان ساختند