یا رب از عرفان، مرا پیمانه ای سرشار ده!
چشم بینا، حال آگاه و دل بیدار ده
هر سرِ موی حواس من به راهی می رود
این «پریشان سیر» را در بزم وحدت، بارده
نشئه ی پا در رَکابِ می ندارد اعتبار
مستی دنباله داری هم چو چشم یار ده!
بر نمی آید به حفظ جام، دست رعشه دار
قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده
چند چون مرکز، گره باشد کسی در یک مقام
پایی از آهن به این سرگشته چون پرگارده
مدتی گفتار بی کردار کردی مرحمت
روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده!
در دل تنگم زداغ عشق، شمعی برفروز
خانه ی تن را چراغی از دل بیدار ده
بیش از این مپسند «صائب» را به زندان خِرَد
از بیابان، ملک و تخت از دامن کهسار ده!
#صائب_تبریزی
#مناجاتیه