دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
#وحید_قاسمی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
#وحید_قاسمی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
#وحید_قاسمی
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi
#امیرالمومنین_مدح
#غدیریام
تا علی هست با نسب تر نیست
صحبت از جانشین دیگر نیست
هیچ کس با علی برابر نیست
مرد میدان سخت خیبر نیست
دست بالای دست حیدر نیست
تکیه ی بر تخت کبریا داده
به جنون درس ابتلا داده
اذن افشایِ راز را داده
در ازل دست با خدا داده
دست بالای دست حیدر نیست
تیغِ طوفان سوار می گوید
قبضه ی کهنه کار می گوید
فاتح کارزار می گوید
تا ابد ذوالفقار می گوید
دست بالای دست حیدر نیست
نه فقط ذوالفقار می گوید
کعبه با افتخار می گوید
عاشقی روی دار می گوید
قنبر شهریار می گوید
دست بالای دست حیدر نیست
خسته از فتنه ها نشد جنگید
فارغ از روح و کالبد جنگید
تا که جان داشت،تاکه شد،جنگید
با نود زخم در اُحُد جنگید
دست بالای دست حیدر نیست
این مثل از زبان اغیار است
دست بالایِ دست بسیار است
شرح نقدش، هزار طومار است
شک نکن! عالمی خبر دار است
دست بالای دست حیدر نیست
در نجف، گبر و صوفی و هندو
مست از لا اله ألا هو
چه بگویم از آن خَم ابرو
می شود دست دشمنانش رو
دست بالای دست حیدر نیست
باغ در چنگ خاروخس افتاد
برق تیغش پیِ هرس افتاد
سر به سر، سر به پیش و پس افتاد
ملک الموت از نفس افتاد
دست بالای دست حیدر نیست
فارغ از قیل و قال می گویند
نطفه های حلال می گویند
مستند، با مثال می گویند
از «بحار» و «خصال» می گویند
دست بالای دست حیدر نیست
#وحید_قاسمی
شعرخوانی وحید قاسمی.mp3
1.73M
در تن من جان علی ست ، خون به شریان علی ست
هر طپش قلب من ، ذکر علی جان علی ست
پتک به غم ها بکوب ، بر دف تقوا بکوب
مست شدی پا بکوب ، مرشد مستان علی ست
صاحب تیغ دو سر ، خط شکن بی سپر
بی زره با جگر ، مرد به قرآن علی ست
واژه ی مردی از او ، گشته چه پر آبرو !
شاعر طوسی بگو ، رستم دستان علی ست
شیخ خِرد کیش ها ، لیلی دل ریش ها
حیرت درویش ها ، جذبه ی عرفان علی ست
کعبه ی انگور ها ، مروه ی تنبور ها
مشعر این شور ها ، رونق ایمان علی ست
مذهب تمار ها ، مکتب عمار ها
نهضت مختارها ، معرکه گردان علی ست
قرب إلی الله اوست ، غیر علی های و هوست
سرمه ی چشمم شده ، خاک کف پای دوست
حق و حقیقت علی ست ، راه هدایت علی ست
زینت و زیبنده ی ، نام ولایت علی ست
شرزه ی مَرحب فکن ، حیدر خیبر شکن
صفدر پولاد تن ، کوه شهامت علی ست
میر جهانگیر ها ، حکمت شمشیر ها
دولت تدبیر ها ! مرد سیاست علی ست
اشهد لوح و دوات ، شعر تو شهد و نبات
حک شده بر کائنات ، رمز سعادت علی ست
شأنِ علیهالسلام ، حرمت بیت الحرام
دین خدا را دوام ، رکن دیانت علی ست
پیر خراباتیان ، خضر سماواتیان
دادرس خاطیان ، باب شفاعت علی ست
قرب إلی الله اوست ، غیر علی های و هوست
سرمه ی چشمم شده ، خاک کف پای دوست
#شعر_و_صدای
#وحید_قاسمی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
وقتی به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود
کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار
در دام چشم های تو تسخیر می شود؟
این کشتی شکسته ی طوفان معصیت
با ذوق دست توست که تعمیر می شود
حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه
با حلقه های زلف تو درگیر می شود
در قطره های اشک قنوت شب شما
عکس ضریح گمشده تکثیر می شود
تقصیر گریه های غریبانه ی شماست
دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود
#وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
شاعر: #وحید_قاسمی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کارِ خانه شدی خوش سلیقه ام؟
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی؟
داری برای دل خوشی ام کار می کنی
در این سه ماه آب شدم،امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفِ جان شدم
با دیدنت، نگاه مرا سیلِ غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
حتی به پلکهای حسن جانِ تازه داد
زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند
آیینه ی پُر از ترکم احتیاط کن
با بالِ خسته شاپرکم احتیاط کن
تا کهنه زخمِ بازویتان تیر می کشد
دستاس خانه آهِ نفس گیر می کشد
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنجِ دستِ ورم کرده نیستم
از دستِ تو به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
جارو نکش! که فاطمه جان درد می کشم
دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم
جارو نکش! که عطر بهشت ست می بری!
رویِ مرا زمین نزن این روزِ آخری
باغِ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گرد گیریِ امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی!؟
خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی؟
زهرا به جایِ نان، غم ما را درست کن
حلوایِ ختمِ شیرخدا را درست کن
مبهوت و مات ماندم ازاین مِهر مادری!؟
دستِ شکسته جانب دستاس می بری؟
جانِ علی! بگو که تو با این همه تبت
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت؟
شُستی تنِ حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
حرف از کفن شد و..جگرت سوخت فاطمه
از تشنگی لب پسرت سوخت فاطمه
حرف از کفن شد و..کفنت ناله زد:حسین
خونابه های پیرهنت ناله زد: حسین
#وحید_قاسمی
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کارِ خانه شدی خوش سلیقه ام؟
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی؟
داری برای دل خوشی ام کار می کنی
در این سه ماه آب شدم،امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفِ جان شدم
با دیدنت، نگاه مرا سیلِ غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
حتی به پلکهای حسن جانِ تازه داد
زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند
آیینه ی پُر از ترکم احتیاط کن
با بالِ خسته شاپرکم احتیاط کن
تا کهنه زخمِ بازویتان تیر می کشد
دستاس خانه آهِ نفس گیر می کشد
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنجِ دستِ ورم کرده نیستم
از دستِ تو به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
جارو نکش! که فاطمه جان درد می کشم
دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم
جارو نکش! که عطر بهشت ست می بری!
رویِ مرا زمین نزن این روزِ آخری
باغِ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گرد گیریِ امروز هم گذشت
فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت
آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی!؟
خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی؟
زهرا به جایِ نان، غم ما را درست کن
حلوایِ ختمِ شیرخدا را درست کن
مبهوت و مات ماندم ازاین مِهر مادری!؟
دستِ شکسته جانب دستاس می بری؟
جانِ علی! بگو که تو با این همه تبت
شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت؟
شُستی تنِ حسین و حسن با کدام دست؟
آماده کرده ای تو کفن با کدام دست؟
حرف از کفن شد و..جگرت سوخت فاطمه
از تشنگی لب پسرت سوخت فاطمه
حرف از کفن شد و..کفنت ناله زد:حسین
خونابه های پیرهنت ناله زد: حسین
#وحید_قاسمی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🥀⚫️🕊━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━🕊⚫️🥀━━━┛
دارد زمـــــــان آمدنــــت دیــــــــــر مےشود
دارد جوان سینــــــــه زنت پیر مےشود
وقتے بـــــه نامه عملم خیره می شوے
اشڪ از دو دیـدهے تـــــــو سرازیر مےشود
ڪی این دلـ رمیـــــدهے من هم زُهیـــــروار
در دام چشمهاے تــو تسخیر مےشود؟
این ڪشتی شڪستهے طوفان معصیت
بـــا ذوق دست تــــــوست ڪه تعمیر مےشود
حس میڪنم ڪه پاے دلم لحظهے گنــــــــاه
بـــــا حلقههاے زلف تـو درگیــر مےشود
در قطرههــــاے اشڪ قنوت شب شمـــا
عڪس ضریــــــح گمشـــده تڪثیـــــر مےشود
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج 🍃
✍ #وحید_قاسمے
گوشه ای از حرای حجرهٔ خویش
نیمه شبها،خدا خدا میکرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
هر مَلک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظهای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
هر زمان دل شکستهتر میشد
«فاطمه اشفعی لنا» میخواند
زیر لب با صدای بغض آلود
روضه تلخ کوچه را میخواند
عاقبت در یکی از آن شبها
دل او را به درد آوردند
بینمازان شهر پیغمبر
سر سجاده دورهاش کردند
پیرمرد قبیلهٔ ما را
در دل شب، کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب، کشان کشان بردند
ناجوانمردهای بی انصاف
سن وسالی گذشته از آقا!؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
پا برهنه، بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عبا و عصا کجا بردید؟
نکشیدش، مگر نمیبینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او !!! نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
ای سواره! نفس نفس زدنش
علت روشن کهنسالی است
بس که آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر و خولی نبوده دور و برت
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا
به گمانم شما دلت میخواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفتهٔ محبان را
با خودت پای نیزهها ببری
شک ندارم شما دلت می خواست
بیتها را پر از سپیده کنی
گریههایت اگر امان بدهد
یادی از حنجره بریده کنی
#وحید_قاسمی
#شیخ_الائمه
تنها چرا نشسته ، مگر گریه می كند؟
چون شمع شعله ور به نظر گریه می كند
از مردم مدینه شنیدم كه روزها
می آید و زداغ پسر گریه می كند
بالای چار صورت قبری كه ساخته
با دیده های سرخ جگر گریه می كند
با ذكر جانگداز حسینم غریب بود
دائم زند به سینه و سر گریه می كند
از سوز روضه خواندن این مادر شهید
هر عابری میان گذر گریه می كند
گاهی دلش برای علی تنگ می شود
گاهی برای روضه ی در گریه می كند
بغض نگاه باد صبا گفت با دلم
دیگر غروب شد، چقدر گریه می كند!!
#وحید_قاسمی