لقمه ی بزرگتر از دهن
این لقمه ها! از این دهن! بابا، بزرگ است
هم وزن آن، هم طول، هم پهنا بزرگ است
دعوا سر کفش بزرگان داری اما
بهتر ببین این کفش از آن پا بزرگ است
وقتی که حرف از خاک ایران است یعنی
اندازه ی ایران، ابوموسی بزرگ است
امکان ندارد از تنی عضوی بدزدی
اعضای این تن تنب کوچک با بزرگ است
حالا که فکر دزدی از بابابزرگی!
کُل امارات از همین بابا بزرگ است
کابوس می گردد برای سرنوشتت
از بس که از حدِّ تو این رویا بزرگ است
پنهان شدی پشت کسی کوچولو انگار؟!
غرهّ نشو خیلی، عمو دنیا بزرگ است
دیوانه ای سنگی به دریا می زند گاه
عیبی ندارد چون دلِ دریا بزرگ است
#تنب_کوچک
#تنب_بزرگ
#ابوموسی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
بچه ی خوبیه...
ببین پر از محبتِ ذاتِ مون
نشو با حرفات سببِ کاتِ مون
جای بابا و بچه هاش معلومه
سند نمی خوایم واسه اثبات مون
کافیه یه نیگا به سبقه ت کنی
برای حل اختلافات مون
یه بار دیگه بگی یه حرف گنده
یهو دیدی که زده شد قات مون
دیدی که با نتان چه کارا کردیم
نزار بره به تلخی اوقات مون
واسه تو حتی ما نیاز نداریم
به موشک و زاغه مهمات مون
ما که نه کیش مون اگه فوت کنه
تو چند ثانیه می شی ماتِ مون
نگا بکن تو آلبوما هنوز هست
خیلی جاها عکسای توشات مون
یه بچه بودی بغل باباجون
شاد می شدی با یه اوجولات مون
...
یه ذره تنده با باباش طوری نیست
بچه ی خوبیه امارات مون!!
می خواییم از خدا که سر براه شه
همیشه موقعِ مناجات مون
#تنب_کوچک
#تنب_بزرگ
#ابوموسی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
داغی دیگر...
صبحی دوباره با غمی جانکاه سر زد
داغی دگر بر جانمان از نو شرر زد
خط خبرها باز در خون غوطه ور شد
آتش به جان دوستان باز این خبر زد
دل کند مردی دیگر از دلتنگی خاک
با جان قدم در جاده ی سرخ سفر زد
تیر ترور بر قلب پاک عاشقی خورد
ما را دوباره زخمی از غم بر جگر زد
در خاکمان یک باغ سروِ تازه رویید
هر جا ستم برقامت سروی تبر زد
یک لشکر از مردان راه عشق برخاست
هر جا که از ما دشمن ما یک نفر زد
سودِ شهادت را به ما بخشید،دشمن
هرجا به فکر خامِ خود بر ما ضرر زد
در راهِ نصرالله یارِ دیگری رفت..
سیدصفی الدین به سوی دوست پر زد
یک یک اگر ما را به مسلخ سر بِبُرند
کی جان ما از بیمِ اهریمن بلرزد؟
ما مرد میدانیم وعزم ما به میدان
تفسیر شد با آنچه از سنوار سر زد
درگوشه ی مقتل به آهِ خویش فریاد
درگوشهای مردمی از عمد،کَر زد
فریاد زد: وقت است برخیزید از خواب
دیوِ ستم آتش به جانِ برگ و بر زد
تا چند دنبالِ دلیل بی خیالی؟
تا چند باید حرف،با اما،اگر زد؟
آخر به پایان می رسد این شام و آید
این مژده که:آزادگان خورشید سر زد
#آغاز_نصرالله
#شهید_هاشم_صفی_الدین
#شهید_یحیی_سنوار
#احمد_رفیعی_وردنجانی
وعده ی کاذب
حقا که جوابِ محکمت جالب بود!!!
بر جمله ی حمله های ما غالب بود!
البته تمام اهلِ دنیا گفتند:
این حمله به نامِ وعده ی کاذب بود!
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
آرمان های وطن
زیباست شکوهِ بذلِ جان پایِ وطن
خونرنگ شدن برایِ فردایِ وطن
در مکتبِ عشق تا به تن جان داریم
هستیم به یاد آرمان هایِ وطن
#شهید_آرمان_علی_وردی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
آبِ حیات
در کرب و بلا شود نصیب تو برات
از جام بقا بر تو رسد آبِ حیات
وقتی که شب جمعه به قلبی پر درد
یادی بکنی از شهدا باصلوات
#شب_جمعه
#امام_حسین
#شهادت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
اندوه جمعه ای دیگر...
جمعه ای این هفته هم با حسرت دیدار رفت
عمرمان با جمعه هایِ خسته از تکرار رفت
باز هم امروزمان پژمرده شد دیروز شد
بازهم امسال مان در حسرتش شد پار رفت
آه از روزی که با کوهی مصیبت می رسد
آه از روی که با حالی مصیب بار رفت
کوله بار خالی اعمال مان بر روی دوش
فرصت یک عمرمان در گفتن اذکار رفت
در فراقش سوختیم و سوختیم و سوختیم
روزهای عمر ما این سان در استمرار رفت
شادمان هستند در ظلمت همه ضحاک ها
بس که در هر سو سرِ منصورها بر دار رفت
بر دل هر عاشقِ آزاده آتش می زند
آنچه بر ما در فراقِ حضرت دلدار رفت
#امام_زمان
#غروب_جمعه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
حرم سوخت...
حرامی شعله افکند و حرم سوخت
حریمِ خاندانی محترم سوخت
نه تنها خانه یِ زهرایِ اطهر(سلام الله علیها)
تمامِ عالمِ هستی ز غم سوخت
علی(علیه السلام) با دستهایِ بسته می گفت:
اُمیدم، غمگسارم، یاورم سوخت
فقیری در میانِ گریه می گفت:
خدایا سوختم... بابُ الکرم سوخت
به جانِ بیت از غم شعله افتاد
بیانم،واژه واژه، دم به دم سوخت
نشد بنویسم از این بیش دیگر...
به دفتر آتش افتاد و قلم سوخت
#فاطمیه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
غزل..
زمین وزندگی وآب وچشمه سار غزل
زمانه،صبح،نفس،روز ، روزگار غزل
ببین چه محکم و فاخرسروده حضرت حق
برایِ چینش هر سنگ کوهسار غزل
نگاه کن به همه صفحه های دفترِ خاک
شکفته از نفسِ روشنِ بهار غزل
نگاه کن به ستاره نوشته در دل شب
قصیده وار و فصیح و ادامه دار غزل
کنار پنجره ی لحظه ها تماشا کن
خدا نوشته به هر گوشه و کنار غزل
اگربه عشوه ی گل می کنی نظر غزل است
اگر چکامهی قُمریِ بیقرار ، غزل
نگیر وقت سرودن بهانهی مضمون
شبیه ابر برای زمین ببار غزل
کمی طراوت لبخند صبح را بنویس
که هست در دلِ هر لحظه اش هزار غزل
#غزل
#احمد_رفیعی_وردنجانی
تا کجا؟
بارها از دوری مولایِ خود بگریستی
شکوه ها کردی که:آقا از چه اینجا نیستی؟
هرکجا حرفی شد از یارانِ هنگام ظهور
در خیالت دیده ای در ابتدایِ لیستی
ای که عصر جمعه دلتنگ فراقش می شوی
چند روز هفته را صاحب زمانی زیستی؟
خواستی تا او بیاید،حال و روزت خوش شود
فکرِ حال خویش یا مولا؟به فکر چیستی؟
عهد می بندی که با اویی ولی در زندگی
صبح عهدی بسته ای و ظهر پایش نیستی
از جفای کوفیان یک عمر گفتی ،در عمل
کوفه گر تکرار گردد در سپاهِ کیستی؟
فرض کن یک روز حرف از کیسه های زر شود
تا کجا پایِ امام عصر خود می ایستی؟
#امام_زمان
#احمد_رفیعی_وردنجانی
صلی الله علیک یافاطمه الزهرا
هستی شِکُفت از خاک بی روحِ عدم بانو
وقتی زدی در کوچه یِ بودن قدم بانو
چرخانده ای چرخ جهان را مثل دستاست
با گفتن تسبیح هایِ دم به دم بانو
در دست می گیرم قلم شاید که بنویسم
در حد فهم از آن شکوهِ محترم بانو
طفل دبستان خِرد در لُکنت افتاده
بر برگه ی اندیشه می لرزد قلم بانو
هر قدر می دانیم از تو ذره ای هم نیست
بسیار می گوییم و می دانیم کم بانو
دریا به دریا گر بگوییم از مقام تو
کی می خورد یک قطره از وصفت رقم بانو
در گفتن وصفت زبان واژه ها قاصر
درمانده در شعرت هزاران محتشم بانو
هر کس به سویِ خانهی لطف تو رو کرده
کی دست خالی رفته از باب کرم بانو؟
لعنت به آنان که نصیب خانه ات کردند
در پاسخ احسان تو داغ و الم بانو
در حیرتم با داغ سنگین فراق تو
دنیا چرا از هم نمی پاشد زغم بانو؟
در بیت الاحزان دلِ ما روضه ات برپاست
همواره در دلهای مان داری حرم بانو
نومید کی برگردد از دریای لطف تو
هرکس که بردارد به سویت یک قدم بانو
دریایی و وصف تو کار واژه هایم نیست
دروصف تو شاعرنه،باران می شوم بانو
#شهادت_حضرت_زهرا
#احمد_رفیعی_وردنجانی
روضه ی...
آغاز شد شعرِ شکفتن با ورودش
زهرا(س)که علت بود هستی را وجودش
زهرا(س)ست حسن مطلع دنیایِ هستی
بیتی که از جان،شاعر هستی سرودش
زهرا(س) سرشتی داشت لبریز از خداوند
دممی زد از او با تمامِ تار و پودش
با بند بند خویش تسبیحات می گفت
همدر سجودش،هم قیامش،هم قعودش
خیل ملائک در طواف خانه ی او
بودند با جان لحظه لحظه در درودش
آن خانه که هر مستمندی در زد آن را
حیران شد از بالاییِ احسان و جودش
آن خانه که دست ستم آتش بر آن زد
آن آتشی که رفت سویِ عرش ،دودش
آن آتشی که سوخت در آن یاس حیدر
یاسی که سوزانده ست حیدر را نبودش
حیدر(ع) که در اندوهِ زهرایِ عزیزش
جاریست هر دم اشکهایِ رود رودش
حیدر(ع) که در جان آتشی دارد همیشه
از روضه ی جانسوز بازویِ کبودش
#شهادت_حضرت_زهرا
#احمد_رفیعی_وردنجانی