eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.9هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
امان از شام دل فغان می کند، فغان ازشام آتشم می زند بیان از شام زخم دارند واژه ها به جگر لکنت افتاده در زبان ازشام دردمندان آشنا در جان زخم دارند بیکران از شام از مصیبت شکست پشت زمین خون شده قلب آسمان از شام شعله ها سرکشید تا به فلک سوخت سرتاسر جهان از شام داشت کم کم به چشم می آمد ازپس جاده ها نشان از شام فاطمه داشت زیر لب می گفت نگذرد کاش کاروان از شام کربلا رفت روبه پایان، نه تازه شد باز داستان از شام خیزران خورد روی مروارید دود برخاست ناگهان از شام آنچه دیدند اهل بیت کجا؟ وآنچه گفتند دیگران از شام روضه این است: حضرت زینب(س) پیربرگشته این جوان از شام می نویسم فقط به جای غزل بارها، بارها، امان از شام
صلی الله علیک یا فاطمه ی ام البنین زائری در این حرم دارد زیارت می کند بامرور ذکر یازهرا (س) عبادت می کند گَردها را سرمه ی چشمان خیسش می کند کارهای خانه را با قصد قربت می کند با گلاب اشک می شوید در ودیوار را دم به دم با فاطمه تجدید بیعت می کند بوسه باران می کندصحن و سرای نور را ساکنانش را ز جان خود محبت می کند دیده اینجا حضرت قرآن ناطق زیر لب هرطرف رو می کند کوثر تلاوت می کند بارها دیوار را در نوحه خوانی دیده است دیده در از روضه ی زهرا روایت می کند در فضای روضه های باز آل مصطفی هرنفس براهل آن عرض ارادت می کند فاطمه حالا شبیه فاطمه در اوج عشق هستی اش راصرف در راه ولایت می کند ازخودش چیزی نمی گویدکه محو فاطمه ست یاد زهرا می کند هرگاه صحبت می کند ذکر تسبیحات زهرا می نشیند برلبش تا که در سجاده با معبودخلوت می کند . . . بند بند پیکر عباس او در علقمه درمیان شط خون غسل شهادت می کند خواست تاقربانی این عشق باشد هستی اش آرزویش را خدا دارد اجابت می کند ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
یلدا... تا صبح بیداریم در آجیل‌خواری! تاصبح بیداریم با آجیل!! آری آجیل می‌خواریم با هم کاسه کاسه آجیل می‌آریم هی گاری به گاری حتی اناری‌گر نباشد، گونه‌هامان با ضرب سیلی‌ها شده سرخِ اناری هرچند سرهامان درون بحر گوشی‌ست داریم در یلدای‌مان شب زنده‌داری کرسی که دیگر نیست اما خب به یادش جمع است جمع خوب ما دور بخاری داریم از یک عالمه یلدای رفته یک عالمه در قلب‌هامان یادگاری آن روزها که بود حرف از اسکناس و حرفی نبود از کارت‌های اعتباری آن روزها که حرف یک همت نبود و بسیار ارزش داشت حتی یک هزاری آن روزها که داشت خیلی خیلی ارزش دارایی یک راس پیکان سواری آن روزها حرف جومونگ اصلا نبود و محبوب ماها بود روزی روزگاری آن روزها که دُمبه بود و روغنِ پاک حرفی نبود از کم‌فشاری پر فشاری آن روزها که بود جایِ وق‌وق سگ در خانه‌هامان شورِ آوازِ قناری در سفره مادر ظرف‌های تازه می‌چید تا در بیاید هر دوتا چشمانِ جاری آن روزها که توی کُلِ رادیوها می‌خواند چیزی جایِ بانی، افتخاری این‌گونه دلسرد و زمستانی نبودیم با یک تبسم جان‌مان می‌شد بهاری حرفی نبود از این مسی یا این رونالدو آن یک رونالدو بود حتی یا روماری "یُو"توی وزنم جا نشد مانده‌ست اینجا این شیوه است از راه‌هایِ اضطراری القصه که برپاست یلدامان به هر حال هر چند با داراییِ کلی نداری یلدای‌مان برپاست با رنج گرانی در خانه‌های تنگ و تاریکِ اجاری امروز هم حسرت شود مانند دیروز... یک روز می‌گوییم؛ روزی روزگاری
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی دوباره دعوتم کردی و مهمانم رضاجانم دوباره در بهشتم ،درخراسانم رضاجانم به جانم جوششی دارم چه حس رویشی دارم کویرم،مست مست از لطفِ بارانم رضاجانم دوباره دستِ من خالی،دوباره لطف توعالی خجل از اینهمه لطف فراوانم رضاجانم به شوق هر جوابت یک سلام تازه می گویم تو می خوانی مرا هر دم که می خوانم رضاجانم زبان شعرِ من بسته ست در دیدار تو اما غزلخوانند در صحن تو چشمانم رضاجانم چه حاجت هست برگفتن که شرح قصه طولانیست تو آگاهی ز هر پیدا و پنهانم رضاجانم مفاعیلن مفاعیلن وجودم شعر می خواند رضاجانم رضاجانم رضاجانم رضاجانم
قاسم زنده است جبهه، جبهه، جبهه در پیکار در شکل هنیه یا حسن یا سِنوار او را کشتند تا نباشد اما ... قاسم قاسم قاسم شد تکرار...
صلی الله علیک یا امام هادی بازاین چه شوروشینی ست درخاطرِ مضامین بر شانه های شعرم بار غمی ست سنگین باز این چه رستخیزی ست افتاده در دلِ دهر درقلب زندگانی ست دردی بدون تسکین جان بهار گویا کوچیده است از اینجا این سان که سینه سوز است آوای مرغِ آمین آری امامِ هادی چشم از جهان فرو بست فریادِ غم به گوش است از سویِ خیمه ی دین با واژه هایی از اشک از داغ او سرایند دلدادگان مهرش با دیدگان خونین خورشید کوچ کرده ،دریایِ داغ او را یک قطره است تنها این شعرهای غمگین نخل هدایت خلق افتاده است بر خاک نخلی که از رطب هاش کام همه ست شیرین تا در مسیر پاکش ثابت قدم بمانیم همواره بر لب ماست یا هادی المضلین
سپهرِ روشنی او لشکری مَرد است اگر تنهایِ تنها هم کوهی که در برف است،مستحکم،شکیبا هم گرمایِ عشقی را به جان دارد که این‌گونه مانده‌ست پایِ عهدِ خود در اوج سرما هم مانده‌ست با جان پایِ حفظ میهنش ایران با اعتقادِ:"جانِ بی‌ایران نمی‌خواهم" اُمّید قلب مردمان میهن خود شد تیری از آتش گشته در چشمانِ اعدا هم امروزمان را قصه‌ی ایثارِ او پُر کرد در یادها باقیست یادش هر چه فردا هم بَر عزت و عزمِ سپهر روشنی، سوگند در راه او هستیم محکم، هم‌نفس با هم میهن به اهریمن نمی‌بخشیم اگر روزی گردد فدا این‌گونه جانِ تک تکِ ما هم ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
شوق پابوسی این روزها مثل طلای ناب هستم از بس که دارم مشتری کمیاب هستم بالا و پایین می کنندم مُشتری ها این چند روز از دستشان بی خواب هستم اغلب به تنهایی بپیچندم به کادو گاهی به همراه گل و یک قاب هستم از بهر هرکس هدیه ای باب است اما ازبهر باباها من اغلب باب هستم تا لحظه ی زیبای پابوسی بیاید در کادوپیچ خویشتن بی تاب هستم بوسیده ام یک عمر پاهای پدر را من کادوی روز پدر، جوراب هستم
شوق پابوسی این روزها مثل طلای ناب هستم از بس که دارم مشتری کمیاب هستم بالا و پایین می کنندم مُشتری ها این چند روز از دستشان بی خواب هستم اغلب به تنهایی بپیچندم به کادو گاهی به همراه گل و یک قاب هستم از بهر هرکس هدیه ای باب است اما ازبهر باباها من اغلب باب هستم تا لحظه ی زیبای پابوسی بیاید در کادوپیچ خویشتن بی تاب هستم بوسیده ام یک عمر پاهای پدر را من کادوی روز پدر، جوراب هستم
نوش جانت در راهِ حق،از حق گرفتی استعانت مردانه ماندی در مسیر آرمانت از برکتِ ذکرِ قشنگِ "حسبنا الله" "انا فتحنا" رُسته بر باغِ لبانت داری بهاری در دلِ سوز زمستان از عطرِ گلهایِ شهیدِ بوستانت با خونِ سرخِ خویش برخاکت نوشتی این را که: پایانی ندارد داستانت در صبحِ پیروزیِ پرشورِ تو زیباست رقصِ قشنگِ پرچمت در آسمانت محو از جهان گردد به زودی نامِ صهیون گردد دوباره مُلک محصورت از آنَت ای سرزمینِ اقتدار و استقامت پیروزیِ خون بر گلوله نوشِ جانت
شهید بخشیده خدا شکوه بر زندگی اش از رحمت او داده ثمر زندگی اش امروز شهیدِ راهِ حق گردیده آنکس که شهید بوده در زندگی اش
به مناسبت ایام به درک واصل شدن معاویه بن ابی سفیان لعنت الله علیه می خونم از،رو گوشیِ هُواوی شعری که از هزارتا پنده حاوی نقل شده واسه یِ من از یه راوی که گفته از خودِ دایی معاوی یه مونده اینطرف چه اشتبایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 داییِ ما یه آدمِ بَگی بود آدم بی بخار و بی رگی بود از اونایی که باس ازش نگی بود خوراک اون همش عرق سگی بود می گفت اینم یه چیزه مثلِ چایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 لحظه به لحظه ،دم به دم،روز و شب می خورد از این عرق سگی مرتب ولی می گفت نمی زنم بهش لب مذهبی بود به رو و ضد مذهب ظواهرش ریاییِ ریایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 تو هم بودن همش دروغ و راستش عرق،همون بود که دایی می خواستش از این عمل اصن نمی می کاستش عشق می کرد با اون و چیپس و ماستش می گف اینا ثبت نمیشه جایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 تا لم می داد رو مبلِ مثلِ پنبه عرق می خورد با طعمِ سیب و انبه می خوند یهو داییِ صفر جنبه نمازِ جمعه رو تو چهارشنبه می گفت میخوایم جمعه بریم یه جایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 نصیحتو گوش نمی کرد اسد بود نصیحتا پیشش همیشه رد بود عاشق این روال و کار بَد بود همش واسش تو حالِ مِتر ۱۰۰ بود امون از آدمای جابه جایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 دایی که بود تو حیطه ی ظواهر بودن تموم حرکتاش قر و فِر می رفت رو منبر و می زد همش زِر تویِ حکومت زده بود دایی... گلاب چه باطنی داشت و چه ادعایی! زور به گورتون بباره دایی 🔹 وقتی که صحبت از اصالت می شد باید که صحبت از یه ملت می شد لجن تویِ علم وراثت می شد کلی بابا می اومد و خط می شد هرکی تو بچه داشت یه ردپایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 می گفت بابام، صاف می کرد صداشو هی می خاروند بیخودی دست و پاشو عوض می کرد اینجا و اونجا جاشو می موند باید بگه کدوم باباشو می موند باید به کی بگه بابایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 وقتی می موند واسه جوابی لابُد می گف که اصلا بوده از تعمد سعادتی بوده که اینجوری شُد خوبه که باباهام دارن تعدد به این می گف یه لطف ماورایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 می گف که این عنایتِ خدا بود هر کی به یه نحوی بابایِ ما بود قدِ یه شهر تو خونه مون بابا بود آره هزار و صد و پنجاه تا بود بحث یه عده تازه بود سوایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 مادر خوبِ من چه مامانی بود مادر آپشنال و آرمانی بود مولدِ نیرویِ انسانی بود خلاصه یخچالِ اِمرسانی بود هرکیو می دید می شد هوایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 خلاصه از یه خانواده ی گود اومد یه مرد خوب و پاک و پر سود! هر صفتش از یه بابای اون بود مثل مامان! نبود تو چیزی محدود به چیزی هم نداشت اعتنایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 می خواست که میوه باشه شنبلیله با شور و شوق دراومد از طویله اومد و شد با رانت و زور و حیله یا با تلاش و زور یه قبیله مدعی حکومتِ کذایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 یه آدمِ ظریفی دور و برش با حیله هاش می کرد همش مَنترش همش می کرد با یه فریبی خَرِش معاویه بلند میشه عرعرش چه عرعری چه صوتِ دلگشایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 فکرو می گفت یه چیز بی فایده عقلو می دید شبیهِ یه زائده تو سفره به عرق می گفت:مائده گیر بکنم تو قافیه با ئده میگم یهو قافیه ها را با ایی زور به گورتون بباره دایی 🔹 باید باشیم تموم مون فسُرده یعنی چی؟ ناراحت باشید یه خورده این بابا خالِ مومنینِ مرده عجب گو...هی رافلک از ما برده چه درد و غصه ای عجب بلایی زور به گورتون بباره دایی