#شعر_و_کودکی
به خاله زهره که همیشه توی خونه روضه می گیره:
خاله روضه
محمدحسن/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بعد از دیدن انیمشین رباتهای مبدل:
مامان یه داداش برام بیار که اسمشو بذاریم "رباتعلی"
علی/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بعد از فرو رفتن مداد در بینی اش:
آخ آخ بینیم کور شد
سجاد دو سال و ده ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
خداحافظی بچه های فامیل که برای اولین بار در مراسم ختم با هم آشنا شده اند:
خداحافظ تا مرحوم بعدی
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
علیرضا به مادرش که معلم است:
مامان فردا مدرسه نری ها
مادرش:
چرا نرم؟ خودتم که خونه نیستی
علیرضا:
آخه می خوام وقتی توی مدرسه به خونه فکر می کنم تو هم توش باشی
علیرضا/ هفت سالگی
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در هیئت بچه ها
حاج آقا روی منبر:
+ خب حالا من یه جمله توی پرانتز بگم:
- اجازه پرانتز چیه؟
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
-مامان، همزن رو بده به من
-همزن رو چطور به تو بدم برقیه خطرناکه؟!
-مامان! خودش رو که نمیگم همِش رو میگم😐(هم+زن) (منظورش قسمت چنگال همزن بوده)
حلما/ پنج سال و نیمه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
موقع دیدن گزارش پرتاب ماهواره نور به فضا:
خدا تو آسمون بغلش میکنه به خورشید نخوره 😍
محمدعلی/ ۵ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
- مامان من یه چیزی فهمیدم.
- چی؟
- شهر اولمون بهشته،
شهر دوممون اونجاییه که توش زندگی می کنیم.
فاطمه ۴ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مادر: وای که شما بچه ها چقدر شیرین زبونید. خوش به حال دنیا که شماها رو داره
_ فقط غزه دیگه شیرینی نداره
دختر/ چهار ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
_میخوای در آینده چه کاره بشی؟
+من نمیتونم در آینده کارهای بشم چون میخوام تو بچگی شهید بشم.
محمد/هشتونیم ساله
@sherokoodaki
هدایت شده از أخٌفيالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موهاتو كى اينجورى كرد؟؟
🌸: اسقاطيلیا
موهات قشنگ بود؟
🌸: من موهام قشنگ بود نرم بود اسقاطيل اينجوريش كرد
درود به مردممون
مردم فلسطين خيلى خوبن
عالين
من بهشون ١٠ ستاره نمره ميدم
امروز خوشحال شدى؟
🌸: خيلى ، شما فردا هم بيا ، چون منو خندوندى
#شعر_و_کودکی
خداحافظ
یعنی خدا رو اینجا پیش تو گذاشتم که مواظب تو باشه
محمد/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی خیلی گرسنه باشه:
"از ته دلم ضعف میاد بالا"
محمد/ هفت و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
زنبوری می دونستی تو رنگ خورشیدی؟
فاطمه/ ۲ سال و ۹ ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
تولد امام علی بود رفتیم جشن
میگه پس امام علی کی میاد؟
فاطمه/ ۲ سال و ۹ ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
کوچولو بودم پرنده بودم دونه می خوردم
فاطمه/ ۲ سال و ۹ ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
سرماخورده بود
مامان چرا دماغم داره گریه می کنه
فاطمه/ ۲ سال و ۹ ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
محمد امین: کاسبی بلدی؟
دوستش: نه
محمد امین: یه کاسه دستت می گیری بعد از هرکی یک میلیارد پول می گیری. اینو بهش می گن کاسبی
محمد امین/ پنج و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
هنگام مکالمه با مادربزرگش:
سلام مادر جون بی خبری؟(خبری ازتون نیست)
مادرجون به سلامتیِ باباجون چشمتون روشن
سجاد/ سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
با تماشای ماهِ پشت ابر:
مامان بیا، ماه خراب شده!
محمدصدرا/ دو ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی بابا محکم بغلش کرده:
کمک کمک، من گیرم افتاده
محمدعلی/ دو سال و نه ماهه
@sherokoodaki