#شعر_و_کودکی
در حالی که عرق کرده:
مامان! عرق هم جزو یکی از کروناهاست؟
حانیه/ 5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان می شه بریم خونه ی اسنپ سادات؟ (منظورش عصمت سادات است)
حسنا/4 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بالاخره آدم یه موقعی آدم می شه
پسر/ پنج سال و ده ماه
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
کمکم میخوام برم مدرسه تا به سوادم خوندن و نوشتن یاد بدم
محمد ۶ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
پرنده آواز کن
منم با تو جیک جیک هستم!
زینب/ دوساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بعداز زمین خوردن و خون آمدن از لبش:
مامان! خون لبمو بریز به آسمون
(تحت تاثیر داستان حضرت علی اصغر علیه السلام)
فاطمه/۲ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
من زرد دوس دارم ، چون رنگ خدا زرده ، صورت اماما هم زرده
محمد رضا /۵ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
باباش: این دبیرستان رتبه یک انسانی داره
حسنا: پس نه حیوانی داشته باشه؟
حسنا/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان من انقدر تو رو دوست دارم دلم می خواد صد تا مامان مثل تو داشته باشم
میثم/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان : خدای مهربون برای چی به ما پا داده؟
فاطمه : برای اینکه راه بریم
- چشم رو برای چی داده؟
فاطمه : که باهاش ببینیم
- دهان برای چی داده؟
فاطمه : که حرف بزنیم
- دماغ رو واسه چی داده؟
فاطمه : برای اینکه انگشت بکنیم توش 😄
فاطمه 2سال و سه ماهه
@sherokoodaki