eitaa logo
شعر و کودکی
738 دنبال‌کننده
226 عکس
10 ویدیو
0 فایل
جملات شاعرانه کودکان جملات شاعرانه کودکان را با ذکر سن و نام کودک ارسال کنید: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دعوای خواهرانه: من کربلایی‌ام معصومه پیاده‌روی‌ای زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
شعر_و_کودکی غروب شده بود و هوا هم کمی ابری بود: مامان چرا هوا نور نداره؟ زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
خواهرش تازه عینکی شده بود: بابا کمرم درد میکنه میشه برام عینک بگیری ؟ زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
تب کرده بود: مامان چرا انقدر هوا گرمه؟ زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
سرما خورده بود: مامان سرما از دماغم رفت تو دلم؟ زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
تازه اسم باباشو فهمیده بود: بابایی می دونستی اسمت محمد جعفره؟ زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
با قلبم فهمیدم زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
دسته عزاداری از سر کوچه گذشت صداش خیلی بلند بود. قلبش تند تند میزد: صداش رفت تو قلبم زینب/ نزدیک چهارسالگی @sherokoodaki
حسین: مامان بریم بهشت رضا مامان: الان شبه پسرم بهشت رضا بسته است حسین: پس اگه شما شب مردین،ما چی کار کنیم حسین / پنج ساله @sherokoodaki
سرش و از پنجره ی ماشین آورد بیرون گفت هوا ترشه محمد طاها/ سه ساله @sherokoodaki
رقیه‌زهرای من دو سال و هفت ماهشه دوسه ماه پیش نگاه کرد به پاپیون لباس من گفت: مامان تو جایزه‌ای؟ @sherokoodaki
حدودا دوماه پیش درگیر پخت غذا بودم و چندبار سوالی رو ازم پرسید و همسرم هربار ورود کردن و جواب بچه رو دادن. دفعه‌ی اخر که خواستم جواب بدم باز هم همسرم جواب سوالشو داد. با نگاه عمیقی به پدرش گفت: بابا میشه اجازه بدی با مامانم صحبت کنم؟ رقیه زهرا/ حدود دو سال و نیمگی @sherokoodaki