#شعر_و_کودکی
زهرا سادات:
باباجون
من هفت تا شمارو دوست دارم
یکی اینکه منو دوست داری
یکی اینکه هر وقت بستنی بخوام، برام می خری
و یکی اینکه اگر مریض نباشم، برایم بستنی می خری
بابا جون عاشقتم.
زهرا سادات/ شش سالگی
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بابا!
بابا جون...
بابا غشِ خوابه
گمونم باید با دیوار حرف بزنم
زهرا سادات/ شش سالگی
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
وقتی داییم فوت کرد، برادر زاده ام به مامانم که گریه می کرد، گفت :
مامان جون...
داداشت مُرده، غصه هاتو درآورده؟
غصه نخور، تو هم برو برای خودت یه داداش بخر که غصه نخوری.
امیرعلی/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بابا من به اندازه ی شهرمون دوستت دارم
شهرمون خیلی بزرگه
زهراسادات/ چهار ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
خاله شما خیلی چیزای خوبی درباره خدا می دونی ، لطفا از خدا برای منم تعریف کن
فاطمه/ پنج ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان : وقتی امام زمان ظهور کنن همه جهان گلستان می شه ...
_ پس اونوقت دیگه نمیتونیم از خونه بریم بیرون که ، چون پاهامون میره روی گلها
ماشینمون رو کجا پارک کنیم که گلها لِه نشن ؟
فاطمه / پنج ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
الهی کلید مدرسه گم بشه ما نتونیم بریم مدرسه.
زهراسادات/ هشتساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
- بابا! یه دونه پراید بخر.
: آخه پول ندارم.
- از بانک بردار دیگه !
علی/ چهارساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
هنگام دیدن بارش برف:
وای، از آسمون خامه می باره !
هانیه/ سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
موقع بند آمدن باران:
هوا بسته شد (مثل بستن شیر آب).
ثنا/ سه ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بابا برو یه دونه از اون شیرینیا بخر که روش عکس گندم داره، نوشته یا محمد... می خوری بوی پیغمبرو می گیری...
محمدمهدی/ چهار ساله
@sherokoodaki