بسکه او در قلب خود کینه ز حمزه پروراند
تا ابد آثارِ آن بر پیکر اسلام ماند
روزی اندر محفلی پر از شراب و پر زِ جام
دید هنده بین مردم یک سیَه چُرده غلام
دید در پرتاب نیزه چیره دست و ماهر است
مَخفیِ آمال بُغفَش زان سیه رو ظاهر است
گفت آن ملعونه با آن برده ی ملعون پَست
حُکمِ آزادی ات ای وحشی قتال حمزه است
چرخ گردون گشت و روز جنگ دین و کفر شد
وایِ من کان بی حیا بَرده به میدان اُحُد
ناگهان با نیزه ای از مصطفی یاور گرفت
جان حمزه نه که جانِ شخص پیغمبر گرفت
ابر چشمان نبی شد منشأ بارانِ دَرد
حضرت ختم رُسُل دَر ماتم او گریه کرد
آن که از او بیرق کفّار می شد سرنگون
چون به میدان اُحُد شد جسم پاکش غرق خون
امر فرمودند با اندوه ختم الانبیا
روی جسم او بیاندازید ای یاران عبا
هان بپوشانید جسمش حقِ ربّ داورش
چون هم اکنون می رسد از راه گریان خواهرش
طبقِ فرمان رسولُ الله یاران با نَوا
زیر آن نیکو عبا کردند پنهان جسم را
گر چه شد با آن عبا پوشیده آن خونین بدن
پای حمزه ماند بیرون از حریم آن کفن
خواهر زارش سفیّه چون کنار او رسید
قامتش از یار هجران برادر بس خمید
گر چه پنهان در کفن گردید حمزه پیکرش
چون که دید آن پای بیرون از کفن را خواهرش
ناله هایش در اُحُد آن دم طنین انداز شد
شرح احوال سفیّه بر نبی ابراز شد
بر نِدای غصه و ماتم سرا پا گوش شد
صبر خود داد از کف و بر سر زد و بیهوش شد
چون حدیث داغ حمزه خوانده می گردد دِلا
یاد کن از زینب و از غصه های کربلا
یاد آن بانو که از بار بلا قدش خمید
یاد آن بانو که مویش نصفه روزی شد سپید
آن که در گودال با شور و نوا و زمزمه
بر مشام جان او آمد شمیم فاطمه
آمد آن بانو همان محبوبه ی ربّ أَلَست
در کنار پیکر خونین دلدارش نشست
در دلِ گودال زینب غنچه ی اشکش شِکُفت
خاک ماتم ریخت بر سر با غم و اندوه گفت
ای گل پرپر شده نور دو عین من تویی
ای نگارِ بی سرم آیا حسین من تویی؟
🔴 این شعر در سال ۸۴ سروده شده
#دلنوشته
#حضرت_حمزه
#شعر_حضرت_حمزه
@sherosabk