در فضای طنز
ای آنکه شدی به غصه و غم پابند
گویم سخنی تا بزنی یک لبخند
طِی کن به طریق بی خیالی جانم
بر خود درِ خشم را به یک خنده ببند
ای دوست در این انجمن آشفته
ناراحتی و بد انقی سیری چند
هر وقت دلت لواشک و ترشی خواست
یک سر برو تا مغازه های دربند
حالا کمی از صفات خود می گویم
ای چشم سیاه خوش رخِ زلف کمند
من لاف زنی ماهر و بس قهارم
من بنز سوارم،نه جی ال ایکس و سمند
شیر قهوه و نسکافه نمی نوشم من
من عاشق چاییَم به قلیان سوگند
ای کاش ز لعلِ سرخ و پر شورِ شعور
کامم بشود زِ طعم چون شکّر و قند
در ختم عرایضم نمایم یادی
زآنان که به درس عشق استاد منند
آنان که زدند گوشه سنگرها
بر دست و به پای نفس خود صد هابند
بر پاکی و بر شرف قسم این خوبان
هستند شرافتِ دماوند و سهند
گر خاک نشین خیمه ی وصل شدی
دیگر نتوانی از شهادت دل کند
ای خوشا به آنان که نوشتند به خون
ذکر یا حسین بن علی بر سربند
🔴 این شعر در سال ۸۴ سروده شده
#دلنوشته
#طنز #شعر_طنز
@sherosabk