eitaa logo
شعر و سبک؛امیر عباسی
5.7هزار دنبال‌کننده
279 عکس
120 ویدیو
11 فایل
🔹 تمامی شعر های این کانال توسط حاج امیر عباسی سروده و بارگذاری میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد شهدا و حال و هوای جبهه ها در فاطمیه عطر کویِ یار دارد دوستان هر جای جبهه کربلایی می شود هر دل زِ عاشورای جبهه قطره های عشق و ایثار و جهاد و بردباری جمع گردیدند و وانگه خلق شود دریای جبهه چون قدمگاه شهیدان بوده در قدر و شرافت همچو فردوس است یاران رتبه ی اعلای جبهه داده شد پاسخ زِ عزّت بعد چندین قرن غربت بانگ هل من ناصرِ خونِ خدا از نای جبهه دیدن آن پادگان معرفت یعنی دو کوهه می نوازد در وجودم نغمه و آوای جبهه ای دو کوهه گو زِ همّت گو زِ یارانِ خمینی گو از آن آلاله های قدسیِ زیبای جبهه ای زمین لاله و یاس از تو می پرسم زِ احساس ای شلمچه پس کجایند آن دلاور های جبهه؟ روز و شب نوشم به اشکِ غم شرابِ آه حسرت پشت دربِ میکده از ساغر مینای جبهه گوید اینرا هر که دربند کبوتر های عشق است ای بقیعِ حور و مجنون،کو کبوتر های جبهه؟ داعیه دارانِ آزادی خود و ناموس هاشان در امان بودند تحتِ سایه ی طوبای جبهه حال آن جانبازی و ایثار ها از یاد رفته تُربت غربت نشسته بر رخ و سیمای جبهه این فسادِ ناشی از اندیشه ی پوچِ تمدّن خون نموده دل زِ هَر دلداده و شیدای جبهه اشک چشم‌عرشیان را می کند واللهِ جاری نیمه شب بین نَوافل ذکر یا زهرای جبهه از توّلی و تبرّی یادِ مولا یادِ زهرا روضه می خواندند خوبان بین سنگر های جبهه بسکه دلها پر شرر بود و گهر ها در بصر بود بیت الاحزانی دگر بُد فاطمیّه های جبهه فاطمیّه آمد و نور دل زهرا نیامد کِی رسد روز ظهور سرور و مولای جبهه؟ کی رسد آن کس که تفسیری الهی بود بهرِ و الضحّی و نور و قَدر و کوثر و طاهای جبهه؟ گاه در فکرم بیفتد اینکه مولای غریبم خیمه گاهش بود در آن بُرهه در صحرای جبهه ای که میخواهی ببینی حجّت ثانی عشر را جلوه ی رخساره اش را بین تو در سیمای جبهه کی رِسَد روز ظهورِ آنکه از غمهای مادر گریه ها می کرد در سردابِ سامرّای جبهه 🔴 این شعر در سال ۸۵ سروده شده @sherosabk
👇تصاویر دستنوشته شعر بالا
مقام شهدا خوشا آنانکه در راه خدا تا کبریا رفتند خوشا آنان که مشتاقانه سوی دلربا رفتند ز ملک جان غریبانه به سوی آشنا رفتند به استقبال عزراییل با پای ولا رفتند خوشا آنانکه از جبهه به دیدار خدا رفتند به سعی خون، ز مروه، باده نوشان تا صفا رفتند ز حج و بیت بگذشتند و تا کوی منا رفتند به مهمانیِ روحانی شاه کربلا رفتند سلام ابر و خاک و باد و خورشید و سپهر و ماه به روح پاک و بی آلایش اصحاب روح الله شهادت واژه ای زیبا ز شعر قدسی نور است شهادت نعمتی از جانب آن ربّ مشکور است شهادت چشم بینا و تمام ذره ها کور است شهادت قربت محض است و دیگر واژه ها دور است شهادت بر دل عاشق سرور و شادی و شور است شهادت بر شعاع پرتو اسلام منشور است شهادت مرکب است و بین هجر و وصل، محصور است شهادت جلوه ای پر فیض از پیغام عاشور است سلام ابر و خاک و باد و خورشید و سپهر و ماه به روح پاک وبی آلایش اصحاب روح الله ولایت سر بلند از روح ایثار شهیدان است محبت آشکار از قول و گفتار شهیدان است شجاعت بس عیان در فعل و کردار شهیدان است فضیلت هم نهان، در فکر و پندار شهیدان است رضا بنمودن ایزد ز خود کار شهیدان است سبک تر از پر مرغ سحر بار شهیدان است حسین بن علی مشتاق دیدار شهیدان است امام منتظَر در هر زمان یار شهیدان است سلام ابر و خاک و باد و خورشید و سپهر و ماه به روح پاک وبی آلایش اصحاب روح الله صفحه اول
شهیدان بین بحر خلق همچون گوهری نابند به گنج معرفت درّی گرانقدرند و کمیابند شهیدان بر حریم آستان وصل چون بابند شهیدان بر سپهر منزلت همتای مهتابند شهیدان تا ابد بیدار عشقند و نمی خوابند شهیدان جمله مست اند از ولا کِی تشنه ی آبند برای جانفشانی در طریق دوست بی تابند شهیدان بی خود از خود، جمله محو روی اربابند سلام ابر و خاک و باد خورشید و سپهر و ماه به روح پاک و بی آلایش اصحاب روح الله عجب شوری عجب حالی به سنگر های ایشان بود مگو سنگر مگو سنگر، که یک قطعه ز رضوان بود کمال حب آل الله در آنها ها نمایان بود همه رخسارشان سرشار از انوار ایمان بود به پشت چشمهاشان کوهی از ایثار پنهان بود به صورتهایشان پیدا، غم جانسوز هجران بود هماره سینه هاشان در فراق یار سوزان بود انیس وقت تنهاییشان آوای قرآن بود سلام ابر و خاک و باد خورشید و سپهر و ماه به روح پاک و بی آلایش اصحاب روح الله به جبهه پیکر رنگ و ریا و کفر شد مدفون تمام اهل جبهه می شدند از مُلک جان بیرون به خون پاکشان این مکتب و نهضت بود مدیون دمادم مهرشان می شد به شاه کربلا افزون همه بودند با یاد عزیز فاطمه محزون ز سوز غربت او دیده هاشان بود چون جیهون گواهی می دهد بر راد مردیشان به قلبی خون شلمچه، فکه، دهلاویه ، خرمشهر و هم مجنون سلام ابر و خاک و باد خورشید و سپهر و ماه به روح پاک و بی آلایش اصحاب روح الله صفحه دوم
من بی آبرویی که اسیر درد و هجرانم نشان خیمه ی مولای خوبم رانمی دانم دلم خواهد که بینم، لحظه ای را نزد جانانم دلم خواهد ببینم در حریم دوست مهمانم دلم خواهد که سوزد این دل زار و پریشانم به یاد جد او مواج گردد، بحر چشمانم دلم خواهد بگریم در عزای عشق عطشانم برای شادی روح شهیدان روضه می خوانم سلام ابر و خاک و باد خورشید و سپهر و ماه به روح پاک و بی آلایش اصحاب روح الله به دشت کربلا فرزند زهرا بود و یک لشکر میان خیمه ها غمگین مضطر آل پیغمبر ز ظلم کوفیان شد اربا اربا پیکر اکبر بگشته پیکر قاسم ز تیغ کین چو گل پرپر کنار علقمه افتاده بود عباس آب آور به روی دست بابا، دست و پا میزد علی اصغر جدا شد از تن سبط محمد بین مقل سر ولی در بین این اندوه ها، وای از دل خواهر سلامی گوی ای دل با فغان و سوز و اشک وآه به روح قدسی و نورانیِ اصحاب و ثارُالله صفحه سوم 🔴 این شعر در سال ۸۵ سروده شده @sherosabk
👇تصاویر دستنوشته شعر بالا
یادمان طلاییه طلائیه وادی ناب عشق است روح خروش انقلاب عشق است طلائیه مدینه ما بود یک گذر از مسیر زهرا بود طلائیه پاک ترین خاک هاست طلائیه کعبه و کرببلاست طلائیه بهشت بی نشان است جای قدوم صاحب الزمان است طلائیه گلشن آلاله هاست مَحرم آن نافله و ناله هاست طلائه عرصه سوز و آوا تبرک است خاک پاک انجا شد ز شرف سرخ به آفاق دید خاک طلائیه ز خون شهید طلائیه شمیم یار دارد نشان ز مقدم نگار دارد طلائیه شنیده با جان عشق ناله ی اَلعفوِ شهیدان عشق طلائیه به درد دل آشناست شاهد سوز دل اهل دعاست به آسمان جبهه ها کوکب است محفل اخلاص و نماز شب است موج زند سوز و گداز غربت به قطعه ی سه راهی شهادت یاد بسیجیان در رهِ دین یاد فدائیان دین و آیین یاد تمام عاشقان زهرا فداییان بی نشان زهرا اهل ولا و پیروان رهبر شیر دلان رزم بدر و خیبر یاد فغان و آه و سوز سینه گریه کنان غربت مدینه نموده اند جمله جان ها فدا به ذکر یا فاطمه و یا زهرا طلائیه جلوه عزت بود بهشت ایثار و شهادت بود طلاییه عرصه مردانگی است عرصه جانبازی و فرزانگی است در این حریم و آستان کمال چه کام ها که گشت مست وصال چه چشم ها که چشمه نور شد چه قلب ها که شاد و مسرور شد شاد ز عطر گلشن خوش عهدی شاد ز دیدن جمال مهدی به ذره ذره خاک آنجا قسم به گریه مهدی زهرا قسم قسم به نور واژه ولایت آرزوی دلم بود شهادت _____________________ دو بیت تقدیم به شهدای گمنام👇 از مرحمت عشق مرا پر شد جام دارم به لبم به لاله ی خفته سلام بگرفت دلم رایحه کرب و بلا از عطر مزار شهدای گمنام 🔴 این شعر در سال ۸۵ سروده شده @sherosabk
👇تصویر دستنوشته شعر بالا
شرح شهادت عمر بن جنادة بن حارث و رشادت مادر بزرگوار ایشان اوکه بد آزادگی پیغام او زاده حارث جناده نام او گشت دردرگاه ایزد رو سپید شد شهید اندر ره شاه شهید روز عاشورا به میدان بلا بود او را یک پسر در کربلا بود عَمرو نام آن نیکو جوان عشقِ وصل دوست در رویش عیان پای تا سر عشق بود و شور بود همچو ذرّه در حضور نور بود مادرش گفتا به او با سوز و آه ای پسر بشتاب سوی رزمگاه تا که ننشیند به رویت گرد ننگ با سپاه کفر مردانه بجنگ راضی از خود حضرت داور نما جان فدای سبط پیغمبر نما عهد هجران را رسان بر خاتمه سرفرازم کن به نزد فاطمه چون به میدان تاخت آن دّر شرف گفت بر او زاده شاه نجف کِی ز صهبای ولایت مست مست تو جوانی و پدر دادی ز دست گرجدا گردد سرت از پیکرت سخت می باشد برای مادرت گفت شاها مادرم امرم نمود که نمایم جنگ با قوم عَنود دست شه را بوسه زد آن قرص ماه همچو شیری تاخت سوی رزمگاه چونکه پا در عرصه ی میدان نهاد پس چنین خوانده رجز آن پاکزاد که ز الطاف اِلٰهِ عالمین من غلام و هست امیر من حسین او منیر است و بشیر است و نذیر من غلام و او بود نعم الامیر آنچنان جنگی نمود آن با وفا که ز هم پاشید قوم اشقیا ناگهان ازظلم خصم کافرش شد جدا از پیکر پاکش سرش خصم دون پرتاب بنمود ازجفا آن سر خونین به سوی خیمه ها مادر پیرش دوید ازخیمه ها دربغل بگرفت خونین رأس را گفت ای عمرو نمودی خوشدلم آفرین احسنت ای نور دلم روسپیدم کردی ای نیکولقا در حضور حضرت خیر النسا این عمل گرچه برایش داشت درد باز سر راسوی دشمن پرت کرد یعنی ای قوم لعین کفر کیش قلب من گر چه شد از غم ریش ریش لیک دادم چونکه در راه خدا پس نمیگیرم متاع خویش را توجه : پدر بزرگوار عَمر هم که جنادة بن حارث نام داشت در کربلا به شهادت رسید که در دو بیت ابتدای این مثنوی به آن اشاره شده است 🔴 این شعر در سال ۸۶ سروده شده @sherosabk
👇تصویر دستنوشته شعر بالا
روایت آمدن سائل در خانه حضرت ام البنین سلام الله علیها بر همه محنت انبوه گذشت اربعین نیز به اندوه گذشت بعد چندی که نمود ، از غربت کاروان سوی مدینه رجعت آمد آن سائل نیکو احساس در مدینه به سرای عباس مست دیدار ابوفاضل بود در زد و ام بنین باب گشود کیستی؟ گفت که مردی عربم مضطر و در به در و جان به لبم عاشقم ، آتش پروانه کجاست؟ سائلم ، صاحب این خانه کجاست او که چون ماه بُوَد صورت او دل بَرَد از دو جهان طلعت او گر چه من سائلم و در به درم خاک فقر است هماره به سرم من که بر درگه غم بنشستم عاشق صاحبِ خانه هستم من فقط از سر شوقِ دیدار آیم از دشت به این شهر و دیار تا ببینم رخ زیبایش را صورت و قامت رعنایش را جان من باده ز وصلش مي خورد چشم هایش دل من را می برد تا شنید ام بنین اینها را داد سر ، سوز و غم و آوا را کِی گل باغ امامت ، زینب کوثرِ مصحف عصمت ، زینب دخترم ، ام بنین خونجگر است آبروی پسرم در خطر است به دل من نَبُوَد تاب و قرار زر و سیم أر به برت هست ، بیار ناله و ‌اشک به هم در آمیخت هر چه بُد داخل یک کیسه بریخت پای تا سر همه رنج و همه درد خدمت ام بنینش آورد حضرت ام بنین با غمِ دل داد آن کیسه به دست سائل سائل ‌از این حرکت با زاری کرد اشک از بصر خود جاری گفت ای بانوی پر جود و کرم ای عطا کرده به من سیم و درم گرچه من سائل این رهزارم گر قرار است نبینم یارم گرچه از عجزِ خودم آگاهم کوهی از سیم و زرت کِی خواهم؟ به خدا فقر ، بهانه باشد مقصدم صاحب خانه باشد گو به آقای من ، ای مرد خدا مگر از من زده سر ، فعل خطا؟ یاد آن روز که با خوشخویی می نمودی زِ گدا دلجویی ای فدای تو تمام هستی می کشیدی به سر من دستی حال ای آنکه به جسمم ، جانی من چه کردم که ز من پنهانی رخ گشا تا که ببینم رویت همچو ‌گل مست شوم از بویت ای به شام دل من صبحِ سحر تا نیایی نروم از این در تا که آن صوت حزین‌ گشت بلند ناله ی ام بنین گشت بلند کِی عرب من ز غمش مشتعلم مزن از گفته ات آتش به دلم آن کسی که به تو ‌نور دل بود او که مأنوس دل سائل بود او‌ که‌ می داد ز جود و اِجلال رزق و‌ روزی تو را سال به سال گرچه بود اهل حرم را سقا کشته شد تشنه کنار دریا بِین خون نیز دلی مضطر داشت خجلت از اشک علی اصغر داشت قمر هاشمیِ عاشورا هر دو دستش ز تنش گشت جدا تیر بر دیده ی زیباش نشست پشت ثارُالّه از این داغ شکست آه از وصلتِ آن دو به سجود سر عباس من و ضرب عمود ریخت از مشک ابالفضلم آب منم و شرم زِ دیدار رباب 🔴 این شعر در سال ۸۹ سروده شده @sherosabk
👇تصویر دستنوشته شعر بالا
در مدح امام خامنه ای حفظه الله تعالی ذکرلب صبح و شام ما خامنه ای است بر درد دل ما التیام خامنه ای است او رهبر ما باشد و ان شالله تا روز فرج امام ما خامنه ای است ای آن که به لیله ی جهالت ماهی در وادی وصل تو چراغ راهی ای سید و مولای خراسانی ما تو هستی و‌ جان و عشق حزب الله ای در تو عیان روح خدا آقاجان ای چشم و چراغ شهدا آقاجان ای کاش که از دو کوهه و فکه و حور ما با تو رویم کربلا آقاجان بر پیکر عاشقان تو جانی والله محبوب زمین و آسمانی والله در عصر غریبِ غیبتِ حجت حق تو نایب صاحب الزّمانی والله زد در دل تو شراره درد جبهه بر چهره تو نشسته گرد جبهه ای خامنه ای به خیبر خوزستان بودی چو علی مرد نبرد جبهه در گلشن توحید تو عطر یاسی گنجینه حق را گوهری ، الماسی تو دست به راه دین و ایمان داری جانباز و محبّ حضرت عباسی ای آنکه ولی و مقتدای مایی تو نایب عام منجیِ دنیایی رخسار تو هست روشن از نور خدا آیینه روی حضرت زهرایی ای عبدِ مطیعِ خالق لم یزلی نور ابدی چشمه فیض ازلی هرچند که جان بود تو را ناقابل جانم به فدات،حضرتِ سید علی بدخواه تو قلبش ز حسد سوزان باد درمقدم تو ریخته صد ها جان باد فریاد زنم به هر کجا ای آقا بر دشمن تو لعنت بی پایان باد در رتبه برابر تو عالم نشود بدخواه تو تا به حشر آدم نشود ای کاش ز روی سر اهل ایمان تا روز ظهور سایه ات کم نشود ای در چمنت بلبل حق در آوا ای از سخنت لرزه به جسم دنیا ای خامنه ای هیبت تو چون خاری است بر دیده کفر بِلخصوص آمریکا 🟦 در ابیات فوق منظور از بدخواه و دشمن جبهه استکبار،آمریکا،اسرائیل،انگلیس خبیث و جیره خواران این مستکبران هستند 🔴 این ابیات در حدود سال ۸۱ سروده شده @sherosabk
تصویر ابیات دستنوشته بالا 👇
مناجات با خداوند تبارک و‌ تعالیٰ یارب مددی که سخت بیمار شدم بر حیله ابلیس گرفتار شدم دین را چو فروختم به دیناری چند کالایِ گناه را خریدار شدم افسوس که زین فعل نبردم سودی در آخر کار من زیانکار شدم یک عمر به غفلت و گنه خوابیدم ای وای که من چه دیر بیدار شدم تو راه ثواب را نشانم دادی من ره عوضی رفته گنه کار شدم اکنون به بَرَت روی سیاه آمده ام شرمنده ات از زشتیِ کردار شدم عبد تو بُدم ولی شدم بنده ی غیر گل بودم و از فرط گنه خار شدم یک عمر گنه به محضرت آوردم محتاج عنایت تو غفار شدم هر وقت نشد دست من عاصی رو ممنونِ تو دستگیرِ ستّار شدم من معنی عشق را نفهمیدم و لیک مشهور به هر کوچه و بازار شدم قدر کرم یار ندانسته ام و غافل ز عطا و رحمت یار شدم الحمد تو را که با دو چشمانی تر من معتکف مجلس دلدار شدم آن روز که والهِ حسینم کردی از روزی و الطاف تو سرشار شدم هر وقت شنیدم ز حدیث عطشش چون نِی ز نوای او شرر بار شدم هرگاه که غربتش به فکرم افتاد محزون ز پریشانی پندار شدم در بین دو نهر آب شد تشنه شهید زین داغ چو اسپندِ شرر بار شدم هر بار شنیدم که به گودال چه گفت سرگشته از آن شکوهِ گفتار شدم از نور رُبوبیِ تَقَبَّل مِنّا سرشار شدم ، معدن انوار شدم یارب مددی به حق اشک زینب من توبه کنان سوی تو دلدار شدم 🔴 این ابیات در حدود سال ۸۰ سروده شده @sherosabk