✅ اندکی تامل....
#زلزله تقریباً ده ثانیه احساس شد.*
اما میلیونها نفر به خیابان ریختند. نیمهبرهنه، با دستخالی ، بدون سوئیچ ماشین، سند خانه، دسته چک و حتی مدارک شناسایی...
میلیونها نفر ، همه ی آن چیزهایی که یک عمر برای داشتنشان جنگیدند، عرق ریختند یا خون دیگران را در شیشه کردند را بدون لحظهای درنگ رها کردند و فقط جان ناقابل را برداشتند و به خیابان زدند...
میلیونها زن طلاهای عزیزشان، چکمههایی که روزها پاساژها را برای خریدنشان وجب کرده بودند، یخچالی که دوستش داشتند، دکوری که ده بار برای چه جور چیدنش با همسرشان جوری بحث کرده بودند انگار مهمترین اتفاق زندگی است، غذایی که برای پختنش از صبح زحمت کشیده بودند... را از یاد بردند و گریختند...
میلیون ها نفر حتی یادشان رفت کی هستند؟ تا دقایقی #پدر و #مادر و #همسر و فرزند و #معشوقه از یادشان رفت. همه آن چیزهایی که یک روز با اطمینان می گفتند امکان نداره یه ثانیه از یادم بره!
هیچکس به فکر این نبود که فلان لباس مارک، فلان #کفش گران قیمتش را با خودش بردارد. یا حتی مدرک تحصیلی و حکم انتصاب به عنوان #مدیر فلان جای مهم که برایش زیرآب صدها نفر را زده بود، بدون وضو رفته بود صف اول #نماز جماعت اداره، حاجیفلانی سفارشش کرده بود ...
میلیونها نفر فقط فرار کردند، از ترس فرو ریختن سقفی که برای خریدنش، برای #اجاره کردنش، برای پرداخت قسطهایش روزها و شبها زحمت کشیده بودند.... از ترس سقفی که بخشی از عمر و سلامتی شان را برای داشتنش حراج کرده بودند.
آن چند دقیقه محشر ،
🔸میزان شجاعت آدم ها
🔸میزان #عشق و وفاداریشان
🔸میزان ادعاهایشان
حداقل به خودشان و اطرافیان شان ثابت شد.
تلخ بود اما آن چند ثانیه را دوست دارم.
برای این که هزاران بار در ذهنم با آن مواجه شده ام
این که ممکن است تا دقیقه ایی دیگر هیچکداممان نباشیم *اما دست از شرارت و شیادی بر نمی داریم.*
برای چند روز بیشتر ماندن در منصبی هست و نیست عده ای را به باد هوا می دهیم تا مرهمی باشد بر دمل های چرکین هوای نفسمان که در زیر دکمه ی پیراهن کثیف سفید مان مخفی کرده، اما شاخ کهای آن هویداست. 😓
*این که مرگ به اندازه زندگی واقعیت دارد* ، درس عبرتی بود برای ما که عبرت نمی گیریم.
مایی که بعد از آرام شدن نسبی اوضاع دوباره همان موجودی می شویم که بودیم 😓
#اندکی_تامل