eitaa logo
شعر و مرثیه
27 دنبال‌کننده
7 عکس
51 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غزل مصیبت موسی بن جعفرعلیه السلام در میان هلهله سوز و نوا گم می شود زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود بس که بازی می کند زنجیر ها با گردنم در گلویم گریه های بی صدا گم می شود در دل شب بارها آمد نمازم را شکست در میان قهقهه صوت دعا گم می شود چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش راه مادر در میان کوچه ها گم می شود بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم آه در سینه به ضرب بی هوا گم می شود لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا ؟ گوشوارِ بچه ها در کربلا گم می شود @karimegharib
غزل مصیبت كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پر خون شد مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم دست و پا مى زنم اما بخدا خوشحالم دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود ياد معجركشى شام بلا افتادم جسر بغداد هم از غربت من مى گريد در مسير گذر شاه و گدا افتادم @karimegharib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه شب جمعه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام گریز به روضه علی اکبر علیه السلام استاد میرزامحمدی برای بیمار مورد نظر در شب جمعه دعا کنید
الهی نباشم ببینم آقا  حیاط حرم خالی از زائره بجز خادمای تو پای ضریح   یه جمعیتی کم توی حائره حسین جان حسین جان حسین جان حسین الهی نباشم ببینم آقا نماز جماعت صفا خالیه همه خاطرات من از کربلا  برا اربعینه یه چند سالیه یه روز آخه دور تو خالی شد و  فقط مونده بودی تو و خواهرت همه دسته دسته ته قتلگاه  باشمشیر و نیزه می ریختن سرت  میون همه نیزه دارا یکی باخنده کنار لبت تو رسید تو‌داشتی مناجات میکردی ولی با پهنای نیزه صدات و برید بزرگ قبیله وضو می‌گرفت یه نیزه می شد بینشون دست به دست می زد ضربه ای و برا جایزه چوب نیزه رو توو تنت میشکست شب جمعه مادر به قدی کمون میاد دیدن یوسف بی سرش  خونای گلو رو تمیز می‌کنه باچشمی ترو گوشه معجرش  صدا می زنه پیش چشمام حسین با  نعلای تازه بهم ریختنت به قدر کف دستی سالم نموند زیر شمشیر و نیزه ها از تنت
تا بفهماند به من طعم محبت را حسین در دلم انداخته شوق زیارت را حسین هر قدر در طالع من دوری از او آمده از قضا تغییر خواهد داد قسمت را حسین هر که آمد تَحتِ قُبّه مُستجابُ الدَّعوه شد زیر دِینِ خویش برده استجابت را حسین اِنَّ لِلقتل الحسین آتش به پا شد در دلم لحظه‌ای هم کم نکرده این حرارت را حسین آب اگر از دشمنانش خواسته کرده تمام بر تمام دشمنان خویش حُجَّت را حسین دست و پا می‌زد اگر در خون میان قتلگاه دست و پا می‌کَرد اسباب شفاعت را حسین زخم‌های او زیاد و اشک‌های ما کم است می‌پذیرد باز از ما این بضاعت را حسین یه عالمه گریه به روضه بدهکارم تا خوب نشه زخمات دست برنمی‌دارم بذار حالا حالا نوکر شما باشم لحظه‌ی مرگم تو خاک کربلا باشم بده که پیش تو موی سرم سفید نشه بده که نوکرت بمیره و شهید نشه من اصن اومدم برات شهید بشم... دلم را زائر گهواره کردم پایان سفر نظاره کردم وصیت‌نامه‌ام این است زینب حلالم کن تو را آواره کردم مونده روی زمین پیکر تو رها السَّلامُ عَلی مَن دَفَنَ اهلُ قُری خواهرت اگه نیست رفته شام بلا ریگ و رَمل بیابون برات گرفتن عزا همه منتظرن مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برش مُقَطَّعُ الاعضای من بابای من...
می‌شناسی منو، نوکر بدکار تو هستم جز بار گناه هیچی ندارم توی دستم حق داری اگه از منِ بی‌چاره بِرنجی بخشیدی هزار بار ولی باز توبه شکستم عاشق نشدم لایق دیدار تو باشم من با همه بودم ولی با تو ننشستم من نوکر پست‌و، تو نعم الأمیری حق داری که از من، هی روتو بگیری من حقّمه که، لایق نشدم من حقّمه چون، عاشق نشدم دردای بزرگی تو دلِ مردم دنیاست پیش همیم امّا دلامون تنهای تنهاست هر شب یه غمی هست که یه قلبی رو سوزونده هر دل پر یک دردِ و هر سینه چه غوغا بی‌چارگیه ما رو همه دیدن و گفتن باید برسه اون‌که دوای همه درداست درد اینه که نیستی، بی‌زارم از این درد من سر به بیابان، می‌ذارم از این درد دردت منو کشته، دردت به سرم آقا نکنه، من دردسرم؟ من حقمه که، لایق نشدم من حقمه چون، عاشق نشدم
حتی اگر از مال مالامال باشد نزد تو باید قد آدم دال باشد   عبد پشیمان آمده آغوش وا کن مگذار بیش از این پریشان حال باشد   اقرار معصیت چرا می خواهی از من؟  بهتر همان که عبدِ نادم لال باشد   اشکی بده محصول باغم پا بگیرد ارزش ندارد میوه وقتی کال باشد   وقت گدایی از کریمِ آبرو دار خوب است سائل اهل قیل و قال باشد   گر چه گناهی درخور عفوت نکردم اما همین عصیان پر از اشکال باشد    چشم امیدم روز محشر سوی زهراست  مادر همیشه در پی اطفال باشد   زهرا خبر دارد که مجنون الحسینیم بالله قسم این بهترین اقبال باشد   پرونده ما دست او باشد تمام است هر مشکلی را فاطمه حلال باشد   این گریه از خوف خدا خوب است اما اشک محرم بهترین اعمال باشد    پس تا توان داریم گریان حسینیم در روضه ای که صحبت از گودال باشد   مردی که روزی زینت دوش نبی بود انصاف بود آیا تنش پامال باشد؟    ای نامسلمان ها کمی آزاده باشید ذبح کدامین دین به این منوال باشد   زینب به سوی خیمه ها برگشت و میگفت ای وای اگر پای کسی خلخال باشد   لبریز بغضیم و امید ما همین است سال ظهور منتقم امسال باشد
خورشیدِ من آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چان ه امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شرابخواران کَت بسته، به زورِ تازیانه ” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ ! برخوردِ کسی مودبانه من دختر شاه عالمینم دادند ولی به من اعان ه در راه، شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو میخورد میکرد به سمت ما کمان ه از خاطر من نمیرود… نه … آن ضربه ی چوب وحشیان ه سالم لب من ، لب تو زخمی؟ ! واللهِ که نیست عادلان ه دیگر ز سفر بدم میاید کِی می بری ام پدر به خان ه دیدی که ز شب هراس دارم خورشیدِ من آمدی شب گروه شعر یا مظلوم
هدایت شده از شعر و مرثیه
اي كه چون من هزارها داري آسماني پُر از دعا داري دستهايم دخيلتان هستند بسكه دستِ گره گشا داري از گدا هم كريم مي سازي بسكه اعجاز كيميا داري من هواي تو را به سر دارم تو هواي دلِ مرا داري هرچه بيمار هم بيايد باز تو برايِ همه دوا داري دلشكسته كسي به من مي گفت: خوش به حالت امام رضا داري در ِ اين خانه را زدم عشق است كفتر جلدِ مشهدم عشق است ما نديديم بام از اين بهتر هيچ جا احترام از اين بهتر آهوي دام ِ آهويت هستم نيست صياد و دام از اين بهتر از تهِ دل سلام همسايه اي سلام اَلْسلام از اين بهتر با جُزامي ، غلام ، همسفره من نديدم مرام از اين بهتر برتر از حاكمي ، سليمانيست تو بگو كه كدام از اين بهتر نوكر خانه ي تو باشم من كه نباشد مقام از اين بهتر غير نوكر شدن چه مي خواهم؟ جز كبوتر شدن چه مي خواهم؟ باز دارم به سر هواي ضريح دل من تنگ شد براي ضريح دوست دارم رها شوم از خود در ميان سر و صداي ضريح دستهايِ پر از تمنايي مي خورد رويِ حلقه هاي ضريح مي شود خوبتر خدا را ديد در همان يا رضا رضاي ضريح واجب است به هر عاشق سجده ي شكر پيش پاي ضريح حرم ثامن الحجج رفتم ميليون مرتبه به حج رفتم اشك با من سرود غم با تو نوحه ي گريه دار و دَم با تو گفتن شعر ِ روضه ها با من جلوه دادن به محتشم با تو ناله از دل زدن بُوَد با من كربلا كردن دلم با تو گذري كن شبي به روضه ي ما چشم با اين گدا، قدم با تو دست با من ، به سر زدن با من زدن ِخيمه و علم با تو روضه خواندن براي تو با من گريه هاي مُحَرمم با تو روضه خواندي تو اي امام غريب جَدِّ ما تشنه بود يَابنَ شبيب جَدِّ مارا سوارها كشتند بين گودال بارها كشتند جَدِّ ما يك نفر ولي اورا لشگري از هزارها كشتند نعل ها گرد و خاك ميكردند جَدِّ مارا غبارها كشتند خواهرش را پس از بريدن سر خنده ي نيزه دارها كشتند واي از عصر ِ روز ِ دهم واي از ضربه ي دوازدهم
از خود فرار کردم و لا یُمکن‌الفِرار امشب دوباره آمده‌ام بر سر قرار رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم من آمدم - ولی تو به روی خودت نیار من در میان راه زمین خورده‌ام بیا از بس که بار آمده بر روی دوش، بار آنقدر در حجاب خودم غوطه می‌خورم حتی تو را ندیده‌ام این گوشه و کنار امشب که گریه‌های تو باران گرفته است از چشم خشکسال منم قطره‌ای ببار اصلاً وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم ما خویش را به دست تو کردیم وا گذار در انتظار آمدنم ایستاده‌ای شاید به این امید که می آیمت به کار امشب برای این که بیایی به پیش ما انگشت روی روضه‌ی دلخواه خود گذار امشب مرا به خانه‌ی مادر ببر که باز آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار ما را ببر که گریه بریزیم پشت در مانند بچه‌های عزادار و بی قرار www.kheyme.net
رفت و آمد های سائل را کریمان می‌خرند دیر هم حتی بیاید زود و آسان می‌خرند التماس چشمهایت را بکن تا تر شوند بیشتر از هرچه اینجا چشم گریان می‌خرند دست هایی که به بالا رفته را پر میکنند دستگیرند و ز ما دست به دامان می‌خرند بُشر حافی را تمام عمر عابد میکنند.. گاه مور قصر را هم چون سلیمان می‌خرند ای فدای سفره داری که به ماهم راه داد میزبانها این حوالی ناز مهمان می‌خرند وقت خوبی آمدی امشب امان نامه بگیر آخرین شبها گدایان را فراوان می‌خرند.. اهل ایران به گدایان رضا شهره شدند اهل ایران را به آقای خراسان می‌خرند گر هوای کربلا داری بگو جانم حسین آرزومند زیارت را دو چندان می‌خرند شامیان رسم بدی دارند در پیش پدر ناز دختر را روی خار مغیلان می‌خرند
کنج عزلت گزین و تنها باش بین گمنام هاش پیدا باش . پی سیر و سلوک‌ اگر هستی خاک شو محضرش تمنا باش . آخرت میوه ی همین دنیاست پس از امروز فکر‌ فردا باش . نمک عاشقی به رسوایی ست با جماعت نباش و رسوا باش . دست ، پیش کسی دراز نکن سائل دست های سقا باش . علف هرز هم اگر بودی در زمین حسینِ زهرا باش . گرچه اصلا به تو نیازی نیست پای کار حسین اما باش . زیر خنجر به فکر ما بوده ما به فکر گناه … ما را باش . میل داری به روضه ی رضوان هر کجا روضه بود آنجا باش . هدف از گریه خنده ی زهراست بی خیال ثواب عقبی باش . گریه کن پا به پای طفلی که گریه می کرد با سر باباش . گفت حالا که آمدی بابا یا مرا با خودت ببر یا باش . راستی دختری که آن کوچه است کتک سیر خوردم از باباش . به من و روسریم فکر نکن فکر بی معجری زن ها باش . . . گروه شعری یا مظلوم