#شهادت_حضرت_رقیه
#
••
خسته ام از بس که بوسیدم تو را از راه دور
قامت نیزه بلند و قلب دختر سوخته
•
بس که دیدم جای سنگی را روی پیشانی ات
اشک ، هم حتی درون دیدهء تر سوخته
•
سوختم اما نه به اندازه ی تو در تنور
حتم دارم صورت تو ده برابر سوخته
•
پشت عمه زینبم سنگر گرفتم بین دود
تا که من کمتر بسوزم جاش ، سنگر سوخته
•
آتش از بالای خیمه ریخت بر سرهای ما
چادر و پیراهن ما بعدِ معجر سوخته
•
گر مرتب نیست موهایم به من خرده مگیر
علتش این است موهایم روی سر سوخته
•
بر روی خار مغیلان بارها خوردم زمین
آبله دارد کف پایم سراسر سوخته
•
عمه می گوید شبیه مادرت زهرا شدم
پشت در انگار دست و پای مادر سوخته
•
تا توانستند ما را هر کجا سوزانده اند
کربلا خیمه ، مدینه خانه و در سوخته
•
راستی بابا نگفتم بیشتر از من رباب
زیر نور آفتاب از داغ اصغر سوخته
•
❇ سحر جمعه ۹۷.۱۲.۲۴
•
🕌 مسجد مقدس جمکران قم
•
🚩 موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیهالسلام
•
📿کانال رسمی حجة الاسلام و المسلمین #استادمیرزامحمدی
•
{ @huddath_al_hussain_ir }
#شهادت_حضرت_رقیه
شب در آن ویران سرا خورشید تافت
در پی دیدار ماه خود شتافت
بود سرپوشی به روی روی حق
دوخت آن دردانه چشمی بر طبق
گفت عمه، گل به باغ آورده اند
نیمه شب بر ما چراغ آورده اند
حبس گشته در دلِ تنگم نفس
گوئیا می میرم امشب در قفس
دست ها لرزان دو دیده اشکبار
پرده زد از روی وجه الله کنار
گفت به به عمه بابا آمده
آن که تنها رفت تنها آمده
تا که بر دامان خود بگذارمش
یاری ام کن از طبق بردارمش
ای سر امشب بر یتیمان سر زدی
طایر قدسی، به ویران پر زدی
قول دادی بهر من آب آوری
از سفر سوغاتی ناب آوری
صورت از خون خضاب آورده ای
پس چرا خون جای آب آورده ای؟
جان بابا از رخت شرمنده ام
تو سرت از تن جدا من زنده ام
خواب دیدم بر سر دوش توام
تو نشستی من در آغوش توام
آیه های آرزو تفسیر شد
خواب شیرینم عجب تعبیر شد
حال می بینم در این ویران سرا
من بغل بگرفته ام رأس تو را
ای به قربان سر نورانی ات
تا نبینم زخم بر پیشانیت
کاش چشمم مثل دستم بسته بود
کاش فرق دخترت بشکسته بود
زخم ها بر صورت خوبت زدند
یوسف زهرا کجا چوبت زدند
تو نبودی بود عمه یار من
مثل یک مادر امانت دار من
عمه خود را گرد من پروانه کرد
زلف خون آلوده ام را شانه کرد
گل نگه کرد و سراپا گوش شد
بلبل از شور و نوا خاموش شد
خفت در ویرانه آن طفل اسیر
تا ابد خون خدا را شد سفیر
#شهادت_حضرت_رقیه
#حسن_لطفی
نمیدانم از این ویران نشین داری خبر یا نه
نمیدانم که میمانم عزیزم تا سحر یا نه
سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر میگردم
تو که کُشتی مرا میآیی آخر از سفر یا نه
@hosenih
از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه
نمیدانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه
شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش
تو هم میگویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه
گرسنه راه میرفتم گرسنه خواب میرفتم
بگو نان خشکها را دیدهای در هر گذر یا نه
چرا در شهر بد هستند با طفلانِ بی بابا
بگو دیدی که میخندند بر این خونجگر یا نه
دلم میخواست از دستِ عمویم آب میخوردم
کمی هم روضه میخواندم به گوش مَشک ، دریا نه
عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم
نمیدانم که میمیرم از این دردِ کمر یا نه
بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی
به من میگفت میایی خودت ای دردِسر یا نه
خودم میآمدم اما نمیدانم چرا میزد
بگویم از شبی که زد برایت بیشتر یا نه
چه زود اُفتاد دندانهای شیریاَم میان راه
فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه
@hosenih
سرِ سجاده میگفتی شبیهِ مادرم هستی
شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه
تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت :
ببینم شانه میآید به مویِ شعلهور یا نه
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شهادت_حضرت_رقیه
#سیدپوریا_هاشمی
وقت عبور حس خطر داشتن بد است
در ازدحام درد کمر داشتن بد است
یکجور میزنند مرا پای نیزه ات..
انگار بین شام پدر داشتن بد است
@hosenih
وقتی زنان شهر به من حمله میکنند..
باور کن ای پدر گل سر داشتن بد است
بابا برای ما که بزرگ مدینه ایم..
با یک لباس پاره گذر داشتن بد است
@hosenih
دیگر به جز مدینه به شهری نمیروم
اصلا به شام و کوفه سفر داشتن بد است
با گریه فتح کرده ام این شهر شام را
اصلا که گفته دیده ی تر داشتن بد است؟
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شهادت_حضرت_رقیه
#احمد_ایرانی_نسب
میکشم روی زمین پای پر از آبله را
تا میان من و تو کم کنم این فاصله را
سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور
فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را
کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند
بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را
@hosenih
علت لکنت من را که خودت می بینی
ورم صورت و زخم لب و خون لثه را
جان من فکر نکن قافیه را باخته ام
خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را
بین بازار به اشکم همه میخندیدند
دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را
کاش بودی و مرا باز بغل می کردی
کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را
عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟
غیرت الله بیا ختم کن این غائله را
عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم
مادری کرد ، که آرام کند قافله را
خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند
شام حس کرد دم صحبت او زلزله را
راستی واژهی "یابن طلقا" یعنی چه؟
عمه آتش زده این سلسله ی باطله را
@hosenih
او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند
دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را
حسم این است که من دردسر قافله ام
کاش با خود ببری دردسر قافله را
می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی
می کشم روی زمین پای پر از آبله را
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شهادت_حضرت_رقیه
#محمود_یوسفی
((آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا))
آمدی حالا که مویم سوخته بابا چرا
کاش میشد بهتر از رأست پذیرایی کنم
آمدی کنج خرابه، آمدی اینجا چرا
@hosenih
دستهایش سفت و محکم بود زجر نانجیب
بی حیا می زد مرا پس بیشتر با پا چرا
عمه جان میگفت اصغر پیش تو جا مانده است
مادرش گهواره را می داد پس لالا چرا
ساربان ها هر چه گفتند عمه زینب گوش کرد
شمر پس هر دفعه با او میکند دعوا چرا
@hosenih
تا سوار گردنت باشم پدر خم می شدی
رفته ای پس پیش چشمم این همه بالا چرا
من که یک طفل سه ساله هستم ای بابا حسین
عمه می گوید شدم چون مادرت زهرا چرا
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#توسل_به_امام_حسین
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شهادت_حضرت_رقیه
#رضا_دین_پرور
ماه شبهای همه، خورشید ناپیدا حسین
هرکسی تنهاست ذکرش میشود تنها حسین
دستگیری میکند از عاشق بی دست و پا
می نشاند نوکر آلوده را بالا حسین
@hosenih
بر کسی دل بسته ام که دل نبسته بر کسی
از همه دل کنده ام در این جهان الاّ حسین
کار من گریه است از بدو تولد تا ابد
خیر دیگر که ندیدم من از این دنیا...حسین
بارها گفتم نمی بخشد ولی بخشید و گفت
بارآفت خورده ات را میخرد یکجا حسین
سیزده نور خدا را دوست دارم مثل هم
چون که میدانم در آنها هست استثنا حسین
چونکه محتاج خدا بودم میان روضه ها
وقت یا الله آمد بر زبانم یا حسین
هم امامت، هم قیامت، هم شفاعت میکند
روز محشر هم بیاید کار دارم با حسین
کاف، ها، یا، عین، صاد ِسورهء مریم جدا
سوره والفجر، روی نیزه شد معنا حسین
@hosenih
من فدای دختری که در خرابه بود و گفت:
با همان لکنت به سختی چند تا بابا حسین...
خورده ام از این و آن مشت و لگد حالا بگو
که شدم من پیرتر یا مادرت زهرا حسین؟!
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
نفس المهموم لحزننا تسبیح
برای استفاده از اشعار و مطالب، #هشتگ موردنظر را لمس کنید
#مناجات_با_خدا
#فراز_مناجات_با_خدا
#توسل_به_اهل_بیت
#شهادت_پیامبر
#دو_دمه_پیامبر
#شهادت_امام_علی
#مدح_امیرالمومنین
#مدح_امام_علی
#عید_غدیر
#شهادت_حضرت_زهرا
#مقتل_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#ورود_به_فاطمیه
#نوحه_فاطمیه
#زمزمه_فاطمیه
#مناجات_فاطمی
#درد_دل_با_همسر
#مدح_حضرت_زهرا
#ولادت_حضرت_زهرا
#شهادت_امام_حسن
#مدح_امام_حسن
#دو_دمه_امام_حسن
#توسل_به_امام_حسین
#مصائب_امام_حسین
#مقتل_امام_حسین
#گودال
#مدح_امام_حسین
#ولادت_امام_حسین
#شهادت_امام_سجاد
#مدح_امام_سجاد
#ولادت_امام_سجاد
#شهادت_امام_باقر
#مدح_امام_باقر
#ولادت_امام_باقر
#شهادت_امام_صادق
#مدح_امام_صادق
#ولادت_امام_صادق
#شهادت_امام_کاظم
#مدح_امام_کاظم
#ولادت_امام_کاظم
#شهادت_امام_رضا
#توسل_به_امام_رضا
#مدح_امام_رضا
#ولادت_امام_رضا
#دو_دمه_امام_رضا
#شهادت_امام_جواد
#مدح_امام_جواد
#ولادت_امام_جواد
#شهادت_امام_هادی
#مدح_امام_هادی
#ولادت_امام_هادی
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#مدح_امام_حسن_عسکری
#ولادت_امام_حسن_عسکری
#مناجات_با_امام_زمان
#پندیات
مناسبات
#ماه_رحب
#ماه_شعبان
#رمضان
#شب_قدر
#عرفه
#اول_سال
#پایان_سال
#شب_جمعه
محرم
#مناجات_محرمی
#ورودیه
#ورود_به_محرم
#روز_اول
#روز_دوم
#روز_تاسوعا
#شب_عاشورا
#روز_عاشورا
#اربعین
#مصائب_شام
#اسارت
#پایان_سفر
حضرات
#وفات_حضرت_خدیجه
#وفات_حضرت_معصومه
#مدح_حضرت_معصومه
#شهادت_حضرت_حمزه
#وفات_حضرت_ام_البنین
#وفات_حضرت_زینب
#مدح_حضرت_زینب
#مصائب_حضرت_زینب
#شهادت_حضرت_عباس
#مدح_حضرت_عباس
#ولادت_حضرت_عباس
#علقمه
#دودمه_حضرت_عباس
#شهادت_حضرت_علی_اکبر
#مدح_حضرت_علی_اکبر
#دودمه_حضرت_علی_اکبر
#ولادت_حضرت_علی_اکبر
#شهادت_حضرت_علی_اصغر
#وفات_حضرت_رباب
#شهادت_حضرت_قاسم
#مدح_حضرت_قاسم
#دودمه_حضرت_قاسم
#شهادت_حضرت_عبدالله
#طفلان_حضرت_زینب
#وفات_حضرت_سکینه
#وفات_حضرت_ام_کلثوم
#شهادت_حضرت_رقیه
#مقتل_حضرت_رقیه
#ولادت_حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_مسلم
#حضرت_حر
#حضرت_فضه
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی
#پیرزن_نیشابوری
شخصیت ها
#مرحوم_آیت_الله_صافی_گلپایگانی
#آیت_الله_وحید_خراسانی
#حاج_اکبر_گلگیرساز_(ترک)
#حاج_منصور_ارضی
#استاد_میرزا_محمدی
#مرحوم_حاج_حسن_جمالی
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#کربلایی_حمید_علیمی
#کربلایی_علی_کرمی
#حاج_علی_انسانی
#کربلایی_حسن_حسینخانی
شعرا
#استاد_سازگار
#شهید_غلامعلی
#محمود_ژولیده
#علی_اکبر_لطیفیان
#سید_پوریا_هاشمی
#قاسم_نعمتی
#حسن_لطفی
#محمود_یوسفی
#وحید_محمدی
#بردیا_محمدی
#مجید_تال
#مرضیه_عاطفی
#حسن_کردی
#سید_هاشم_وفایی
#قاسم_صرافان
#یوسف_رحیمی
#مهدی_رحیمی
#رضا_رسول_زاده
#سید_رضا_موید
#مجنبی_خورسندی
#وحید_قاسمی
#مسعود_یوسف_پور
#سعید_خرازی
#محمد_حسین_رحیمیان
#رضا_دین_پرور
#حاج_علی_انسانی
#عبدالحسین_میرزایی
#محسن_عرب_خالقی
#مهدی_مقیمی
#علی_رضا_خاکساری
#احمد_ایرانی_نسب
#علی_اکبر_نازک_کار
#حسین_ایمانی
#امیر_حسین_محمد_پور
#حسین_قربان
#مهدی_جهاندار
#آرش_براری
#محمد_حسین_غروی
#پوریا_باقری
#محسن_راحت_حق
#حسین_قربانچه
#محمد_جواد_مطیع_ها
#حسن_کردی
#محسن_صرامی
#علی_ساعدی
#علی_سلطانی
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#موسی_علیمرادی
#محمد_حبیب_زاده
#کلامی_زنجانی
#رضا_باقریان
#عالیه_رجبی
#نعمیه_امامی
#امیر_حسین_سالار_وند
#مجتبی_صمدی_شهاب_محرم
#محسن_صیامی
#سید_مهدی_وزیری
#محمد_علی_ریاضی_یزدی
#محمد_سولی
#ایوب_پرند_آور
#عادل_حسین_قربان
#محمد_موحدی
#محمد_سعید_طالبی
#مهدی_نظری
#هانی_امیر_فرجی
#روح_الله_پیدایی
#مصطفی_قربانعلی
#مرشد_چلویی
#حاج_مرشد
#میلاد_الیاسوند
#شهادت_حضرت_رقیه
#قاسم_نعمتی
خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد
تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد
تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است
به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد
برایِ عرضِ ادب دستِ عمه می بوسم
تلاش کرد که ضربه به پیکرم نخورد
خداکند سحری در دل بیابانها
وصال دختری ومادری بهم نخورد
نشد که دستِ خودم را بیاورم بالا
مگر سپر شود وضربه بر سرم نخورد
قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم
که دستِ مردِ غریبه به معجرم نخورد
خداکند که مسیرِ لگد پرانی مست
برایِ بی ادبی جانبِ حرم نخورد
بزرگیِ کفِ یک دست وصورتی کوچک
برای سیلی محکم تری بهم نخورد
مرا گرفت زمویِ سرم بلندم کرد
چگونه دخترِ تو ضربه، هر قدم نخورد
@karimegharib
#شهادت_حضرت_رقیه
#علی_اکبر_نازک_کار
حالا که آمدی دگر از پیشمان نرو
خورشید شام تار خرابه بمان، نرو
دیگر بس است بیتو سفر، جان به لب شدم
دق میکنم اگر بروی مهربان، نرو
@hosenih
با کل شهر جان خودت قهر کردهام
از بس که طعنه خوردهام از این و آن نرو
با دختران شهر چقدر از تو گفتهام
میخواستم تو را ببرم پیششان نرو
این شامیان به من چقدَر حرف بد زدند
اصلا برای حرف بد دیگران نرو
خسته شدم ز بسکه سرم داد میکشند
این مردمان بیادب و بددهان نرو
رفتی و پشت هم ز همه خوردهام لگد
بابا ببین چگونه شدم قدکمان، نرو
ضربه تو خوردی و دل من تیر میکشد
خورده ترک غرور من از خیزران نرو
قرآن نخوان که زخم لبت درد میکند
قاری خوش صدای من ناتوان نرو
@hosenih
از گریههای من دل عمه کباب شد
پس لااقل برای دل عمهجان نرو
باشد، اگر که قصد سفر داری ای پدر
اما دگر بدون من از کاروان نرو
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#مناجات_با_خدا
#رمضان
#شهادت_حضرت_رقیه
#رضا_دین_پرور
مجنون شدم اما غم لیلا ندارم
تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم
دیروز من را حسرت یک عمر پُر کرد
در کوله ام جز نالهء فردا ندارم
@hosenih
با آتش عصیان، همه سرمایه ام سوخت
چیزی برای محشر کبرا ندارم
من را بزن تا حال نفسم جا بیاید
اما نگو دیگر برایت جا ندارم
خشم تو هم هرچند از روی علاقه است
من طاقت ناراحتی ات را ندارم
این آخر عمری شتر دیدی ندیدی
سنگین شده پرونده ام، امضا ندارم
با اینهمه آلودگی اصلاً نگفتی
کاری به کار نوکر زهرا ندارم
بین نجف جان مرا باید بگیری
چون حاجتی جز دیدن مولا ندارم
دنیای بی کرببلا یعنی جهنم
بی کربلا امیّد به دنیا ندارم
مهمانی تو آمد و کاری نکردم
دیگر سلاحی غیر گریه ها ندارم
وا کن گره های مرا جان رقیه
آن دختری که گفت من بابا ندارم
با لکنت روی زبانش گفت عزیزم
حالا که با سر آمدی، من پا ندارم
@hosenih
حالا که دیدم سوخته تر بودی از من
دیگر گلایه از سر سقا ندارم
این شهر را روی سر خود می گذارم
هرچند از ضرب لگدها، نا ندارم
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شهادت_حضرت_رقیه
#یوسف_رحیمی
با سر رسیدهای بگو از پیکری که نیست
از مصحف ورقورق و پرپری که نیست
@hosenih
شبها که سر به سردی این خاک مینهم
کو دست مهربان نوازشگری که نیست
باید برای شستن گلزخمهای تو
باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست
قاری خسته تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شان تو را منبری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به خیر ساقی آبآوری که نیست
تشخیص چشمهای تو در این شب کبود
میخواست روشنایی چشم تری که نیست
دستی کشید عمه به این پلکها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست
دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست
@hosenih
حتی صبور قافله بیصبر میشود
با خاطرات خستهترین دختری که نیست
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شهادت_حضرت_رقیه
#حسن_لطفی
نمیدانم از این ویران نشین داری خبر یا نه
نمیدانم که میمانم عزیزم تا سحر یا نه
سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر میگردم
تو که کُشتی مرا میآیی آخر از سفر یا نه
@hosenih
از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه
نمیدانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه
شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش
تو هم میگویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه
گرسنه راه میرفتم گرسنه خواب میرفتم
بگو نان خشکها را دیدهای در هر گذر یا نه
چرا در شهر بد هستند با طفلانِ بی بابا
بگو دیدی که میخندند بر این خونجگر یا نه
دلم میخواست از دستِ عمویم آب میخوردم
کمی هم روضه میخواندم به گوش مَشک ، دریا نه
عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم
نمیدانم که میمیرم از این دردِ کمر یا نه
بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی
به من میگفت میایی خودت ای دردِسر یا نه
خودم میآمدم اما نمیدانم چرا میزد
بگویم از شبی که زد برایت بیشتر یا نه
چه زود اُفتاد دندانهای شیریاَم میان راه
فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه
@hosenih
سرِ سجاده میگفتی شبیهِ مادرم هستی
شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه
تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت :
ببینم شانه میآید به مویِ شعلهور یا نه
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شهادت_حضرت_رقیه
#سید_پوریا_هاشمی
وقت عبور حس خطر داشتن بد است
در ازدحام درد کمر داشتن بد است
یکجور میزنند مرا پای نیزه ات..
انگار بین شام پدر داشتن بد است
@hosenih
وقتی زنان شهر به من حمله میکنند..
باور کن ای پدر گل سر داشتن بد است
بابا برای ما که بزرگ مدینه ایم..
با یک لباس پاره گذر داشتن بد است
@hosenih
دیگر به جز مدینه به شهری نمیروم
اصلا به شام و کوفه سفر داشتن بد است
با گریه فتح کرده ام این شهر شام را
اصلا که گفته دیده ی تر داشتن بد است؟
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#شهادت_حضرت_رقیه
#قاسم_نعمتی
دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
هم سن و سال ها همه او را نشان دهند
دل نازک است دختر و دل گیر می شود
وقتی که گیسوان سری پنجه می خورَد
هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود
اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود
دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر می شود
@marsieha
#وفات_حضرت_زینب
#شهادت_حضرت_رقیه
#علی_اکبر_لطیفیان
بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد
رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد
ای آفتاب بر سر زینب طلوع کن
این چند تا ستاره به دردم نمی خورد
نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم
تنها همین نظاره به دردم نمی خورد
ما را پیاده کن،سرمان سنگ می خورد
این بودن سواره به دردم نمی خورد
چندین شب است منتظر صحبت توام
حرفی بزن، اشاره به دردم نمی خورد
این ها مرا به مجلس خوبی نمی برند
بعد از تو استخاره به دردم نمی خورد
این سنگها هنوز حسابم نمی کنند
با این حساب چاره به دردم نمی خورد
این تکه حجم موی مرا پر نمی کند
پس آستین پاره به دردم نمی خورد
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_حضرت_رقیه
#علی_اکبر_لطیفیان
پایش ز دست آبله آزار می کشد
از احتیاط دست به دیوار می کشد
درگوشه ی خرابه کنار فرشته ها
"با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد"
دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک عکس علمدار می کشد
او هرچه میکشد به خدای یتیم ها
از چشم های مردم بازار می کشد
گیرم برای خانه اتان هم کنیز شد
آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟
چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟
نقشی که میکشد همه را تار می کشد
لب های بی تحرک او با چه زحمتی
خود را به سمت کنج لب یار می کشد
#مدح_حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
این گونه نمی شود بیایید بزند
هرکس وسط معرکه آید بزند
امروز یزید را ادب خواهم کرد
بابایِ من را کسی نباید بزند
تو فخر قبیله ای کبودی عمه
تو قبله غم قرق سجودی عمه
ازلرزش دستان تو معلومم شد
بیش ازهمه توگرسنه بودی عمه
#شهادت_حضرت_رقیه
#مصائب_شام
#سید_پوریا_هاشمی
آن کس که زد نقاب حلالش نمی کنم
خندید بی حساب حلالش نمی کنم
.
چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم
فریاد زد نخواب ! حلالش نمی کنم
.
از موی سر گرفت مرا و بلند کرد
می برد با شتاب حلالش نمی کنم
.
حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد
بر ما نداد آب حلالش نمی کنم
.
خیلی مرا کنار رباب و سرت زده
جان تو و رباب حلالش نمی کنم
.
او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب
من زیر آفتاب ! حلالش نمی کنم
.
ما را خرابه ای دم بازار شام برد
ای خانه اش خراب ! حلالش نمی کنم
.
در سفره ی غریبی ما نان خشک بود
بر سفره اش کباب حلالش نمی کنم
.
حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم
شد حرف انتخاب حلالش نمی کنم
.
هرجور بود بی ادبی کرد با سرت
با چوب و با شراب حلالش نمی کنم
.
.
.
#شهادت_حضرت_رقیه
خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور است
این سوختگی زیر چان ه
امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلند دخترانه
اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه
من که همه عمر رفته بودم
تنها به مجالس زنانه
رفتم وسط شرابخواران
کَت بسته، به زورِ تازیانه
” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ !
برخوردِ کسی مودبانه
من دختر شاه عالمینم
دادند ولی به من اعان ه
در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه
هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه
من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه
افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه
هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمان ه
از خاطر من نمیرود… نه …
آن ضربه ی چوب وحشیان ه
سالم لب من ، لب تو زخمی؟ !
واللهِ که نیست عادلان ه
دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بری ام پدر به خان ه
دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شب
گروه شعر یا مظلوم