eitaa logo
شعر و مرثیه
27 دنبال‌کننده
7 عکس
50 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
# •• خسته ام از بس که بوسیدم تو را از راه دور قامت نیزه بلند و قلب دختر سوخته • بس که دیدم جای سنگی را روی پیشانی ات اشک ، هم حتی درون دیدهء تر سوخته • سوختم اما نه به اندازه ی تو در تنور حتم دارم صورت تو ده برابر سوخته • پشت عمه زینبم سنگر گرفتم بین دود تا که من کمتر بسوزم جاش ، سنگر سوخته • آتش از بالای خیمه ریخت بر سرهای ما چادر و پیراهن ما بعدِ معجر سوخته • گر مرتب نیست موهایم به من خرده مگیر علتش این است موهایم روی سر سوخته • بر روی خار مغیلان بارها خوردم زمین آبله دارد کف پایم سراسر سوخته • عمه می گوید شبیه مادرت زهرا شدم پشت در انگار دست و پای مادر سوخته • تا توانستند ما را هر کجا سوزانده اند کربلا خیمه ، مدینه خانه و در سوخته • راستی بابا نگفتم بیشتر از من رباب زیر نور آفتاب از داغ اصغر سوخته • ❇ سحر جمعه ۹۷.۱۲.۲۴ • 🕌 مسجد مقدس جمکران قم • 🚩 موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیه‌السلام • 📿کانال رسمی حجة الاسلام و المسلمین • { @huddath_al_hussain_ir }
  شب در آن ویران سرا خورشید تافت در پی دیدار ماه خود شتافت بود سرپوشی به روی روی حق دوخت آن دردانه چشمی بر طبق گفت عمه، گل به باغ آورده اند نیمه شب بر ما چراغ آورده اند حبس گشته در دلِ تنگم نفس گوئیا می میرم امشب در قفس دست ها لرزان دو دیده اشکبار پرده زد از روی وجه الله کنار گفت به به عمه بابا آمده آن که تنها رفت تنها آمده تا که بر دامان خود بگذارمش یاری ام کن از طبق بردارمش ای سر امشب بر یتیمان سر زدی طایر قدسی، به ویران پر زدی قول دادی بهر من آب آوری از سفر سوغاتی ناب آوری صورت از خون خضاب آورده ای پس چرا خون جای آب آورده ای؟ جان بابا از رخت شرمنده ام تو سرت از تن جدا من زنده ام خواب دیدم بر سر دوش توام تو نشستی من در آغوش توام آیه های آرزو تفسیر شد خواب شیرینم عجب تعبیر شد حال می بینم در این ویران سرا من بغل بگرفته ام رأس تو را ای به قربان سر نورانی ات تا نبینم زخم بر پیشانیت کاش چشمم مثل دستم بسته بود کاش فرق دخترت بشکسته بود زخم ها بر صورت خوبت زدند یوسف زهرا کجا چوبت زدند تو نبودی بود عمه یار من مثل یک مادر امانت دار من عمه خود را گرد من پروانه کرد زلف خون آلوده ام را شانه کرد گل نگه کرد و سراپا گوش شد بلبل از شور و نوا خاموش شد خفت در ویرانه آن طفل اسیر تا ابد خون خدا را شد سفیر
نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه نمی‌دانم که می‌مانم عزیزم تا سحر یا نه سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر می‌گردم تو که کُشتی مرا می‌آیی آخر از سفر یا نه @hosenih از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه نمی‌دانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش تو هم می‌گویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه گرسنه راه می‌رفتم گرسنه خواب می‌رفتم بگو نان خشک‌ها را دیده‌ای در هر گذر یا نه چرا در شهر بد هستند  با طفلانِ بی بابا بگو دیدی که می‌خندند بر این خونجگر  یا نه دلم می‌خواست از دستِ عمویم آب می‌خوردم کمی هم روضه می‌خواندم به گوش مَشک ، دریا نه عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم نمی‌دانم که می‌میرم از این دردِ کمر یا نه بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی به من می‌گفت میایی خودت ای دردِسر  یا نه خودم می‌آمدم اما نمی‌دانم چرا می‌زد بگویم از شبی که زد  برایت بیشتر یا نه چه زود اُفتاد دندانهای شیری‌اَم میان راه فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه @hosenih سرِ سجاده می‌گفتی شبیهِ مادرم هستی شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت : ببینم شانه می‌آید به مویِ شعله‌ور یا نه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقت عبور حس خطر داشتن بد است در ازدحام درد کمر داشتن بد است  یکجور میزنند مرا پای نیزه ات.. انگار بین شام پدر داشتن بد است @hosenih وقتی زنان شهر به من حمله میکنند.. باور کن ای پدر گل سر داشتن بد است  بابا برای ما که بزرگ مدینه ایم.. با یک لباس پاره گذر داشتن بد است @hosenih دیگر به جز مدینه به شهری نمیروم اصلا به شام و کوفه سفر داشتن بد است با گریه فتح کرده ام این شهر شام‌ را اصلا که گفته دیده ی تر داشتن بد است؟ شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌کشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را @hosenih علت لکنت من را که خودت می بینی ورم صورت و زخم لب و خون لثه را جان من فکر نکن قافیه را باخته ام خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را بین بازار به اشکم همه می‌خندیدند دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را کاش بودی و مرا باز بغل می کردی کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟ غیرت الله بیا ختم کن این غائله را عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم مادری کرد ، که آرام کند قافله را خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند شام حس کرد دم صحبت او زلزله را راستی واژه‌ی "یابن طلقا" یعنی چه؟ عمه آتش زده این سلسله ی باطله را @hosenih او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را حسم این است که من دردسر قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی می کشم روی زمین پای پر از آبله را © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
((آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا)) آمدی حالا که مویم سوخته بابا چرا کاش میشد بهتر از رأست پذیرایی کنم آمدی کنج خرابه، آمدی اینجا چرا @hosenih دستهایش سفت و محکم بود زجر نانجیب بی حیا می زد مرا پس بیشتر با پا چرا عمه جان میگفت اصغر پیش تو جا مانده است مادرش گهواره را می داد پس لالا چرا ساربان ها هر چه گفتند عمه زینب گوش کرد شمر پس هر دفعه با او میکند دعوا چرا @hosenih تا سوار گردنت باشم پدر خم می شدی رفته ای پس پیش چشمم این همه بالا چرا من که یک طفل سه ساله هستم ای بابا حسین عمه می گوید شدم چون مادرت زهرا چرا © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ماه شبهای همه، خورشید ناپیدا حسین هرکسی تنهاست ذکرش میشود تنها حسین دستگیری میکند از عاشق بی دست و پا می نشاند نوکر آلوده را بالا حسین @hosenih بر کسی دل بسته ام که دل نبسته بر کسی از همه دل کنده ام در این جهان الاّ حسین کار من گریه است از بدو تولد تا ابد خیر دیگر که ندیدم من از این دنیا...حسین بارها گفتم نمی بخشد ولی بخشید و گفت بارآفت خورده ات را میخرد یکجا حسین سیزده نور خدا را دوست دارم مثل هم چون که میدانم در آنها هست استثنا حسین چونکه محتاج خدا بودم میان روضه ها وقت یا الله آمد بر زبانم یا حسین هم امامت، هم قیامت، هم شفاعت میکند روز محشر هم بیاید کار دارم با حسین کاف، ها، یا، عین، صاد ِسورهء مریم جدا سوره والفجر، روی نیزه شد معنا حسین @hosenih من فدای دختری که در خرابه بود و گفت: با همان لکنت به سختی چند تا بابا حسین... خورده ام از این و آن مشت و لگد حالا بگو که شدم من پیرتر یا مادرت زهرا حسین؟! © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم یا اهل بیت النبوه نفس المهموم لحزننا تسبیح برای استفاده از اشعار و مطالب، موردنظر را لمس کنید مناسبات محرم حضرات شخصیت ها (ترک) شعرا
خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد برایِ عرضِ ادب دستِ عمه می بوسم تلاش کرد که ضربه به پیکرم نخورد خداکند سحری در دل بیابانها وصال دختری ومادری بهم نخورد نشد که دستِ خودم را بیاورم بالا مگر سپر شود وضربه بر سرم نخورد قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم که دستِ مردِ غریبه به معجرم نخورد خداکند که مسیرِ لگد پرانی مست برایِ بی ادبی جانبِ حرم نخورد بزرگیِ کفِ یک دست وصورتی کوچک برای سیلی محکم تری بهم نخورد مرا گرفت زمویِ سرم بلندم کرد چگونه دخترِ تو ضربه، هر قدم نخورد @karimegharib
حالا که آمدی دگر از پیش‌مان نرو خورشید شام تار خرابه بمان، نرو دیگر بس است بی‌تو سفر، جان به لب شدم دق می‌کنم اگر بروی مهربان، نرو @hosenih با کل شهر جان خودت قهر کرده‌ام از بس که طعنه خورده‌ام از این و آن نرو با دختران شهر چقدر از تو گفته‌ام می‌خواستم تو را ببرم پیش‌شان نرو این شامیان به من چقدَر حرف بد زدند اصلا برای حرف بد دیگران نرو خسته شدم ز بس‌که سرم داد می‌کشند این مردمان بی‌ادب و بددهان نرو رفتی و پشت هم ز همه خورده‌ام لگد بابا ببین چگونه شدم قدکمان، نرو ضربه تو خوردی و دل من تیر می‌کشد خورده ترک غرور من از خیزران نرو قرآن نخوان که زخم لبت درد می‌کند قاری خوش صدای من ناتوان نرو @hosenih از گریه‌های من دل عمه کباب شد پس لااقل برای دل عمه‌جان نرو باشد، اگر که قصد سفر داری ای پدر اما دگر بدون من از کاروان نرو © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مجنون شدم اما غم لیلا ندارم تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم دیروز من را حسرت یک عمر پُر کرد در کوله ام جز نالهء فردا ندارم @hosenih با آتش عصیان، همه سرمایه ام سوخت چیزی برای محشر کبرا ندارم من را بزن تا حال نفسم جا بیاید اما نگو دیگر برایت جا ندارم خشم تو هم هرچند از روی علاقه است من طاقت ناراحتی ات را ندارم این آخر عمری شتر دیدی ندیدی سنگین شده پرونده ام، امضا ندارم با اینهمه آلودگی اصلاً نگفتی کاری به کار نوکر زهرا ندارم بین نجف جان مرا باید بگیری چون حاجتی جز دیدن مولا ندارم دنیای بی کرببلا یعنی جهنم بی کربلا امیّد به دنیا ندارم مهمانی تو آمد و کاری نکردم دیگر سلاحی غیر گریه ها ندارم وا کن گره های مرا جان رقیه آن دختری که گفت من بابا ندارم با لکنت روی زبانش گفت عزیزم حالا که با سر آمدی، من پا ندارم @hosenih حالا که دیدم سوخته تر بودی از من دیگر گلایه از سر سقا ندارم این شهر را روی سر خود می گذارم هرچند از ضرب لگدها، نا ندارم © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با سر رسیده‌ای بگو از پیکری که نیست از مصحف ورق‌ورق و پرپری که نیست @hosenih شب‌ها که سر به سردی این خاک می‌نهم کو دست مهربان نوازش‌گری که نیست باید برای شستن گل‌زخم‌های تو باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست قاری خسته تشت طلا و تنور نه! شایسته بود شان تو را منبری که نیست آزاد شد شریعه همان عصر واقعه یادش به خیر ساقی آب‌آوری که نیست تشخیص چشم‌های تو در این شب کبود می‌خواست روشنایی چشم تری که نیست دستی کشید عمه به این پلک‌ها و گفت: حالا شدی شبیه همان مادری که نیست دیروز عصر داخل بازار شامیان معلوم شد حکایت انگشتری که نیست @hosenih حتی صبور قافله بی‌صبر می‌شود با خاطرات خسته‌ترین دختری که نیست © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نمی‌دانم از این ویران نشین داری خبر یا نه نمی‌دانم که می‌مانم عزیزم تا سحر یا نه سفر کردی بدونِ من نگفتی پیر می‌گردم تو که کُشتی مرا می‌آیی آخر از سفر یا نه @hosenih از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه نمی‌دانم که بشناسی مرا بارِ دگر یا نه شنیدی ؟ جانِ بابا گفت این همسایه بر طفلش تو هم می‌گویی از نیزه به من جانِ پدر یا نه گرسنه راه می‌رفتم گرسنه خواب می‌رفتم بگو نان خشک‌ها را دیده‌ای در هر گذر یا نه چرا در شهر بد هستند  با طفلانِ بی بابا بگو دیدی که می‌خندند بر این خونجگر  یا نه دلم می‌خواست از دستِ عمویم آب می‌خوردم کمی هم روضه می‌خواندم به گوش مَشک ، دریا نه عمو با پشت ، چندین بار از ناقه زمین خوردم نمی‌دانم که می‌میرم از این دردِ کمر یا نه بیابان بود و تنهایی و ترس و زجر و تاریکی به من می‌گفت میایی خودت ای دردِسر  یا نه خودم می‌آمدم اما نمی‌دانم چرا می‌زد بگویم از شبی که زد  برایت بیشتر یا نه چه زود اُفتاد دندانهای شیری‌اَم میان راه فقط این نه ، ببین مانده برایم مویِ سر یا نه @hosenih سرِ سجاده می‌گفتی شبیهِ مادرم هستی شدم حالا شبیه مادرِ در پشتِ در یا نه تو هَم آن پیرزن دیدی که مویم را کشید و گفت : ببینم شانه می‌آید به مویِ شعله‌ور یا نه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقت عبور حس خطر داشتن بد است در ازدحام درد کمر داشتن بد است  یکجور میزنند مرا پای نیزه ات.. انگار بین شام پدر داشتن بد است @hosenih وقتی زنان شهر به من حمله میکنند.. باور کن ای پدر گل سر داشتن بد است  بابا برای ما که بزرگ مدینه ایم.. با یک لباس پاره گذر داشتن بد است @hosenih دیگر به جز مدینه به شهری نمیروم اصلا به شام و کوفه سفر داشتن بد است با گریه فتح کرده ام این شهر شام‌ را اصلا که گفته دیده ی تر داشتن بد است؟ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دختر اگر یتیم شود پیر می شود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن و سال ها همه او را نشان دهند دل نازک است دختر و دل گیر می شود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورَد هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر می شود @marsieha
بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد ای آفتاب بر سر زینب طلوع کن این چند تا ستاره به دردم نمی خورد نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم تنها همین نظاره به دردم نمی خورد ما را پیاده کن،سرمان سنگ می خورد این بودن سواره به دردم نمی خورد چندین شب است منتظر صحبت توام حرفی بزن، اشاره به دردم نمی خورد این ها مرا به مجلس خوبی نمی برند بعد از تو استخاره به دردم نمی خورد این سنگها هنوز حسابم نمی کنند با این حساب چاره به دردم نمی خورد این تکه حجم موی مرا پر نمی کند پس آستین پاره به دردم نمی خورد سلام 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پایش ز دست آبله آزار می کشد  از احتیاط دست به دیوار می کشد  درگوشه ی خرابه کنار فرشته ها  "با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد"  دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح  بر روی خاک عکس علمدار می کشد  او هرچه میکشد به خدای یتیم ها  از چشم های مردم بازار می کشد  گیرم برای خانه اتان هم کنیز شد  آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟  چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟  نقشی که میکشد همه را تار می کشد  لب های بی تحرک او با چه زحمتی  خود را به سمت کنج لب یار می کشد 
این گونه نمی شود بیایید بزند هرکس وسط معرکه آید بزند امروز یزید را ادب خواهم کرد بابایِ من را کسی نباید بزند تو فخر قبیله ای کبودی عمه تو قبله غم قرق سجودی عمه ازلرزش دستان تو معلومم شد بیش ازهمه توگرسنه بودی عمه
آن کس که زد نقاب حلالش نمی کنم خندید بی حساب حلالش نمی کنم . چشمم که گرم شد سپرش خورد بر سرم فریاد زد نخواب ! حلالش نمی کنم . از موی سر گرفت مرا و بلند کرد می برد با شتاب حلالش نمی کنم . حتی به اسب لعنتیش خوب آب داد بر ما نداد آب حلالش نمی کنم . خیلی مرا کنار رباب و سرت زده جان تو و رباب حلالش نمی کنم . او زیر سایه از وسط ظهر تا غروب من زیر آفتاب ! حلالش نمی کنم . ما را خرابه ای دم بازار شام برد ای خانه اش خراب ! حلالش نمی کنم . در سفره ی غریبی ما نان خشک بود بر سفره اش کباب حلالش نمی کنم . حرف کنیز آمد و ترسید خواهرم شد حرف انتخاب حلالش نمی کنم . هرجور بود بی ادبی کرد با سرت با چوب و با شراب حلالش نمی کنم . . .
خورشیدِ من آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی زیر چان ه امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شرابخواران کَت بسته، به زورِ تازیانه ” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ ! برخوردِ کسی مودبانه من دختر شاه عالمینم دادند ولی به من اعان ه در راه، شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم اما خوردم دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو میخورد میکرد به سمت ما کمان ه از خاطر من نمیرود… نه … آن ضربه ی چوب وحشیان ه سالم لب من ، لب تو زخمی؟ ! واللهِ که نیست عادلان ه دیگر ز سفر بدم میاید کِی می بری ام پدر به خان ه دیدی که ز شب هراس دارم خورشیدِ من آمدی شب گروه شعر یا مظلوم