بسم الله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_زینب
#حسن_لطفی
زینب که بود ؟ واژه برایش نیامدهاست
زینب که هست ؟ وقت ادایش نیامدهاست
زینب چه کرد کار فقط کار مرتضاست
زینب چه گفت خطبه به پایش نیامدهاست
زینب نه بلکه شیر اُحُد بانگ میزند
آری صدا شبیهِ صدایش نیامدهاست
زینب چه داشت آنچه که زهرا ظهور داد
زینب چه خواست آه رسایش نیامدهاست
تفسیری از حماسهی شامش نگفتهاند
شرحی برای کرببلایش نیامدهاست
از خواهش حسین گرفتیم تا ابد
دستی به روی دستِ دعایش نیامدهاست
عالم تمام حیرت محض است پیشِ او
چون او کسی به پیش خدایش نیامدهاست
بویِ حسین داشت تمامیِ دستهاش
رنگی شبیهِ رنگِ حنایش نیامدهاست
زینب شناسی است قیامِ امامِ عصر
باید به سوز گفت که جایش نیامدهاست
در بِینِ روضه گریهی عباس را ببین
باور مکن برای عزایش نیامدهاست
پیراهنِ حسین در آغوش دارد و
با گریه گفت حیف عبایش نیامدهاست
اُمِوَهَب نشسته پَرَش را گرفته است
بالاسرش رُباب سرش را گرفته است
در فکرِ آب مانده و سایه نمیرود
در آفتاب مانده و سایه نمیرود
در آفتابِ شام کباب است رویِ او
حالا شبیهِ روی رُباب است رویِ او
حالا کنارِ او که رُباب است بچه نیست
حالا که کوزهها پُر آب است بچه نیست
این لحظههای آخر و او رو به کربلاست
او رو به قبله است بگو رو به کربلاست
عباس تا که بود کسی سایهاش ندید
سی سال قامتش زن همسایهاش ندید
عباس را که داشت به محمل حجاب بود
گهوارهای کنارِ عروسش رُباب بود
عباس اگر که بود در آتش نمیدوید
با دختری کبود در آتش نمیدوید
خانم به نیزه زلف پریشان ندیده بود
بر رویِ ناقه محملِ عُریان ندیده بود
افسوس سایهها سرِ خواهر نیامدند
از شش برادرش یکی از در نیامدند
یادش نرفته بغضِ پریشانیاش شکست
سر را که دید گوشهی پیشانیاش شکست
یادش نرفته نوبتِ تزئینِ شهر بود
خانم سه روز معطل آذینِ شهر بود
اینجا شراب پُر شده در کاسهها چرا
اینجا پُر است از همه رقاصهها چرا
ای کاش سر به طشتِ طلایش نمیرسید
این ضربههایِ چوب صدایش نمیرسید
در پیشِ عمه دخترکی ناتوان شکست
آنقدر زد که آخرسر خیزران شکست
اُمِوَهَب نشسته پَرَش را گرفته است
تنها شده رُباب ، سرش را گرفته است
(حسن لطفی۹۷/۰۱/۱۲)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_زینب
#حسن_لطفی
به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید
آه در سایه بیایید تنش را نبَرید
پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبَرید
از روی سینهیِ او پیرهنش را نبَرید
بگذارید که راحت بدهد جان زینب
هرچه کردند نسوزد دَمِ آخر که نشد
یا کمی کم بشود گریهیِ خواهر که نشد
یا به عباس نگوید غمِ معجر که نشد
یا نخواند نَفَسی روضهیِ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز ، پریشان زینب
بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی
رو به قبله شده و دور و بَرَش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی
یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب
یادش اُفتاد خودش دید پَرَش را بُردند
دیر آمد سرِ گودال سرش را بُردند
با سرِ نیزهیِ سُرخی پسرش را بُردند
زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
میدود در وسطِ خیمهی سوزان زینب
یک طرف داشت سنان باز سنان را میزد
یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد
همهی قافله را دخترکان را میزد
جایِ شلاق به تن چوبِ کمان را میزد
تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب
چه کند ، مادری از طفل نشان میخواد
کودکِ بی رَمَقی تکهیِ نان میخواهد
دختری آمده از عمه توان میخواهد
راه رفتن به رویِ آبله جان میخواهد
میرود تا برسد گوشهی ویران زینب...
(
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_زینب
#مصائب_حضرت_زینب
#حسن_لطفی
لحظهها لحظههای آخر بود
آخرین نالههای خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیدهای تَر بود
چقدر سینهاش مکدر بود
چشم خود را چه سخت وا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را بِپا کرده
باز هم یادِ بوریا کرده
یادِ باغِ گلی که پرپر بود
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشهای بینِ بازوان دارد
پوستی رویِ استخوان دارد
یادگاری زِ خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
تا علیاکبرش اذان ندهد
تا که قاسم رُخی نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود
زیرِ این آفتاب میسوزد
تنش از التهاب میسوزد
یاد عباس و آب میسوزد
مثلِ رویِ رُباب میسوزد
یادِ لبهای خشک اصغر بود
میزند شعله مرثیه خوانیش
زنده ماندن شده پشیمانیش
مانده زخمی به رویِ پیشانیش
آه از روزِ کوچه گردانیش
چقدر در مدینه بهتر بود
سه برادر گرفته هر سو را
و علی هم گرفته بازو را
دور تا دورِ قدِ بانو را
تا نبینند چادر او را
آه از آن دَم که پیش اکبر بود
ناگهان یک سپاه خندیدند
بر زنی بی پناه خندیدند
او که شد تکیهگاه خندیدند
رو سوی قتلگاه خندیدند
بعد از آن نوبتِ برادر بود
آن همه ازدحام یادش هست
جمعِ کوفی و شام یادش هست
چشمهایِ حرام یادش هست
حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دختر بود
یک طرف دختری که رفت از حال
یک طرف تلِ خاکی و گودال
زیرِ پایِ جماعتی خوشحال
یک تن اُفتاده تا شود پامال
باز دعوا میان لشکر بود
جانِ او تا زِ صدرِ زین اُفتاد
خیمهای شعلهور زمین اُفتاد
نقشِ یک ضربه بر جبین اُفتاد
گیسویی دست آن و این اُفتاد
حرمله از همه جلوتر بود
یک نفر گوئیا سر آورده
زیر یک شال خنجر آورده
ضربهای که به حنجر آورده
عرقِ شمر را درآورده
وای سر روی دست مادر بود
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
#وفات_حضرت_زینب
#مدح_حضرت_زینب
#حسن_لطفی
کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است
پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است
شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبهاش
بالِ عزرائیل پایِ شَهپَرَش اُفتاده است
چادرش را میتکاند میتکاند کوفه را
کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است
میکَنَد از جا زمینِ شام را با کاخها
راهِ مولا باز هم بر خیبَرَش اُفتاده است
کیست زینب لحظههایی که علی در رزم بود
ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است
قبل از آنیکه یزید از پیشِ خانم پا شود
دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است
مرتضیٰ بر دستمالِ زردِ خود میزد گِره
یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است
هرکجا میرفت چشمی سویِ او جرات نکرد
بر سرِ او سایهیِ آب آورش اُفتاده است
کارِ او پیغمبریِ کربلا تا شام بود
بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است
یادِ ایامی که شد سایه برادر با سرش
ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است
داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود
یادِ مادر یادِ روزِ آخرش اُفتاده است
رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او
باز اشکی سرخ از چشمِ تَرش اُفتاده است
بادِ گرمی میوزید و بویِ سیبی میرسید
دید از تَل آنطرفتَر پیکرش اُفتاده است
وای دستِ حرمله گهوارهای پاشیده بود
آه دستِ ساربان انگشترش اُفتاده است
محملش را دید وقتی میرود از کربلا
میرود با دختری که زیوَرش اُفتاده است
میشنید از مَحمِلی لالاییِ گرمِ رُباب
حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است
خُطبهاش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد
ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است
چشم را بالا گرفت اما برادر را ندید
تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است
زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین
دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
#وفات_حضرت_زینب
#مصائب_حضرت_زینب
#وحید_محمدی
هنوز رخت سیاه عزا به تن دارد
هنوز در دل خود غصه ی کفن دارد
هزار خاطره از کوچه ی بنی هاشم
هزار خاطره از مادر و حسن دارد
@hosenih
شکسته بال و پرش را فراق جانکاهی
دو چشم خیس و دو تا دست سینه زن دارد
هزار حرف نگفته است در دلش از شام
هزار غصه ز دوری اش از وطن دارد
هنوز هم که هنوز است پلک او زخمی است
هنوز در بر خود پاره پیرهن دارد
هنوز هم که هنوز است، چشم او تار است
و ردّ سلسله ها را به روی تن دارد
@hosenih
هنوز هم که هنوز است روضه می خواند
چه روضه های عجیبی از آن بدن دارد
همان بدن که میان حصیر پیچیدند
هزار بوسه از آن تیر و نیزه ها چیدند
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#وفات_حضرت_زینب
#مصائب_حضرت_زینب
#رضا_دین_پرور
افتاده ام به بستر بی سایبان حسین
از خواهر تو گریه گرفته امان حسین
در زیرآفتاب، سرت را بریده اند
در زیر آفتاب، به رویت دویده اند
دارم حساب می کشم از قطره های آب
تو سوختی و صورت من سوخت بی نقاب
ماندی سه روز بی کفن و بوریا حسین
اصلاً عوض کنیم سر بحث را حسین....
@hosenih
من سختم است پیش تو این روز آخری
از این همه گلایهء خواهر برادری
یاد تو هست مادرمان بستری که شد...
رخسار او کبودی و نیلوفری که شد...
دارم شبیه او پی تابوت می روم
با این پر شکسته به لاهوت می روم
این روزها که سینهء من تنگ میشود
خیلی دلم برای حسن تنگ می شود
ای کربلای من سفرم را چه می کنی؟
داغی که مانده بر جگرم را چه می کنی؟
من را ببخش وقت زیارت نمی شود
دیگر کسی شبیه تو غارت نمی شود
میخواستم ضریح تنت را بغل کنم
یکبار جسم بی کفنت را بغل کنم
جانم به وصل عشق تو با سوختن رسید
این پاره های پیرهنت هم به من رسید
از آن غروب، رنج اسارت کشیده ام
از زیر تیر و نیزه، کنارت کشیده ام
رفتی و گوش ما همه بی گوشواره شد
عمامه رفت و معجر مان پاره پاره شد
سنگت زدند بر سر نی، مرد و زن حسین
از هر دو سنگ، خورده یکی هم به من حسین
اصلاً چه شد که قسمت آن دیگری شدی
بین تنور رفتی و خاکستری شدی
ای وای از رباب، که جانش به لب رسید
هرجا که رفت، حرملهء بی ادب رسید
پیشانی ام شکست و وضویم جبیره بود
بازارهای کوفه پُر از چشم خیره بود
وقت قمار، پای سرت شرط کرده اند
در پیش پای ما صدقه پرت کرده اند
گرچه میان تشت طلا، جام برنگشت
دیگر رقیه از سفر شام برنگشت
@hosenih
حالا شده خرابه دمشق رقیه ات
برگشته ام به شام، به عشق رقیه ات
سر را گرفت و گفت که بابا حلال کن
موی مرا بلندتر از این خیال کن
این رو به قبله را تو نگو روبه راه نیست
اصلاً خیال کن بدن من سیاه نیست
شهدی دوباره از لب قرآنی ات بده
جایی برای بوسه به پیشانی ات بده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
#مصائب_حضرت_زینب
#وفات_حضرت_زینب
غمی بزرگ در دلم مرا عذاب می دهد
تورا صدا که میزنم، سنان جواب می دهد
@hosenih
برای بار اول است خود سوار می شوم
کار رسیده تا کجا ! فضه رکاب می دهد
مقابل نگاه یک سپاه می خورم زمین
همینکه شمر ناقهی مرا شتاب می دهد
آیه ی تطهیر بگو چه خاک بر سرم کنم
دهان قاتلان تو بوی شراب میدهد
گرفته لکنت زبان ، سه ساله ات که اینچنین
سوال خواهر تو را دیر جواب میدهد
@hosenih
شیر درست میشود گریه بلند میشود
همینکه بر لب خودش رباب آب میدهد
شعر از گروه #یا_مظلوم
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#وفات_حضرت_زینب
یا که بیا تا زندگی از سر بگیرم
یا با تماشای سر تو پر بگیرم
خواهم تو را بار دگر در بر بگیرم
یک بوسه از آن نازنین حنجر بگیرم
بعد از تو گشته خون جگر بیچاره زینب
ای کهنه پیراهن تو دیدی بی پناهش
همراه او کردی سفر تاقتلگاهش
اخر چرا گشتی رفیق نیمه راهش
رفتی نگفتی گر کند عریان نگاهش
جان میدهد با یک نظر بیچاره زینب
ای آفتاب از تو گله دارم سر او
دیدی پر از زخم است از پاتا سر او
تو از چه تابیدی دگر بر پیکر او
آتش زدی بر قلب زار خواهراو
قلبم زجسمش پاره تر بیچاره زینب
ای آب الهی خون شوی همچون دل ما
آواره گردی تا ابد صحرا به صحرا
بودند دیو و دد همه سیراب اما
در پیش مهر مادرش فرزند زهرا
از تشنگی زد بال و پر بیچاره زینب
هر گز کسی چون من تن بی سر ندیده
بیش از ستاره زخم بر پیکر ندیده
بر گرد یک تن آن همه لشکر ندیده
با چشم خود خنجر روی حنجر ندیده
زدم دو دست خود به سر بیچاره زینب
تنهایی ات در بین آن صحرا مرا کشت
سوز صدایت بین دشمنها مرا کشت
آن جسم مانده زیر دست و پا مرا کشت
بانگ غریب مادر زهرا مرا کشت
از مادرت بیچاره تر بیچاره زینب
چون تو کسی بی یار وبی یاور نگشته
پنهان به زیر نیزه و خنجر نگشته
در پیش چشم خواهرش بی سر نگشته
گفتی که بر گردم به خیمه بر نگشته
راست به نی شد جلوه گر بیچاره زینب
این نا مسلمانان چه بی اندازه پستند
گفتم که بعد از کشتنت از پا نشستند
تازه به اسب خویش نعل تازه بستند
چون استخوان سینه ات قلبم شکستند
کشتند مرا آن ده نفر بیچاره زینب
یک دم غروب کربلا یادم نرفته
سر ها به روی نیزه ها یادم نرفته
آتش میان خیمه ها یادم نرفته
سیلی و روی بچه ها یادم نرفته
چون خیمه بودم شعله ور بیچاره زینب
میسوخت همچون خیمه هایت قلب زارم
گفتم که باطفلان به صحرا سر گذارم
دیدم میان خیمه یک بیمار دارم
اما چسان اورا زخیمه در بیارم
افتادم اندر دردسر بیچاره زینب
از روز تو شام غریبان سخت تر شد
داغ یتیمان از جوانان سخت تر شد
از نیزه ها خار مغیلان سخت تر شد
آزاد شد آب و حسین جان سخت تر شد
حال رباب بی پسر بیچاره زینب
بین همه غمهایمان وای از اسیری
خون گریه کن ای آسمان وای از اسیری
زینب کجا نامحرمان وای از اسیری.
بازوی بسته بی امان وای از اسیری
با شمر دون شد همسفر بیچاره زینب
خون شد دلم از غصه و ماتم بماند
بازار و کوچه های شام غم بماند
دخت علی و چشم نامحرم بماند
رفتم میان بزم می آن هم بماند
چوب جفا و طشت زر بیچاره زینب
#عبدالحسین
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#وفات_حضرت_زینب
درد دل_با برادر
#علی_اکبر_لطیفیان
پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم
گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم
برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود
دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم
چه کارى برمى آمد از برادر مرده اى چون من
فقط زانو بغل کردم , فقط خون جگر خوردم
منی که سایه ام را مردم کوچه نمی دیدند
منی که شش برادر داشتم, حالانظرخوردم
به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب
میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم
نمی دانم تو می بینی که جایی را نمی بینم؟
غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم
شب شام غریبانت از این خیمه به آن خیمه
برای هر یتیمی که سپرگشتم سپرخوردم
دلیل تازیانه خوردن ما گریه ما بود
ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم
من پرده نشین را محمل بى پرده اى دادند
به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم
تو و پیراهن پاره , من و این چادر پاره
تو سنگ از صد نفر خوردى, من از صدها نفر خوردم
ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده
فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
نفس المهموم لحزننا تسبیح
برای استفاده از اشعار و مطالب، #هشتگ موردنظر را لمس کنید
#مناجات_با_خدا
#فراز_مناجات_با_خدا
#توسل_به_اهل_بیت
#شهادت_پیامبر
#دو_دمه_پیامبر
#شهادت_امام_علی
#مدح_امیرالمومنین
#مدح_امام_علی
#عید_غدیر
#شهادت_حضرت_زهرا
#مقتل_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#ورود_به_فاطمیه
#نوحه_فاطمیه
#زمزمه_فاطمیه
#مناجات_فاطمی
#درد_دل_با_همسر
#مدح_حضرت_زهرا
#ولادت_حضرت_زهرا
#شهادت_امام_حسن
#مدح_امام_حسن
#دو_دمه_امام_حسن
#توسل_به_امام_حسین
#مصائب_امام_حسین
#مقتل_امام_حسین
#گودال
#مدح_امام_حسین
#ولادت_امام_حسین
#شهادت_امام_سجاد
#مدح_امام_سجاد
#ولادت_امام_سجاد
#شهادت_امام_باقر
#مدح_امام_باقر
#ولادت_امام_باقر
#شهادت_امام_صادق
#مدح_امام_صادق
#ولادت_امام_صادق
#شهادت_امام_کاظم
#مدح_امام_کاظم
#ولادت_امام_کاظم
#شهادت_امام_رضا
#توسل_به_امام_رضا
#مدح_امام_رضا
#ولادت_امام_رضا
#دو_دمه_امام_رضا
#شهادت_امام_جواد
#مدح_امام_جواد
#ولادت_امام_جواد
#شهادت_امام_هادی
#مدح_امام_هادی
#ولادت_امام_هادی
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#مدح_امام_حسن_عسکری
#ولادت_امام_حسن_عسکری
#مناجات_با_امام_زمان
#پندیات
مناسبات
#ماه_رحب
#ماه_شعبان
#رمضان
#شب_قدر
#عرفه
#اول_سال
#پایان_سال
#شب_جمعه
محرم
#مناجات_محرمی
#ورودیه
#ورود_به_محرم
#روز_اول
#روز_دوم
#روز_تاسوعا
#شب_عاشورا
#روز_عاشورا
#اربعین
#مصائب_شام
#اسارت
#پایان_سفر
حضرات
#وفات_حضرت_خدیجه
#وفات_حضرت_معصومه
#مدح_حضرت_معصومه
#شهادت_حضرت_حمزه
#وفات_حضرت_ام_البنین
#وفات_حضرت_زینب
#مدح_حضرت_زینب
#مصائب_حضرت_زینب
#شهادت_حضرت_عباس
#مدح_حضرت_عباس
#ولادت_حضرت_عباس
#علقمه
#دودمه_حضرت_عباس
#شهادت_حضرت_علی_اکبر
#مدح_حضرت_علی_اکبر
#دودمه_حضرت_علی_اکبر
#ولادت_حضرت_علی_اکبر
#شهادت_حضرت_علی_اصغر
#وفات_حضرت_رباب
#شهادت_حضرت_قاسم
#مدح_حضرت_قاسم
#دودمه_حضرت_قاسم
#شهادت_حضرت_عبدالله
#طفلان_حضرت_زینب
#وفات_حضرت_سکینه
#وفات_حضرت_ام_کلثوم
#شهادت_حضرت_رقیه
#مقتل_حضرت_رقیه
#ولادت_حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_مسلم
#حضرت_حر
#حضرت_فضه
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی
#پیرزن_نیشابوری
شخصیت ها
#مرحوم_آیت_الله_صافی_گلپایگانی
#آیت_الله_وحید_خراسانی
#حاج_اکبر_گلگیرساز_(ترک)
#حاج_منصور_ارضی
#استاد_میرزا_محمدی
#مرحوم_حاج_حسن_جمالی
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#کربلایی_حمید_علیمی
#کربلایی_علی_کرمی
#حاج_علی_انسانی
#کربلایی_حسن_حسینخانی
شعرا
#استاد_سازگار
#شهید_غلامعلی
#محمود_ژولیده
#علی_اکبر_لطیفیان
#سید_پوریا_هاشمی
#قاسم_نعمتی
#حسن_لطفی
#محمود_یوسفی
#وحید_محمدی
#بردیا_محمدی
#مجید_تال
#مرضیه_عاطفی
#حسن_کردی
#سید_هاشم_وفایی
#قاسم_صرافان
#یوسف_رحیمی
#مهدی_رحیمی
#رضا_رسول_زاده
#سید_رضا_موید
#مجنبی_خورسندی
#وحید_قاسمی
#مسعود_یوسف_پور
#سعید_خرازی
#محمد_حسین_رحیمیان
#رضا_دین_پرور
#حاج_علی_انسانی
#عبدالحسین_میرزایی
#محسن_عرب_خالقی
#مهدی_مقیمی
#علی_رضا_خاکساری
#احمد_ایرانی_نسب
#علی_اکبر_نازک_کار
#حسین_ایمانی
#امیر_حسین_محمد_پور
#حسین_قربان
#مهدی_جهاندار
#آرش_براری
#محمد_حسین_غروی
#پوریا_باقری
#محسن_راحت_حق
#حسین_قربانچه
#محمد_جواد_مطیع_ها
#حسن_کردی
#محسن_صرامی
#علی_ساعدی
#علی_سلطانی
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#موسی_علیمرادی
#محمد_حبیب_زاده
#کلامی_زنجانی
#رضا_باقریان
#عالیه_رجبی
#نعمیه_امامی
#امیر_حسین_سالار_وند
#مجتبی_صمدی_شهاب_محرم
#محسن_صیامی
#سید_مهدی_وزیری
#محمد_علی_ریاضی_یزدی
#محمد_سولی
#ایوب_پرند_آور
#عادل_حسین_قربان
#محمد_موحدی
#محمد_سعید_طالبی
#مهدی_نظری
#هانی_امیر_فرجی
#روح_الله_پیدایی
#مصطفی_قربانعلی
#مرشد_چلویی
#حاج_مرشد
#میلاد_الیاسوند
#مناجات_با_خدا
#وفات_حضرت_زینب
#محمد_جواد_شیرازی
به اختیار خود از اختیار افتادم
گناه کردم و از چشم یار افتادم
قساوت آمد و روزی گریه ام را برد
شبیه مرده شدم یک کنار افتادم
فریب خورده ام از طول آرزوهایم
ز روی جهل در این چاه تار افتادم
گناه و معصیتم آبروی من را برد
کنار اهل دل از اعتبار افتادم
هزار شکر همیشه میان راه خطا
به دام رحمت پروردگار افتادم
خدا کند که ببندد مرا کنار خودش
اگر دوباره به فکر فرار افتادم
هوای باده ی انگور حیدری دارم
دلیل دارد اگر که خمار افتادم
فقیر نان حسینم، خوشم که یک عمر است
به پشت خانه ی این سفره دار افتادم
دوباره روضه ی زینب، دوباره کرب و بلا
دوباره یاد غم آن دیار افتادم
**
برادرم تو نبودی و یکه و تنها
میان خنده ی چندین سوار افتادم
هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی و من
هزار و نهصد و پنجاه بار افتادم
چقدر رأس تو بر نی دل مرا خون کرد
چقدر پشت سر نیزه دار افتادم
#وفات_حضرت_زینب
#مصائب_شام
#حسین_واعظی
آمدم آمدم چه آمدنی
زخمی از جنگ عرصه ی شامات
هر که را زنده بود آوردم
آمدم با تتمه ی سادات
خطبه خواندم به جای تو در شام
من همان عشق سر به زیر توام
همه آزاد گشته اند اما
من که تا آخرش اسیر توام
شامیان را سپیده دم گفتم
آخر ماجرای ما شب نیست
وسط خطبه ام همه دیدند
سنگ هاشان حریف زینب نیست
دشمنت در هراس بود از من
هست دستان بسته ام شاهد
کوفه را یک تنه قرق کردم
این جبین شکسته ام شاهد
جگرم در فراق آتش بود
فرصت گریه سلب شد از ما
حال دیگر بهانه لازمنیست
حال این زینب است و کرب و بلا
دخترانت به یکدگر در راه
وعده ی تربت تو را دادند
تا رسیدیم از روی ناقه
مثل برگ خزانی افتادند
آب آزاد گشته اما حیف
من ز داغ لب تو لبریزم
آه دنیا کجا رسانده مرا
روی قبر تو آب میریزم
یاد دارم که آب آتش بود
یاد دارم که سوخت گهواره
به همه بهر جرعه ای رو زد
ای بمیرم رباب بیچاره
یاد دارم که بین آغوشت
اصغر از چنگ مادرش پر زد
همه مشغول دختران بودیم
که سرش روی نیزه ها سر زد
خاطرم هست قصه ی اکبر
تا رسیدیم اربا اربا شد
کمک اهل خیمه جمعش کرد
چقدر سخت در عبا جا شد
داد و فریاد از غمِ قاسم
آه از داغ نو عروس حسن
وای از بهت دائم نجمه
های از جای نعلِ روی بدن
علقمه خاطرات تلخ حرم
نقطه ی آخر علمدار است
علقمه خنجری است در دل ما
به من عباس را بدهکار است
خواندم از قبر کوچک عباس
که چرا تو برش نگرداندی
خاطرت هست اضطرابم را
تیرک خیمه را که خواباندی
در وداعت به رو نیاوردم
که چه آشفته است احوالم
رفتی و آمدم به دنبالت
زخمی ماجرای گودالم
هر چه کردیم آخرش حرمت
بعد افتادنت تصرف شد
به که گویم که بین شمر و سنان
حنجر خشک تو تعارف شد
نفست سخت در می آمد آه
شمر هم روی سینه ی تو نشست
خنجر کند او نمی برید
شیشه ی صبر خواهر تو شکست
زینب تو تمام شدی آری
آنچه مانده از او همین نام است
من کنار توام ولی قلبم
گوشه ای از خرابه ی شام است
از رقیه مپرس شرمنده
دخترت پر کشید و تنها ماند
آنقدر گریه کرد پای سرت
آخرش در خرابه ها جا ماند
#توسل_به_امام_حسین
#وفات_حضرت_زینب
#اسارت
#امیر_عظیمی
ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر
ماییم غرق موج خطر دستمان بگیر
بر ما که در کمین بلا گیر کردهایم
با چشم مرحمت بنگر دستمان بگیر
شیعه کم و محب گنهکارتان زیاد
درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر
ما؛ ایحسین، مسلم و هانی نمیشوییم
ما و همین دو دیدهی تر دستمان بگیر
از دست غیر دشنهی دشنام میخوریم
از دست دوست خونجگر دستمان بگیر
**
راهی که پیش روست، دراز است و پای لنگ
ای روی نیزه رفته سفر دستمان بگیر
زینب اشاره کرد به سر، گفت "یاحسین"
ای بر خیام سایهی سر دستمان بگیر
از قامت رشیدهی زنهای خیمهات
جز سایهای نمانده اثر دستمان بگیر
رو کرد بعد بر سر عباس و گفت آه
ماه منیر، قرص قمر دستمان بگیر
هم بر لباس پارهی ما سایهسار باش
هم بر رخ سهساله سپر دستمان بگیر
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#وفات_حضرت_زینب
#شهادت_حضرت_رقیه
#علی_اکبر_لطیفیان
بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد
رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد
ای آفتاب بر سر زینب طلوع کن
این چند تا ستاره به دردم نمی خورد
نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم
تنها همین نظاره به دردم نمی خورد
ما را پیاده کن،سرمان سنگ می خورد
این بودن سواره به دردم نمی خورد
چندین شب است منتظر صحبت توام
حرفی بزن، اشاره به دردم نمی خورد
این ها مرا به مجلس خوبی نمی برند
بعد از تو استخاره به دردم نمی خورد
این سنگها هنوز حسابم نمی کنند
با این حساب چاره به دردم نمی خورد
این تکه حجم موی مرا پر نمی کند
پس آستین پاره به دردم نمی خورد
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#وفات_حضرت_زینب
غزل مصیبت_ عاشورا امام حسین علیه السلام
تو زمین خوردی و بر چشمِ تَرم خندیدند
دست و پا میزدی و دور ُو برم خندیدند
نیزهها پشتِ سرِ هم به سر وُ رویت خورد
جگرم سوخت به سوزِ جگرم خندیدند
چکمهای بر رویِ این سینهیِ زخمی شده بود
مادرم گفت غریبِ مادرم.... خندیدند
ضربهها پشتِ سرت خورد تنم میلرزید
به همین اشک و به لرزِ پیکرم خندیدند
سایهسار سرِ من شد سرِ رویِ نیزه
معجرم سوخت به وضعِ معجرم خندیدند
همهیِ قافله بیچارهیِ این روضه شدند
خولی و حرمله بر همسفرم خندیدند
ندبهخوانهایِ حریمِ تو کتک میخوردند
دختری گفت پدر دربه درم خندیدند
۱۴۰۰/۵/۲۷
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مدح_حضرت_زینب
#وفات_حضرت_زینب
#حسن_کردی
به شیعه آبرو داده وجود زینب کبری
یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری
اگر خالی ست جایش در کسا اما خدا بگذاشت
نماد پنج تن را در وجود زینب کبری
نه تنها زینت باباست بلکه زینت دنیاست
علی پیداست در حین شهود زینب کبری
پس از چشمان مادر_آن همیشه محرم حیدر_
غم از رخسار بابا می زدود زینب کبری
حسین از یاد ها می رفت و پرچم ها زمین می خورد
نبود از عشق ردی در نبود زینب کبری
کسی که هستی اش را داد تا که معجرش باشد
نمی داند قلم حد و حدود زینب کبری
شهادت خواستگاه کربلا بود و حسین اما
اسارت شد عروج بی فرود زینب کبری
اسارت رفت اما معنی اش ذلت نمی باشد
اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری
چه محکم "ما رایت الا جمیلا" ضربه زد آنجا
به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری
چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر ابرویش
حرم را تکیه گاه امن بوده زینب کبری
طنین خطبه اش را کوفه فهمیده است یعنی چه
هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری
به اشک شرم می شوید به نی خورشید چشمش را
ببیند هر زمان چشم کبود زینب کبری
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#وفات_حضرت_زینب
#مصائب_حضرت_زینب
#محمد_مهدی_یسار
#اسارت
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگ قصه کنعان دروغ بود!
حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار...کاش
برجان باغ داغ زمستان دروغ بود...
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مصائب_امام_حسین
#وفات_حضرت_زینب
•
امان زهجر، امان از نبودن تو حسین
گرفته جان مرا غصه ی تن تو حسین
•
ز سینه ام نفس بی قرار افتاده
حسین عشق تو در احتضار افتاده
•
چقدر اشک بریزم نیامدی پیشم
دلم گرفته عزیزم نیامدی پیشم
•
دلم هوای تو کرده بیا در آغوشم
هنوز بعد عزایت سیاه می پوشم
•
برای تو همه ی زندگیم سینه زده
کنار دخترکان یتیم سینه زدم
•
نگاه کن چقدر چین، به صورتم دارم
نشان ضربه ی سنگین، به صورتم دارم
•
برات روضه ی هر روزه میگرفتم من
بیاد تشنگیت روزه میگرفتم من
•
کسی مقابل من آب خورد غش کردم
وگاهواره کمی تاب خورد غش کردم
•
اگر چه از همه کس احترام می بینم
بخواب اگر بروم، خواب شام می بینم
•
به احترام سرت چشم من نشد روشن
تنور خالی من مطلقا نشد روشن
•
پس از تو داغ کفن می کشد مرا آخر
شتر سوار شدن می کشد مرا آخر
•
زمان خواندن قرآن زدم بروی لبم
بیاد آن لب و دندان زدم بروی لبم
•
میان خانه غم آفتاب را چه کنم
به سایبان بروم من رباب را چه کنم
•
چقدر شام سرت را عذاب می دادند
به قاتلت جلوی من شراب می دادند
•
❇ سحر جمعه ۹۸.۰۱.۰۲
•
•
{ @huddath_al_hussain_ir }
#وفات_حضرت_زینب
#علی_اکبر_لطیفیان
پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم
گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم
برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود
دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم
چه کارى برمى آمد از برادر مرده اى چون من
فقط زانو بغل کردم , فقط خون جگر خوردم
منی که سایه ام را مردم کوچه نمی دیدند
منی که شش برادر داشتم, حالانظرخوردم
به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب
میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم
نمی دانم تو می بینی که جایی را نمی بینم؟
غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم
شب شام غریبانت از این خیمه به آن خیمه
برای هر یتیمی که سپرگشتم سپرخوردم
دلیل تازیانه خوردن ما گریه ما بود
ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم
من پرده نشین را محمل بى پرده اى دادند
به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم
تو و پیراهن پاره , من و این چادر پاره
تو سنگ از صد نفر خوردى, من از صدها نفر خوردم
ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده
فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم
#وفات_حضرت_زینب
#علی_اکبر_لطیفیان
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
میمیرم و دم تو مرا زنده میکند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
از سربلندى تو سرافراز میشوم
بالاى نیزه ها سرت آقاى زینب است
جاى مرا گرفته اى و پس نمیدهى
جاى تو نیست بر سر نى, جاى زینب است
امروز که مشاهده کردى مرا زدند
عین همین مشاهده, فرداى زینب است
در طول زندگانى پنجاه ساله ام
این اولین نماز فراداى زینب است
این جلوه هاى مختلف روى نیزه ات
از”مارایت الا جمیلا”ى زینب است
طورى قدم زدم که همه باخبر شدند
کاخ یزید زیر قدمهاى زینب است
دارند سمت من صدقه پرت میکنند
خرماى نخلها جلوى پاى زینب است
هرچه زدند سنگ, سرش آخ هم نگفت
آخر حسین گرم تماشاى زینب است
#اربعین
#وفات_حضرت_زینب
#حسین_واعظی
آمدم آمدم چه آمدنی
زخمی از جنگ عرصه ی شامات
هر که را زنده بود آوردم
آمدم با تتمه ی سادات
خطبه خواندم به جای تو در شام
من همان عشق سر به زیر توام
همه آزاد گشته اند اما
من که تا آخرش اسیر توام
شامیان را سپیده دم گفتم
آخر ماجرای ما شب نیست
وسط خطبه ام همه دیدند
سنگ هاشان حریف زینب نیست
دشمنت در هراس بود از من
هست دستان بسته ام شاهد
کوفه را یک تنه قرق کردم
این جبین شکسته ام شاهد
جگرم در فراق آتش بود
فرصت گریه سلب شد از ما
حال دیگر بهانه لازمنیست
حال این زینب است و کرب و بلا
دخترانت به یکدگر در راه
وعده ی تربت تو را دادند
تا رسیدیم از روی ناقه
مثل برگ خزانی افتادند
آب آزاد گشته اما حیف
من ز داغ لب تو لبریزم
آه دنیا کجا رسانده مرا
روی قبر تو آب میریزم
یاد دارم که آب آتش بود
یاد دارم که سوخت گهواره
به همه بهر جرعه ای رو زد
ای بمیرم رباب بیچاره
یاد دارم که بین آغوشت
اصغر از چنگ مادرش پر زد
همه مشغول دختران بودیم
که سرش روی نیزه ها سر زد
خاطرم هست قصه ی اکبر
تا رسیدیم اربا اربا شد
کمک اهل خیمه جمعش کرد
چقدر سخت در عبا جا شد
داد و فریاد از غمِ قاسم
آه از داغ نو عروس حسن
وای از بهت دائم نجمه
های از جای نعلِ روی بدن
علقمه خاطرات تلخ حرم
نقطه ی آخر علمدار است
علقمه خنجری است در دل ما
به من عباس را بدهکار است
خواندم از قبر کوچک عباس
که چرا تو برش نگرداندی
خاطرت هست اضطرابم را
تیرک خیمه را که خواباندی
در وداعت به رو نیاوردم
که چه آشفته است احوالم
رفتی و آمدم به دنبالت
زخمی ماجرای گودالم
هر چه کردیم آخرش حرمت
بعد افتادنت تصرف شد
به که گویم که بین شمر و سنان
حنجر خشک تو تعارف شد
نفست سخت در می آمد آه
شمر هم روی سینه ی تو نشست
خنجر کند او نمی برید
شیشه ی صبر خواهر تو شکست
زینب تو تمام شدی آری
آنچه مانده از او همین نام است
من کنار توام ولی قلبم
گوشه ای از خرابه ی شام است
از رقیه مپرس شرمنده
دخترت پر کشید و تنها ماند
آنقدر گریه کرد پای سرت
آخرش در خرابه ها جا ماند