eitaa logo
🌺 شعر زیبا✨
3.4هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
827 ویدیو
2 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ] تبادل 👇👇 @hasibaa6
مشاهده در ایتا
دانلود
دوری ز ادب که سربلندت نکند از طینتِ پاک، بهرمند ت نکند از آتشِ کینه و حَسد دوری کن هشدار که آتشی سپندَ ت نکند ـــــــــــــــــــــــــــ🖤ℒℴνℯ🖤ــــــــــــــــــــــ @sherziba110
سیب را من دوست دارم، سینی‌اش را بیشتر بـاز مـی‌گـــویـم ، بلــــــــور آجینـــی‌اش را بیشتر مـی‌کِشـد پیــوسته لبهـــایش مــرا تـا بـــاغِ گل می‌چشم زان بـوستـان، شیرینی‌اش را بیشتر بـوسـه بـاران می‌نمایم دست و پایش را مُـدام صـــورتـش را مـی‌ستــایـم ، بینـــی‌اش را بیشتر چای عشقش،هرچه باشد نوشداروی من است مــی‌پسنـدم بیـن قـــوری ، چینـی‌اش را بیشتر مـی‌ســراید شعــر و شــــاعــر می‌نمایـد دشت را جمــلـه را حفظـــــم ، ولــی آیینــــی‌اش را بیشتر گـرچـه دیـــوانـش تمــامـاً دل به یغمـــا مـی‌بــرد نـــــوش بـایـد کــرد ، امّــــا معنـــی‌اش را بیشتر مـی‌نشینـد بــا کتــــــابـش روی کـانـاپـه چـو گُل دوست دارم من، ولیکن دینــی‌اش را بیشتر حــــرمتـــی بنمــود ، سیب آورد بــرایــم صبحـدم سیب را من دوست دارم، سینی‌اش را بیشتر 🌷@sherziba110🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای سوخته بال‌ و پر شبیه زهرا آرام بگیر کُنجی از صحن رضا در روز ظهور منتقم، ابراهیم! برگرد دوباره در رکاب مولا
نذر مادران شهدا 💔🥀 هنوز بوی تو را می‌دهند گلدان‌ها گرفته نور ز پیراهن تو کنعان‌ها گرفته کوچهٔ‌مان آبرو ز خون تو و به عکس‌های تو آذین شده خیابان‌ها سپید کرده غمت مو و روی مادر را شبیه ابر که باریده است باران‌ها به انتظار تو در هر دمم که در سینی اضافه است همیشه یکی ز لیوان‌ها بیا به خلوت شب‌های گریه‌‌آلودم مرا ز پای در آورده‌ است کتمان‌ها به‌قدر چند غزل پيش مادرت بنشین اگرچه درد دلش بوده قدر دیوان‌ها پس از تو زرد شده برگ شمعدانی‌ها پس از تو پر شده تقویم‌ از زمستان‌ها سفر به‌خیر عزیزِ همیشه در سفرم سفر به‌خیر که تن نیست جای انسان‌ها تو را تصدّق دین محمدی کردم خدا کند که بيفتد قبول، قربان‌ها
آخرین توییت سید ابراهیم...🖤🥀
🏝سلام آفتاب مهربانی، مهدی جان جمعه که می‌شود، کبوتر دلم، بیقرار، به قفس سینه می‌کوبد انگار هوایی‌تر می.شود ... جمعه که می‌شود ، آسمان قلبم ، ابری‌تر است هوای چشمانم، بارانی‌تر ... جمعه که می‌شود، جانم در آتش هجرانتان ، سوخته‌تر ، تفتیده‌تر است جمعه که می‌شود یاد شما می‌وزد فضا پر از عطر نرگس می‌شود...🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند.. 🏴
برای رییس جمهور شهید ومظلومم باران و مه با آسمان همدست بودند آن شب بهاران با خزان همدست بودند گشتند دنبال تو در کوه‌ها و دیدند انگار دردِ آب و نان همدست بودند پشت سر تو می‌دویدند اشک‌هایم تابوت‌ها با کاروان همدست بودند رد می‌شدی از قم ولی انگار آن شب صد کربلا با جمکران همدست بودند خواندند از انگشتر و عمامه و تن آن روز چندین روضه‌خوان همدست بودند ای بت شکن، ای مهربان، خوش خُلق، انگار در خَلقِ تو پیغمبران همدست بودند در کُشتنت نامردهای بی‌شماری با طعنه و زخم زبان همدست بودند شب شد به آرامش رسیدی، شاید آن شب صدها مَلَک وقت اذان همدست بودند
به آسمان زد و چون نور بی‌نهایت شد پرنده پر زد از این خاک‌دان و راحت شد شهادت آمد و دستش گرفت و با خود برد دعای خادم خوان رضا اجابت شد
بسم الله الرحمن الرحیم نذر مادران شهدا هنوز بوی تو را می‌دهند گلدان‌ها گرفته نور ز پیراهن تو کنعان‌ها گرفته کوچه‌مان آبرو ز خون تو و به عکس های تو آذین شده خیابان‌ها سپید کرده غمت مو و روی مادر را شبیه ابر که باریده است باران‌ها به انتظار تو در هر دمم که در سینی اضافه است همیشه یکی ز لیوان‌ها بیا به خلوت شب‌های گریه‌‌آلودم مرا ز پای در آورده‌ است کتمان‌ها به قدر چند غزل پيش مادرت بنشین اگرچه درد دلش بوده قدر دیوان‌ها پس از تو زرد شده برگ شمعدانی‌ها پس از تو پر شده تقویم‌ از زمستان‌ها سفر بخیر عزیزِ همیشه در سفرم سفر بخیر که تن نیست جای انسان‌ها تو را تصدق دین محمدی کردم خدا کند که بيفتد قبول، قربان‌ها
زود بیا از عباس احمدی جاده‌ها چشم به راهند، بیا، زود بیا جان به لب آمده، ای مهدی موعود، بیا جمله‌های معترضه، احمدی، ص ۱۳۳. (عج)
تقدیر و تدبیر از فخرالدین عراقی یا رب، به تو درگریختم، بپذیرم در سایه‌ی لطف لایزالی گیرم کس را گذر از سایه‌ی تقدیر تو نیست تقدیر تو کرده‌ای، تو کن تدبیرم رباعی‌نامه، فرزانه محمودزاده، ص ۷۶.
خموشی از ابوالحسن جلوه از خامی دیگ است که در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت ِ دَم یافت، خموش است مشاعره‌ی جدید، ص ۸.
بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار فکری به‌حال خویش کن این روزگار نیست
بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر، آری اثر می‌دارد، اما کی شب عاشق سحر دارد؟ ز هر کس بیشتر مهر تو دارم وین دلیلم بس که هر کس را فزون‌تر مهر، حسرت بیشتر دارد عجب نبود ز وحشی گریه‌های تلخ ناکامی که زهرآلوده پیکان‌های حسرت بر جگر دارد
قصهٔ روز قيامت همگی آمد راست وصفی از قد بلندت چو روايت كردم
شد جمعه و دیگر خبری از سفرت نیست دیگر خبری از سفر پُرثمرت نیست ای خادم ایران! نکند خسته شدی تو در گوشهٔ دِه‌کوره چرا پس گذرت نیست؟ برخیز و ببین بتکده‌ها هلهله دارند ای بت‌شکن پیر، نشان از تبرت نیست افتاده چرا روی زمین تاج سیادت؟ عمّامهٔ خاکی ز چه رو، روی سرت نیست؟ در جنّتِ حق هستی و صدشکر که دیگر بی‌معرفتی، طعنه‌زنی، دُور و بَرَت نیست ای مرثیه‌خوانِ پسر فاطمه برخیز! ایران همه روضه است ولی چشم ترت نیست
بعد از تو دلم عین جنازه است هنوز در سینه‌ام از غمت گدازه است هنوز شد خوب تمام زخم‌هایی که زدی زخمی که زبانت زده تازه است هنوز
یقین دارم، یکی از همین صبح‌ها؛ بـوی نرگس تمام زمین را پر می‌کند..
🤍