eitaa logo
🌺 شعر زیبا✨
3.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
5 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ]
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌خوانیم و تلمبار می‌شویم گوشه‌ای چون گوشواری رها شده از یاد می‌دانیم و نمی‌داند حجره‌ای غریب که به خواندن کتابی دریغ می‌شود و جا می‌ماند تنها نگاهِ رهگذر و نقطه‌ای سیاه پس چه می‌ماند گلی چیده شده از نگاه او آن‌گاه پر پر شده در نگاهی دیگر. @sherziba110 🌹🌹🌹
گل سوری بسیار شد جدایی و دوری عزیز من احساس تلخ زنده به گوری عزیز من قلب مرا که مرده در او هر چه اشتیاق دعوت چه می‌کنی به صبوری عزیز من رفتی و خط فگنده جدایی میان ما صد ساله ره مسافت نوری عزیز من از خوان دهر، غیر من از کس شنیده‌ای آشی خورد به این همه شوری عزیز من پاییز هست و هر که در اندیشه‌ی سفر از جمله هم یکی گل سوری عزیز من تا گرد راه شوید از احساس خسته‌ات با یک پیاله چای چطوری عزیز من؟ (شاعر افغان) @sherziba110 🌹🌹🌹
[به: سید کمال‌الین رضوی] از برق نگاهت همه پیمانه شکستند از شهد وجودت همه دیوانه و مستند از بحر علومت همه انگشت تعجب بر گوشه‌ی لب برده و فرزانه نشستند. @sherziba110 🌹🌹🌹
[ته مانده فریاد] بغض گلویم گر دهد آزار این بار می‌پاشمش بر سینه دیوار این بار از این عنقائیم و خود را می‌کشانیم تا قاف حتی با طناب دار این بار محمل نشینان دوشمان آماس زخم است سر می‌کشیم از کوله این بار این بار روئین تنان! پیکانمان زانو به زانوست ما چشم می‌دوزیم رستم وار این بار زخما به نوشان! کرت‌های تاک مستند در خوشه زاران وعده دیدار این بار سوغاتی قدیسیان کندوی نیش است سوداگران ملعبت ز نهار این بار ته مانده فریاد را آونگ سازید بر سر در دروازه بازار این بار ما از شب تندر نمی‌لرزیم دیگر کردیم از این کردار استغفار این بار تصویرهای وهم کوچیدند از ذهن آبشخور تشویش‌ها شد تار این بار در خوشه خیز یک بهار سرخ ارفع گل می‌کند سر بر سر نیزار این بار. (ارفع کرمانی) @sherziba110 🌹🌹🌹
از صبحِ سحر، منتظرت می‌مانم با دیده‌ی تر، منتظرت می‌مانم من آدمِ پیش از بشرِ تنهایم حوّایِ دگر! منتظرت می‌مانم. (پگاه) @sherziba110 🌹🌹🌹
[جغرافیای مرثیه] من به جهان نیامده‌ام که برهنه بمانم، یا در عزایِ بنفشه بنشینم و در کنارِ خانه‌ی مرطوبِ نیلوفر هر روزِ هر هفته، چادر بیفرازم. من به دنیا نیامده‌ام که راه رفتنِ کوری را، در خیابان به تماشا بنشینم، و اشک‌هایم را پاک کنم   با خاکِ گلدان‌ها و دریا هم گواهِ من باشد... من به دنیا نیامده‌ام که بیست و یک قرن، شاهدِ تابوت‌هایی باشم که خالی از جنازه‌اند نه! نیامده‌ام که دریا را، به گریه وا دارم دیگر پاهایم رضایت نخواهند داد که بر شانه‌ی خاکی قدم بگذارند، که سنگ سنگِ بنایشان دیوانِ مرثیه است... نه! نمی‌خواهم تاریخی را مُرور کنم که تمامِ حروفش را با خونِ اجدادم به تحریر کشیده‌اند‌. آه، همین تاریخ دیوانه می‌کند _ _ تبارِ آدم را. (پگاه) @sherziba110 🌹🌹🌹
أنا الليلُ يسألُ من أنا أنا سرُّهُ القلقُ العميقُ الأسودُ   أنا سرُّهُ القلقُ العميقُ الأسودُ  قنّعتُ كنهي بالسكونْ  ولفقتُ قلبي بالظنونْ  وبقيتُ ساهمةً هنا ولفقتُ قلبي بالظنونْ  أرنو وتسألني القرونْ  أنا من أكون؟  والريحُ تسأل من أنا  أنا روحُها الحيران أنكرني الزمانْ  أنا مثلها في لا مكان   نبقى نسيرُ ولا انتهاءْ  نبقى نمرُّ ولا بقاءْ  فإذا بلغنا المُنْحَنى  خلناهُ خاتمةَ الشقاءْ  فإِذا فضاءْ!  والدهرُ يسألُ من أنا  أنا مثلهُ جبّارةٌ أطوي عُصورْ   وأعودُ أمنحُها النشورْ  أنا أخلقُ الماضي البعيدْ  من فتنةِ الأمل الرغيدْ وأعودُ أدفنُهُ أنا  لأصوغَ لي أمسًا جديدْ غَدُهُ جليد  والذاتُ تسألُ من أنا  أنا مثلها حيرَى أحدّقُ في ظلام  لا شيءَ يمنحُني السلامْ  أبقى أسائلُ والجوابْ  سيظَل يحجُبُه سراب  وأظلّ أحسبُهُ دنا فإذا وصلتُ إليه ذابْ  وخبا وغابْ ♥ برگردان: من شب می پرسد، کیستم من؟   من راز تنهایی، ژرف و سیاه اویم  و سکوت طغیانگرش  درونم را به عدم، نقاب زده‌ام  و دلم را با گمان گره بسته‌ام و در این جهان سرگردانم  مات مانده‌ام و قرن‌ها از من می‌پرسند  کیستم من؟  و باد می‌پرسد کیستم من؟  من آن روح سرگردان اویم در فراموشی زمان  من همچو او، بی‌مکانم  مدام پیش می‌رویم و پایانی نیست  می‌گذریم و ماندنی نیست  چون به سراشیبی برسیم  فکر می‌کنیم که پایان رنج‌هاست  آن فضا!  روزگار نیز می‌پرسد کیستم من؟  من چو او به سختی در گره قرن‌ها   و در بازگشت رستاخیز زمان‌ها  گذشته دور را می‌آفرینم  در زیبایی دلنشین آرزوها  و دیگر بار آن را در گور می‌نهم   تا دیروزم را از نو بسازم  دیروزی که فردایی سخت را در پیش دارد  خود نیز می‌پرسم کیستم من؟  من همانند او غرق در حیر ت و خیره در تاریکی   چیزی نیست که به من آرامش را هدیه دهد  و مدام در پرسش و پاسخم   پاسخی که در زیر پوشش سراب   به گمان آنکه نزدیک است  اما وقتی که به آن می‌رسیم، آب می‌شود. پنهان و نا پیدا. ترجمه شعر از: مژده پاک سرشت (شاعر عراقی) @sherziba110 🌹🌹🌹
هرکس حسنی ست جَنَمش هم بالاست هرکس حسنی ست کرمش هم بالاست هر کس که حسینی ست چنین می گوید هرکس حسنی ست پرچمش هم بالاست... محمد حبیب زاده @sherziba110 🌹🌹🌹
از شـآهِ بدونِ یـار هَم مےترسند از قبضه‌ے ذوالفقار هَم مےترسند تَنها نه فقط از حــرم و گنبــد تـو از خآڪ و مزار هم مےترسند @sherziba110 🌹🌹🌹
ای در سر زلف تو صبا عنبر بیز وی نرگس شهلای تو بس شورانگیز هر قطره که می‌چکد ز خون دل من در جام وفای تست کژدار و مریز @sherziba110 🌹🌹🌹
◽️ هرکه را دوست شدم دشمن جان گشت مرا بخت من دشمن من بود عیان گشت مرا ملک الشعرای بهار @sherziba110 🌹🌹🌹
از ژاژ‌ سخن حسود نا پاک شد پیرهن صبوریَم چاک با عَر عَر این ددان بد‌ دَم بیهوده بوَد زِ صبر زد دَم از کید عناصر بد اندیش و از فتنه‌ی کج‌دلان بد کیش من کز غم زندگی پریشم فردوسی زادگاه خویشم گر پارسی از حکیم شد راست از من دو زبان بومی آراست ور لفظ دری از او توان یافت الفاظ لری زِ بنده جان یافت او رنجه زِ جور دوستان شد هم دوست، مرا بلای جان شد او خسته و نامراد و مأیوس من مانده اسیر رنج و افسوس سی سال قلم زد و اَلَم دید فرجام، به جای زر، ستم دید سی سال قلم زدم در این شهر جز تهمتم از کسی نشد بهر آواره شد او زِ شهر و از یار من نیز چنین کنم به ناچار آری فلک سفیه‌ پرور این است روالش ای برادر پیغمبر آن هژبر ناورد فریاد زِ حاسد و حسد کرد بر فرق علی که بوتراب است شمشیر دنی‌تر از ذباب است شد تارک آن ولی مطلق از تیغ حسود پست منشق. @sherziba110 🌹🌹🌹
سكَن الليلُ أصغِ إلى وَقْع صَدَى الأنَّاتْ في عُمْق الظلمةِ, تحتَ الصمتِ, على الأمواتْ صَرخَاتٌ تعلو, تضطربُ حزنٌ يتدفقُ, يلتهبُ يتعثَّر فيه صَدى الآهاتْ في كل فؤادٍ غليانُ في الكوخِ الساكنِ أحزانُ في كل مكانٍ روحٌ تصرخُ في الظُلُماتْ في كلِّ مكانٍ يبكي صوتْ هذا ما قد مَزّقَهُ الموتْ الموتُ الموتُ الموتْ يا حُزْنَ النيلِ الصارخِ مما فعلَ الموتْ  ♥ برگردان: شب آرام شد‏ به طنین ناله گوش فراده در ژرفای سیاهی، در زیر سکوت، بر فراز مردگان فریادها بلند می‌شود، می‌لرزد اندوه می‌جهد، شرر می‌گیرد طنین آه‌ها در میان اندوه، باز می‌ماند هر قلب می‌جوشد ‏ در لانه‌ی خاموش، اندوه جا گرفته‏ در هر سو روحی است که در تاریکی فریاد می‌کشد‏ در هر سو، صدایی می‌گرید:‏ این را مرگ پاره کرده است مرگ، مرگ، مرگ‏ چه اندوهی جانسوزی، مرگ برای نیل آورده است. (شاعر عراقی) @sherziba110 🌹🌹🌹
مست می‌خواهم تو را، من مست می‌خواهم تو را از قدح سرشارتر، در دست می‌خواهم تو را با حریفان روشن و با دوست ابرآلوده‌ای آسمانا! آبی و یک‌دست می‌خواهم تو را مثل آن شبنم که نورانی شد و پر پر زنان رفت و با خورشید پیوست، می‌خواهم تو را مثل آن پیچک که در طوفان جنگل‌های زرد خویش را بر شاخ سبزی بست، می‌خواهم تو را مثل آن چشمه که با اندیشه‌ی دریا شدن ناگهان از خاک بیرون جست می‌خواهم تو را نیستم قانع به این دیدارهای بیش و کم قصه را کوتاه کنم، دربست می‌خواهم تو را. @sherziba110 🌹🌹🌹
می‌خوانیم و تلمبار می‌شویم گوشه‌ای چون گوشواری رها شده از یاد می‌دانیم و نمی‌داند حجره‌ای غریب که به خواندن کتابی دریغ می‌شود و جا می‌ماند تنها نگاهِ رهگذر و نقطه‌ای سیاه پس چه می‌ماند گلی چیده شده از نگاه او آن‌گاه پر پر شده در نگاهی دیگر. @sherziba110 🌹🌹🌹
گل سوری بسیار شد جدایی و دوری عزیز من احساس تلخ زنده به گوری عزیز من قلب مرا که مرده در او هر چه اشتیاق دعوت چه می‌کنی به صبوری عزیز من رفتی و خط فگنده جدایی میان ما صد ساله ره مسافت نوری عزیز من از خوان دهر، غیر من از کس شنیده‌ای آشی خورد به این همه شوری عزیز من پاییز هست و هر که در اندیشه‌ی سفر از جمله هم یکی گل سوری عزیز من تا گرد راه شوید از احساس خسته‌ات با یک پیاله چای چطوری عزیز من؟ (شاعر افغان) @sherziba110 🌹🌹🌹
[ته مانده فریاد] بغض گلویم گر دهد آزار این بار می‌پاشمش بر سینه دیوار این بار از این عنقائیم و خود را می‌کشانیم تا قاف حتی با طناب دار این بار محمل نشینان دوشمان آماس زخم است سر می‌کشیم از کوله این بار این بار روئین تنان! پیکانمان زانو به زانوست ما چشم می‌دوزیم رستم وار این بار زخما به نوشان! کرت‌های تاک مستند در خوشه زاران وعده دیدار این بار سوغاتی قدیسیان کندوی نیش است سوداگران ملعبت ز نهار این بار ته مانده فریاد را آونگ سازید بر سر در دروازه بازار این بار ما از شب تندر نمی‌لرزیم دیگر کردیم از این کردار استغفار این بار تصویرهای وهم کوچیدند از ذهن آبشخور تشویش‌ها شد تار این بار در خوشه خیز یک بهار سرخ ارفع گل می‌کند سر بر سر نیزار این بار. (ارفع کرمانی) @sherziba110 🌹🌹🌹
از صبحِ سحر، منتظرت می‌مانم با دیده‌ی تر، منتظرت می‌مانم من آدمِ پیش از بشرِ تنهایم حوّایِ دگر! منتظرت می‌مانم. (پگاه) @sherziba110 🌹🌹🌹
[بیاتِ تُرک] نشسته‌ام ماه، روی دستم نماز می‌خوانَد پُشت سیلِ سلیطه می‌ریزد کاشی صدا وَ در که مسجد را با چادرهای پاره پشتِ هوا می بَرَد عکس‌های تاریخی که از گلو خفه‌تر می‌شوند پُشت، نیشابورِ پاره می‌ریزد نور آنقدر می‌چرخد، می‌تابَد، می‌پژمُرَد که می‌ریزد وَ من آنقدر عاشقِ این ماهوتِ کهنه‌ام که نمی‌دانم با این دست‌های جوان چکار کنم با این هوای رفته تا تهِ حوض با این پوشیه که گوشه‌های رضاشاه می‌رود زمانِ گمشده در ساعتی که هر شب، لال لالاییِ مرا خوانده‌ست هر صبح، کر، بالای کرکره رفته‌ست!. هوا هوا که هر شب، بیشتر گم می‌شود صدا صدا که لای درهای گرفته می‌گیرد وَ شب که هرگز مرا به حالِ دیوارِ روبه رو نگذاشت! هوا هوای پُشتِ اذان هوای بلند شده از پُشتِ خاکِ چادرها دست‌های نَشُسته‌ام را بُرد به این صدا که از بس به مهربانیِ درها فشار داد زیرِ پنجره افتاده‌ایم! هوا هوا که از بیاتِ تُرک، قدیمی‌تر است وَ از چهارگاه، قدیمی‌تر است وَ مثلِ "نقشِ رست" به طاق می‌چسبد نشسته‌ام ماه، روی دستم نماز می‌خوانَد نشسته‌ام وَ توی دستم ماه ماه شکلِ آی با کلاه.    @sherziba110 🌹🌹🌹
وقتی که دیری و دوری‌ات را می‌پلاسم مرگ به پایان پرسشت می‌رسد و من در جسد بی‌پاسخ تو نفس می‌کشم. @sherziba110 🌹🌹🌹
تماشا کردن چیزی، دلیل دیدن آن نیست. وگرنه اشتباه آدم نمی‌کرد و، کمی با خویش و مردم مهربان‌تر بود. (آریا آریاپور) @sherziba110 🌹🌹🌹
یک روز دمِ سرد مرا می‌فهمی مفهومِ کم آورد مرا ‌می‌فهمی وقتی که میان جمع تنها ماندی آن لحظه توهم درد مرا می‌فهمی. @sherziba110 🌹🌹🌹
چو که‌مووته‌ر نامه‌وه‌ر مانگ گرته ده‌نووک و برد له‌که‌ی ئه‌وری □ همانند کبوتر نامه‌بر ماه را به نوک گرفت و برد لکه‌ای ابر. @sherziba110 🌹🌹🌹
[قاف عشق] ای نشسته در افق، نیکوترین ای درخشان نام تو، ای گوهرین ای ز ایمان پر، ز تقوا پر اثر ای به خالق وصل، به دنیا بی‌نظر ای که با خونت، گناهت نرم‌تر ای بهشتی، جایگاهت را نگر ای که از رنج قیامت بر حذر از عذاب گور، راحت در گذر خوب قرآن وصف کرده در خطاب در مقامت، نکته‌ها دارد کتاب اینکه در پیش خدا روزی خورند اینکه الآن زنده‌اند و سربلند کیست گوید؟ حاج قاسم مرده است رفته است پیش خدا، او زنده است عند ربی یرزقون یرزقون اینکه پاک است قطره خونش قطره خون جایگاهت در بهشت است در بهشت وادخلی جنت، عبادی را نوشت ای که نامت، شد گواه مسلمین آن که با خوبان حق شد همنشین او که در اوج کمال از ما برید او که در پیش خدا شد رو سپید او که در راه خدا کشته شده او که در خون خود آغشته شده ای که جان دادی برای وطنت دست و پایت کو، جدا از بدنت مردن اینان درخشان‌تر بود بستگان را او، شفاعت‌گر بود بی‌کفن بی‌غسل، او پرواز کرد بی‌سؤال و بی‌جواب آغاز کرد درب جنت، در ورودت باز باز کشتگان راه حق بس سرفراز او دفاع کرد از حریم و از حرم یک کلامی گفت، من مفتخرم هیچ می‌دانی چه می‌گفت آن شهید؟ این ندا از آسمان ها سر رسید: حفظ دین و مذهب و اسلام ناب حفظ دست آورد پاک انقلاب ذکر آرمان و مرامت ای امام رو به آیین ولایت در نظام ای مسلمان ای که مهدی باوری ای به روز سخت یارو یاوری اهل ایمان اجرشان مستحکم است آنکه با آل محمد(ص) همدم است رفته‌اند آنها شهید مرده‌اند نفس خود همراه دشمن کشته‌اند حاج قاسم گفت من در زیر خاک زنده گر بودم هنوزم سینه چاک حال بشنو ای تو مسؤول عزیز التیام مادران اشک‌ریز هر که در راه حقیقت گام برداشت اجر او مثل شهید است، پر بهاست عاشقم اینگونه مردن،ای "اسیر" رو طلب کن،سخت باشد این مسیر (اسیر کُرد) @sherziba110 🌹🌹🌹
دلـم یه کربـلا میخواهد… بغض هایم را گذاشته ام بین الحرمین بشکنم… درد و دل هایم را گذاشته ام برای امام حسین بگویم… نگاهم را کنار گذاشته ام برای دیدن شش گوشه… کم تر صحبت میکنم می ترسم انجا برای حسین حسین گفتن کم بیاورم… من که ندیده ام… من که نرفته ام… می گویند بین الحرمین عجب صفایی دارد… می گویند هوایش عطر بهشتی دارد… می گویند… خسته ام از می گویند ها… دلم یک نقل قول از خودم در وصف کربلا می خواهد… @sherziba110 🌹🌹🌹