eitaa logo
🌺 شعر زیبا✨
3.3هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ]
مشاهده در ایتا
دانلود
تیره‌بختم آن‌قدَر کز طالعِ من می‌شود: نور ظلمت، روز شب، گوهر حجر، دریا سراب چون گرفتم دامنش، مُردم ز ناکامی، که بود: دست لرزان، دل تپان، من منفعل، او در حجاب @sherziba110 🌹🌹🌹
ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو در باغِ پر شکوفه که پرسد بهار کو نقش و نگارِ کعبه نه مقصودِ شوق ماست نقشی بلندتر زده‌ایم، آن نگار کو جانا، نوای عشق خموشانه خوش‌تر است آن آشنای ره که بوَد پرده‌دار کو ماندم در این نشیب و شب آمد، خدای را آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو ای بس ستم که بر سرِ ما رفت و کس نگفت آن پیکِ ره‌شناسِ حکایت‌گزار کو چنگی به دل نمی‌زند امشب سرود ما آن خوش ترانه چنگیِ شب زنده‌دار کو ذوقِ نشاط را می و ساقی بهانه بود افسوس، آن جوانیِ شادی‌گسار کو یک شب چراغِ روی تو روشن شود، ولی چشمی کنار پنجره‌ی انتظار کو خون هزار سروِ دلاور به خاک ریخت ای سایه ! های هایِ لبِ جویبار کو ؟! @sherziba110 🌹🌹🌹
بازو در بازوی زمان بهمن فُرسی آئین من هنر است بیمرگی که رگش می زنند زهر در کامش می ریزند بر دارش می کنند در آتش می افکنند می درندش به دندانِ ابتران می کوبندش به سُم استران تا اسطوره شهید قدّیس تا بی درونی افلاکی تا مهجوری خاکی از آن بدر آرند. هنر امّا بی امان بازو در بازویِ زمان بر سفرۀ خاک استوار می ماند چونان برهانی پرده در ضربتی اشاره گر زبانی بیدار روئیده از تنۀ انسان. آیین من هنر است که مشت پردیس های دروغین را بر شیفتگانِ خامدل می گشاید تا اگر عدل ترازویی دارد و اگر حقیقت بازویی آن را در همین زمانِ فانیِ خاکی به منتظران عرضه کند. آیین من هنر است مصلوب جاودانه بر صلیب همۀ قلدران پایمالِ همۀ کوران. @sherziba110 🌹🌹🌹
سامرا غرق عزا شد عسکری حاجت روا شد زین جهان کردة قصد جدایی میشود در رة حق فدایی سالها درکنج زندان بودة او سر درگریبان دل پریشان ز جور زمان شد درجوانی بسی ناتوان شد یاحــسن یا حســن @sherziba110 🌹🌹🌹
شهادت امام عسکری «ع» چو هشتم مه ربیع عیان شد بهار عمر عسکری خزان شد بـه سم کینه ای بـه بستر افتاد کشیده رنج وزار وناتوان شد امام مـا کـه بوده در جوانی قدش مثال پیرها کمان شد بـه مدت امامتش مکرر اسیر حصر و حبس ظالمان شد غریب سامرا میان غربت شهید سم کین حاکمان شد درآخرین دم حیات نیکش زِتشنگی غمین و نیمه جان شد بخورد جرعه‌ای زدست مهدی ومرغ روح او بـه آسمان شد تمام سامرا سیه بپوشید بـه سوگ او زمانه نوحه خوان شد پسر نماز میتتش ادا کرد زِدیدةها دوبارة او نهان شد @sherziba110 🌹 🌹 🌹
آسمان درمحن اسـت سامرا سینه زن اسـت ای خدا صاحب عزا حجه بن الحسن اسـت کشته از سم جفا یوسف زهرا شده اسـت کودکی شاهد جان دادن بابا شده اسـت تسلیت یا مــهدی ناله اش جانکاة اسـت اجلش در راه اسـت او گل فاطمه اسـت عمر گل کوتاه اسـت درجوانی شده آن پیکر اطهر مسموم سامرا گریه کند در محن آن ستمدیده تسلیت یا مهدی اشک غم می بارید مرگش از راه رسید کاسۀ آب روی دست او می لرزید ای فلک ، بی‌گنهی را زِچـه رو آزردند یوسف فاطمه را از چـه بـه زندان بردند تسلیت یا مهدی @sherziba110 🌹 🌹 🌹
فصل آخر عمرم، --زمستان نیست! هنگامه‌ای‌ست، که تو می‌روی. (زانا کوردستانی) @sherziba110 🌹🌹🌹
سامرا ، باز با صفا شده ای درحریمت برو بیا داری اربعین پا به پایِ کرببلا زائر و دسته ی عزا، داری   باز هم گنبدِ طلائی تو مثلِ مشهد ز دور معلوم است همه دانند زیرِ این گنبد مدفن دو امام معصوم است   معرفت حکم میکند اینجا وقتِ گریه به رسمِ جود و کرم همه یادی کنیم این شبها از تمام مدافعانِ حرم   تا ابد یادمان نخواهد رفت راهِ ما در مسیرِعاشوراست در کنارِ دعایِ صاحبمان امنیت زیرِ سایۀ شهداست   همه دلخوشیِ ما این است لااقل یک حَسن حرم دارد صبح و ظهر و غروب سفره بپاست بسکه صاحب حرم ، کرم دارد   اهلِ بیت رسول این ایام به غم و غصه ها اسیر شدند راستی بین بچه هایِ علی این حسن ها چه زود پیر شدند   چشم خود باز کرد و باگریه پسر خویش را نگاهی کرد دست انداخت دورِ گردنِ او لب او را رویِ لبش آورد   زیر لب گفت : الوداع پسرم بعداز این موسم جدائی هاست این بیابان نشینی ماها همه اش ارث مادرت زهراست   بعد از آنکه زدند مادر را جایِ او کنجِ بیت الاحزان شد شادی از خانواده ما رفت بیت الاحزان شبی که ویران شد   عصمت الله پشت در افتاد پایِ دشمن به خانه اش واشد آنقدر با قلاف کوبیدند استخوانهایِ بازویش تا شد   محسنِ بی گناه را کشتند دادِ زصدیقه را در آوردند فضه و جد ما به پشتِ در جسم ششماهه دفن میکردند   تشنه قدری آب بودم من لب عطشانِ من تکان می خورد کی به پیش نگاهت ای بابا لب من چوبِ خیزران می خورد   عمه ات هست و مادرت هم هست نه میانِ نگاههای حرام وای از ماجرایِ بزم شراب وای از ازدحام شهرِ شام   آستینها حجاب سر میشد بین آن گیر و دار در بازار چه کسی دیده است دعوایِ زن و یک نیزه دار در بازار @sherziba110 🌹🌹🌹
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نفست تنگ شده کنج قفس افتادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پسرت آمده بالای سرت آقا جان مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز @sherziba110 🌹🌹🌹
نانی خواستم ، نامم ، سوخت ! @sherziba110 🌹🌹🌹
به دفن ماه شدم به فروردین چه بی قرار که ستاره فرو ریخت چون کفنی شعله از آسمان به وقت خفتن گل ها و سایه نبود جز یال افشان شیر سنگ بر مزار و گفتم آخر از بنفشه ی رعنا خاموش به دفن ماه شدم به فروردین چه بی قرار. @sherziba110 🌹🌹🌹
باشد، تو نیز بر جگرم خنجری بزن با من دم از هوای کس دیگری بزن پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه‌ی من هم سری بزن! ای دل به جنگ جمع رقیبان شتاب کن سرباز نیمه‌جان! به صف لشکری بزن درد فراق آمد و عشق از دلم نرفت ای روزگار! سیلی محکم‌تری بزن... شاید که جام بشکنم و توبه‌ای کنم ای مرگ! پیش از آن‌که بیایی دری بزن... سجاد_سامانى @sherziba110 🌹🌹🌹
. در این دریا، چه می‌جویند ماهی‌های سرگردان مرا آزاد می‌خواهی؟ به تنگ خویش برگردان مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی اگر این است آزادی مرا بی‌بال و پر گردان دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست خداوندا دعای دوستان را بی‌اثر گردان من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده‌ام ای عشق طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته‌تر گردان به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان من از سرمایۀ عالم همین یک «قلب» را دارم اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست مرا در آتش تردیدهایم شعله‌ور گردان فاضل_نظری @sherziba110 🌹🌹🌹
عاشقان باز خدا هدیه به این خلق ، داد شیعه را از می و از ساغر خود کرد شاد بر ضعیفان جهان مژده دهید از شعف مهدی امشب به سرش تاج امامت نهاد @sherziba110 🌹🌹🌹
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد سخن در احتیـــاج ما و استغنای معشوق است چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد من آن آیینه را روزی به دست آرم سکنـدروار اگر می‌گیـــرد این آتش زمـــانی ور نمی‌گیرد حافظ @sherziba110 🌹🌹🌹
عاشقان را مگذار  "عشق " بمیرند غریب ای طبیبِ دلِ این فرقه یِ شیدایِ نجیب دشت افسرده شد  و غنچه و گل  پژمردند تشنگانِ  لبت ای "عشق"  ندارند  شکیب ای امیدِ همهْ عالم ، دلمان  مُرد ، بیا نیست انگار کسی را نه انیسی نه حبیب بی تو ای ماهِ جهان، دَهر چو ظلمتکده است چه بساطی شده اینجا ، همهْ نیرنگ و فریب آه ، لبخند تو درمانِ دل چاک من است با نگاه تو مرا چیست نیازی به طبیب @sherziba110 🌹🌹🌹
عمری‌ست که در پای تو سر می‌ساییم بر خاکِ درت دیده‌ی تر می‌ساییم چون سود نکرد سودنِ چشم و سرم اکنون کف خود به یکدگر می‌ساییم! ‏ @sherziba110 🌹🌹🌹
غافلی از حال دل ترسم که این ویرانه را دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند! @sherziba110 🌹🌹🌹
° صبحدمی ڪه برڪنم، دیده به روشنایی‌ات بر در آسمان زنم، حلقهٔ آشنایی‌ات ڪَوشهٔ چشم مرحمت بر صف عاشقان فڪن تاشب رهروان شود،روز به روشنایی‌ات @sherziba110 🌹🌹🌹
بر آستان تو دل پایمال صد دردست  ببین که دست غمت بر سرم چه آوردست هوای باغ گل سرخ داشتیم و دریغ  که بلبلان همه زارند و برگ ها زردست  شب است و اینه خواب سپیده می بیند بیا که روز خوش ما خیال پروردست دهان غنچه فروبسته ماند در شب باغ که صبحِ خنده‌گشا روی ازو نهان کردست  چه ها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی  به مردمی که جهان سخت ناجوانمردست  به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق  که سینه ها سیه از روزگار دم سردست غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست  که این دلیر به بازوی آن هماوردست دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق که آسمان و زمین با من و تو همدردست  ز خواب زلف سیاهت چه دم زنم که هنوز خیال سایه پریشان ز فکر شبگردست ... @sherziba110 🌹🌹🌹
افسون نگاهت چه هنرداشت که ابلیس عمری به عبادت همه بربادفنارفت وان تیرنگاهت چه اثرداشت که آدم دنبال توافتادکه تیرش به خطا رفت @sherziba110 🌹🌹🌹
محبوب من ! پاییز مصرع سوم رباعی دوری از شماست. محبوب من ! پاییز میراث فرهنگی عاشق است. شما نباشی، همه ی بغض‌های جهان در گلوی من است. کوچه‌ها را یکی یکی ورق میزنم. از پاییز راهی به شما پیدا میکنم. باران های درونم آغاز میشود. محبوب من؛ بی تو پاییز دوران سختی‌ست. @sherziba110 🌹🌹🌹
خلق دو جهانست گرفتار تو، لیکن در هر دو جهان نیست گرفتارتر از من @sherziba110 🌹🌹🌹
! دارم شکارمی شوم، در دهانه ای به وسعتِ جنگل... اما،،، کجا می شودپنهان شد وقتی،،، شانه ی تمامِ درخت ها عریان است؟! درجای جای قصه ام خاکستری ازققنوس به چشم می خورد که یائسه ازتولد داستانی ست دربرخاستن و، --خواستن! افسانه ای که ، هیچ مادربزرگی از بر نیست! به تنهائی ام زُل می زنم که زخم هایش را-- شاهنامه خوانی می کند --دریک قهوه خانه ی شلوغ! فرصتی درمانده بامن جفت است گسسته وپیوسته که مجالی نانوشته را روی کاغذ دنبال می کند.! پس حرفی بزن که، پرنده ای باطعمِ پرواز درعصری وسیع هنگامه ی قوس و قُزَح را شکل بزند ! هوای عاشقانه نویسی' درشبانه های دو انگشتم، کِل می کشد! سال هائی مدیدرا تجربه کرده ام یحتمِل؛ دررَجعتِ کوچه های کشف نشده تاشکارِخیالی نباشم --دورازذهن! می دانم اما آب ازسرم در جغرافیائی پنهان گذشته است تشنه ی بارانی کاهل! درپاشنه ام ، روایت هیچ آشیلی شکارنمی شود، مگر، با زیجی''' از خُرافه! بهروز_وندادیان @sherziba110 🌹🌹🌹
نقره ای های های گریه کرد! بی درنگ در گهواره اش گذاشتند در هاله ای از غبار زانو زد! در چشمان نیمه باز خاکی رنگش عشق،،،، موج می زد... باران بی هیچ تن پوشی به تماشا نشست! بهار در دست های خمیری اش گل کرد و دریا دامنی دوخت از موج موج های سبز با نوار نقره ای صدف نقره نقره تن پوشی سیال... لبریز از تیشه و کوه درخت سنگ و دکمه هایی از سیب و گندم !... 📚به لهجه ی ریواس ها می خوانمت! @sherziba110 🌹🌹🌹