eitaa logo
🇮🇷🦋 شعـر زیبـا 🦋🇮🇷
3هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
[ لـیـنـک ڪـانـال ] http://eitaa.com/joinchat/291176566C5b2b957abf [ مدیر اصلی کانال @Hasibaa6 ]
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق معنی می کند حرف مرا تا کجا باشی باین غم آشنا ما با وج آسمان ها تاختیم لیک روح عشق را نشناختیم چون نشستی سال و روزی در گذشت عشق از ره آمد و از سر گذشت گر چه این حرف همان افسون شده است آن پریشان روز جان در خون شده است باز حرف و نکته ای از درد ماست او که اینگونه به حسرت آشناست با زبان مثنوی احوال گفت جز بیان سر نی دری نسفت در بیابان خلوتی با خویش داشت در جنون و عقل راهی می گذاشت... @sherziba110 🌹🌹🌹
دو لب ترانه‌گو وقت سحر به ناز خوش، دیده چو باز می‌کنی خنده‌ی صبحگاه را قصه دراز می‌کنی خنده‌زنان چو بگذری بر اثر سپیده‌دم زمزمه‌ی نسیم را قافیه‌ساز می‌کنی جلوه دهی اگر به شب، آن بر و دوش نازنین چهره‌ی ماهتاب را دیده‌نواز می‌کنی شعله‌ی چشم مست خود گر فکنی بر آسمان تابش آفتاب را شعبده‌باز می‌کنی مست و خراب و می‌زده گر گذری به میکده وقت صبوح، می‌ کشان وقت نماز می‌کنی حلقه‌ی خانقاه اگر نیم‌شبی زنی به در حق یقین عارفان عین مجاز می‌کنی دُر چو بریزی از صدف گاه تبسم از دو لب مُنعم ناسپاس را اهل نیاز می‌کنی وسوسه گر کنی دمی از دو لب ترانه گو منکر دل‌سیاه را واقف راز می‌کنی» @sherziba110 🌹🌹🌹
[سایه در غروب] بگذار این بلوط از آن من باشد این ستاره که زاد و رود مرا می‌برد به کمانه با پونه‌ها می‌درخشد و با زنگوله‌ها به نیمه‌ی بامدادان و بال کشیده‌ی کوه چون سایه زند بر من مهیای ملکوتم در شتابی دیگر بگذار این بلوط از آن من باشد. @sherziba110 🌹🌹🌹
[گرداب خون] یک مرغ خوش پیام در این آشیان نماند طفل خجسته پای در این آستان نماند جمعی به دشت و خیل عزیزان به رشت(۱) رفت در وادی بهشت به جز پاسبان نماند دانای وخش هیچ نداند ز حال ما وخشور(۲) در تسلط این خاکدان نماند آیین راستی، که از این خاک رسته است ما کج خرامیدیم و ره راستان نماند گرداب خون در دل ما دور می‌زند ما غرق کاسه ‌ایم چو بحر دمان نماند هر شب دعا می‌برم تا وادی طلب در رهگذار بال دلم آسمان نماند. (شاعر ملی تاجیکستان) @sherziba110 🌹🌹🌹 ۱- رشت: نام باستانی ناحیه عزم. ۲- وخشور: وادی وخش.
امروز مثل هر روز با من بساز ای درد این عشق کار من نیست اما چه می‌توان کرد؟ ای روح نا به سامان با من نمان و بگریز من خاک می‌شوم خاک من گرد می‌شوم گرد این روزهای آخر باید وزید و طی شد با رودهای راهی با بادهای شبگرد نگذار خاطراتش در من فسیل گردد آتش بزن بسوزان دردت به جانم ای درد. @sherziba110 🌹🌹🌹
من از کجا به اینجا پرتاب شدم تا خودم را جا کنم میان کلمه‌ها و حرف‌های بی‌شمار می‌توانم خودم را بنویسم و از روی کلمه‌ها بپرم و در آینه خیره شوم در نقش‌های شکسته یک سرنوشت توقع داشتم که در چشمان من نگاه کنی اما چه فایده تو که حتی بلد نیستی اسم مرا تلفظ کنی و من که هر روز خودم را پیدا می‌کنم میان آینه و فاصله‌هایی که هرگز پر نمی‌شوند من از نا کجای جهان با کجای تو موازی شدم تا خودم را با تصویر شکسته معنی کنم بنوش بنوش که امشب شب فراموشی است و من می‌خواهم به یادت شراب بنوشم و نامم را در باد منتشر کنم و شعرم را به پرندگانی بسپارم که معنای سفر را می‌دانند. من از کجای جهان به این سو پرتاب شدم تا خودم را اینجا میان کلمه‌های تازه و تصویرهای تنها پیدا کنم میان واژه‌ها و مدادهای تنها‌. @sherziba110 🌹🌹🌹
نام‌های ناشناس برای هر علف اما گلی و زیبایی-سامپو- نیلوفر وحشی در برفباد زمستان بهاری جامه می‌درد به عریانی بهاری در زمستان چراغ دریایی جزیره را می‌نگرد دریای پاییز دریای پاییز قایقی می‌گردد چراغ دریایی هاروناتسواکی فویو شاد شاد بهار تابستان پاییز زمستان @sherziba110 🌹🌹🌹
باد را... نیمی از فصل بهاران رفت کاخ‎ها را پر گل و فواره می‎بینم                           ولی افسوس رونقی در کشتزاران نیست * بر فراز کوه، گاهی توده‎ی ابری ست خشک و پابرجا و در آن رنگ طوفان نیست ماه نیسان می‎رود آرام و آبی‎پوش آه، باران نیست، باران نیست ... هر درختی چون صلیبی در سکوت باغ باغ گورستان صد عیسای بی پیغام * دشت را قهر خدا خشکاند ابر، تا کی بر فراز کوه خواهد ماند؟ باد را آواز باید داد * باد را آواز خواهم داد من زبان باد را آموختم در موسم سرگشتگی هایم باد را با بازوان پیغام باید داد باد با چشمان ما بیگانه اما آشنا با دست‎های ماست * باد اگر برخیزد از اقصای این سامان رهگذارش کوچه‎های زنده خواهد بود ریشه‎ها را با ره‎آوردی تَرآوا خیس خواهد کرد او برای هر دلی از سنگ یا از آب ضربه را تدریس خواهد کرد... *** با تکان دستمالی باد می‎جنبد ما چرا با اهتزار پرچم آن را برنیانگیزیم باد را تقدیس باید کرد... (مفتون) @sherziba110 🌹🌹🌹
بی تو،،، شب به انزوایم می‌کِشد ♡ خیالت را بفرست! (زانا کوردستانی) @sherziba110 🌹🌹🌹
پاییز که می‌شود دستِ بارانی خیالم را می‌گیرد، نگاهم را به تاراج می‌برد! که بلرزم برگ برگ. (زانا کوردستانی) @sherziba110 🌹🌹🌹
بارانِ دلتنگی‌هاست وُ، --خیسم از نبودنت! ... هیچ سقفی بر سرم،  دستت نمی‌شود.! (زانا کوردستانی) @sherziba110 🌹🌹🌹
هر که جز پیمانه با من بست پیمانی، شکست نیست بیجا گر که می‌بوسم لب پیمانه را با وجود عشق از من عقل میخواهد فقیه وای بر آنکس که بوسد دست این دیوانه را @sherziba110 🌹🌹🌹