یلداتون مبارک گمشده های عزیزم :) بغلِ پریایی*

آغاز زمستان .... فصل سرما مبارکتان باشد حالا که فکر میکنم خیلی وقت است درون زمستان گیر کرده ایم دلهایمان سرد شده محبت ها رفته و گرمی و صمیمیتی موجود نیست امیدوارم همانند این زمستان که یک روز میرود و بهار جایگزین آن میشود زمستانی که دستهایمان را سرد کرده هم روزی برود. کسی چه میداند شاید آن روز تو هم امدی -غریبه آشنا

چیزایی که نمیفهمی.

چیزایی که میفهمم.

از تظاهر خسته شدم.

لعنت به من. دارم واقعا خل میشم. اون از شعر خوانی ادبیاتم که صدای تپش قلبمو معلمم میتونست بشنوه، اونم از لرزش کل بدنم بی دلیل تو زنگ ورزش. چته زن. به خودت بیا. آدم باش.

مغزم سر پرسش اینجوری بود که: اینجا چیزی وجود نداره حالا بیشتر استرس بگیر و بمیر.

بیخیال. بسه.

بیشترین چیزی که ازش میترسم تکرار گذشته ست. اون حالی که هیچکس ندید. اون حسی که هیچکس ندید. اون قضاوتایی که همه کردن.

You go back to her, and I go back to us:)

هوا مه آلود بود و من سرگردان در جنگل قدم میزدم و هوای سرد را به اعماق ریه هایم می‌فرستادم. جنگل امروز ساکت تر از قبل به نظر می‌رسید انگار که دورتادور آن را اشباح گرفته باشند،همانقدر سرد و بی روح ولی سبز.. اگر دقت میکردی حس شادابی را در آن روح های سرگردان احساس میکردی! حس جوانی،حس شوق به زندگی که دیگر نصیب آنها نمیشود..و تمام حصرت هایی که با خود به قبرستان بردند شاید برای همین است که در این جنگل پرسه میزنند شاید هنوز هم فکر میکنند کسی اینجا به سراغشان بیاید و دلتنگشان شود پس شاید من هم بتوانم اینجا بمانم ولی اگر بمانم قطعا خودم هم در آن محوطه مرگ گرفتار میشوم پس متاسفم مِری عزیزم،امیدوارم مرا بخشیده باشی میدانی ک بعد از مرگ تو همیشه به یادت بوده و هستم.. اگر بتوانم بعدا هم به شما سر میزنم تا با آرامش به خانه خود برگردید- -از طرف *جودی‌ @mininm به پریاِ زیبا @shesfall✨☘

رفتم و ماندی.

ماندم و رفتی.

شاید همین است،

تکرار تاریخ.

عکسش الان برام باز کرد، خیلی خاطره داره برام و زیباست ممنونم ازت جودی عزیز.

اشکالی ندارد، همه چیز روزی تغییر خواهد کرد، پس واقعیت را بپذیر و تکانی به خودت بده.

-میبینم که چمدوناتو بستی! +میبینم که تو نبستی!

-فکر کنم از راه به درش کردیم!