به نام خدا
🌹 شعری تقدیم به خانم حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)
کاش آنروز با پسرهایت
کاش آنروز دخترت را هم
کاش آنروز خنده بر لبهات
کاش آنروز همسرت راهم...
برده بودی کنار آب و درخت
برده بودی کنار نخلستان
برده بودی کنارِ چاهی که
برده بودی و حیدرت را هم
کاش آنروز آب را میریخت
روی دستت برای مِهر و وضو
کاش اسما و و غسل با هم نه
کاش اسما و قنبرت را هم
کاش در قفل میشد وُ ای کاش
آن کلیدی که جنسِ میخِ درست
کاش پیدا نمیشد و ُگم بود
کاش جسم مطهرت را هم
کاش آنروز دستهای علی
بسته نه نه نمیشدند ای کاش
کاش او را نمیکِشیدندش
کاش او را و منبرت را هم
منبری را که در زمان فدک
جای یک خطبه ی متنتن بود
منبری را که تو درآن کندی
سنگرت را و خیبرت را هم
کاش شاعر!زمان گفتن شعر
دستهایت قلم قلم میشد
وخدا حینِ سیلیِ مادر
خشک میکرد جوهرت راهم
کاش آنروز کوچه برمیگشت
از دمِ در، از آن پلیدی که
کاش آنروز مَهدی آمده بود
بینِ دیوار و در سرت را هم
اسمِ سر آمدو حسین رسید
از پسِ کوچه های این روضه
بین گودال آسمان میریخت
یا حسین!اشک ِمادرت راهم
🖊 شاعر:
#اکرم_توکلی_شعر
📚 کانال اشعار شیدای زینب (زینت کریمی نیا) در ایتا
🆔 eitaa.com/sheydayezeynab
#فاطمیه
اکرم توکلی:
به نام خدا
مثل هرروز صبح بعدِوضو/عشق میریخت پای گلدان و
واذان سبز میشد از دستش/ آن طرفتر سکوت باران و
مثل هرروز جانمازش را/سمت گلهای چادرش انداخت
بوسه زد بر سجود مُهرو سپس /بوسه زد بر قنوت قرآن و
ندبه، امروز نه نمی چسبد/دل او شور میزند، زخمیست
نخ تسبیح پاره شد افتاد/دانه هایش بروی دامان و
رادیو روی میز چوبی او/ خبری تلخ را جهانی کرد
رادیو گفت او شهید شدست/قصه ی رقص و رزم و جولان و
رادیو داشت گریه میکرد و/ آه، انگشتری که خونینست
اربا اربا تنی که عاشق بود/ اربا اربا و مرد میدان و
پیرزن خیره شد به عکسی که/ روی دیوار حرف میزند و
دوشهیدی که سالها رفتند/ مادر وخانه،بیت الاحزان و
چادرش را به روی سر انداخت /عطرریحان بلند تر شده بود
گریه میکرد و زیرپاله شد/ گل و گلدان ویک گلستان و
میرود تا دل خیابانها/مقصدش نه هنوز نامعلوم
پیرزن بی عصا و پایی لنگ/پیرزن خستگی ،خیابان و
گوشه ای مینشیندو عکسی روبرویش به مهرمیخندد
عکس سرباز ِرهبرست اینکه/ روی دیوار یک دبستان و
درد دل میکند نمیداند /چه بگوید به عکس زیبایش
یوسف اینبار برنمیگردد/آهِ یعقوب و آهِ کنعان و
مسجدی گوشه ی خیابان است /ظهر، گلدسته،با اذانی که
پیرزن ،چادری که خاکی بود/بغض ِ مردم ویک شبستان و
ناگهان درقنوت گل چید و /کودکی چندساله شد خندید
صف اول دودست مردی که /دستهایش شبیه گلدان و
#اکرم_توکلی_شعر
http://eitaa.com/sheydayezeynab
اکرم توکلی:
به نام دوست
شعری تقدیم به امام پنجم امام محمدباقر (ع) که امروز میلاد باسرسعادت شون هست.
....................................
هرروز پنج مرتبه میخوانم
با آسمان خدای جهانم را
هرروز گرم میشوم از لطفش
میبوسمش خدای نهانم را
اما میان خلسه ی پنجم من
بعد از قنوت یاد تو می افتم
یادتوکه زبان مرا واکرد
یاد تو که.. طبع روانم را
در آسمان پنجم چشمانش
جهل مرا به علم مبدل کرد
علم مرا به شعر نشاندو بعد
آری شکافت بست دهانم را
گلدسته های باور من سبزند
در بیکران علم خدادادت
هرروز صبح باتو که میخوانند
حی علی الصلاة اذانم را
دررکعت چهار عشا گم کرد
شاعر تمام شعر و غزلهارا
بعد از سجود رکعت پنجم یافت
چشمان تو نام و نشانم را
خوشحالم از نگاه شما درشعر
خوشحالم از حضور شما اینجا
آری امام پنجم من!ای عشق!
خواهم گرفت از تو توانم را
#اکرم_توکلی_شعر اکرم_توکلی
به نام خدا
شعری تقدیم به آقا موسی بن جعفر:
بار هفتم که کعبه میچرخید
دور زندانی از پرستوها
باد با خود به شهر می آورد
خنکای نسیمی از دریا
آه زنجیر پیر میدوزد
پای من را به شعر انگاری
آه سنگین وسخت میمیرم
زیر غلهای خسته از گرما
آه انگار درسجود خود
میخورد خشم، خشم پنهان را
آه خورشید صبر او میدوخت
آسمان را به دشت این صحرا
باورش نه هنوز هم سختست
اینکه دردخمه ای اسیر شود
او که یک عالمست حیرانش
اوکه یک گوشه چشم او با ما
باید اینبار روضه خوان با ما
قصه ی غصه ی تورا گوید
باید اینبار باگریزی نو
برود سمت روضه ی سقا
آه با تشنگی چه میکردی
با کویری که پیش رویت بود
وقت جان دادنت نبود کسی
که بگیرد به دامنش آیا
آن سری را که بارها لرزید
زیر بارانی از مصیبتها
آن سری را که در عزای سری
گریه میکرد گوشه ای تنها
من عزادار چشمهای توام
پسرت باخبراز این رازست
گوشه ای از حرم نشستم با
گریه هایی که میشود رسوا
شعر های مرا جواب دهید
نامه هایی که سخت بی تابند
نامه هایی که درحرم افتاد
شعر هایی که خسته از دنیا....
#اکرم_توکلی_شعر
http://eitaa.com/sheydayezeynab
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شاعری نذر میکند شعرش، ثبتِ در دفتری که نیمه شبی
مادری پای آن نوشته قبول ،آی ای دختری که نیمه شبی
دست در دستِ شعر راهی شد، کوچه ها را یکی یکی طی کرد
از همان بیتِ اولِ شعرش، خشک شد جوهری که نیمه شبی
زخم و سیلی و یک زمین خوردن، میخِ در،سینه ای که خون میریخت
همگی یک تداعی تلخ است، بعدِ یک منبری که نیمه شبی
کودکی درمیان کوچه دلش، پاره پاره به خون نشست و گریست
سمِّ جعده که کارساز نبود، جگری خنجری که نیمه شبی
میرسد روضه تا شبِ غسلش، دستهای علی به زخم رسید
زخمِ زهرا عمیق و کاری بود، زخم آن دلبری که نیمه شبی
آی ای روضه خوان کمی آرام ،نیمه شب را بدون پرده مگو
پسرش حین روضه میمیرد، روضه ی پیکری که نیمه شبی
قبر مخفی ِشعر میگرید، نظری کن به حال ابیاتم
شعر آیینی مرا بپذیر آی ای مادری که نیمه شبی
#اکرم_توکلی_شعر
http://eitaa.com/sheydayezeynab
به نام خدا
تقدیم به روح شهدای راه حاج قاسم
اولین بار چادری پوشید
در دل آینه نگاهی که
گفت مامان قشنگ تر شده ام
مادرش گفت ها و آهی که
اولین بار بود موهایش
زیر نرمی روسری خوابید
صورتش استخوانی و زیبا
صورتش بود و قرص ماهی که
راهی ازدحام بیرون شد
سمت گلزارتا شهیدان رفت
بوسه زد بر مزارحاجی گفت
که خدایا خودت گواهی که
روسری را که تنگ تر میکرد
چادرش را که خاک میبوسید
سمت خانه به سمت پل میرفت
سمت جا و مکان و راهی که
چشمهایش قشنگ تر شده بود
قصه نرگس و گل و چشمش
چشمهایی که شست و شو شده بود
پاک و معصوم و بیگناهی که
وصدایی مهیب آمدو بعد
چادری که به آسمان میریخت
وگلویی که خون تراوش کرد
دختر و مادر و نگاهی که
#اکرم_توکلی_شعر
بی قرارم شبیه موجی که
عاشق روزهای طوفانیست
در من انگار شاعری گرم
روضه و نوحه و غزلخوانیست
دارم از ازدحام می آیم
تا شهادت تبی دگر مانده
راه روشن شده برایم عشق
مقصدش مکتب سلیمانیست
میروم مست باز تا ساقی
اشتهای مرا زیاد کند
می بریزد به کاسه ام فصلِ
شور و شیدایی و فراوانیست
دارم از ازدحام می آیم
تا دلم را به نامتان کردم
همه ی قرعه ها به نامم شد
فال نیکی که فال پایانیست
من تو را تو مرا بغل بکنی
وسلام و بهشت و رب رحیم
آه امشب تب و من و هذیان
میشود گرچه راه طولانیست
من که سیراب اشک ها شده ام
تشنگی بر لبم نمیماند
میروم تا شهادتی دیگر
میروم سفره پهن،مهمانیست
#اکرم_توکلی_شعر
به نام خدا
من ،خیابان منتهی به حرم/ قطره قطره طراوت باران
سالها آرزوی این را داشت/ شاعری که نشسته در ایوان
واژه واژه تو را بغل بکند /اینکه چشم تو راغزل بکند
حرف حرف تورا مثل بکند /دستهای منندو این دامان
قدمم را بلند بردارم/ تا ضریحت سکوت میرقصد
تا به آغوش امن فروردین/ تا به فصل جدیدی از ایمان
دوست دارم که خطی از قرآن /گوشه ای دنج درحرم باشم
تو که قرآن ناطقی من هم /شاعری ناطق از تب طوفان
میرسم صحن را که میبینم/ همه ی شهر درمنند انگار
السلام علیک میگویند/با من انگار نسلی از انسان
دوستانم! مرا خطاب کنید:/ شاعری که زبان
او واشد
شاعری که شفای شعرش را/ او گرفتست از ید سلطان
مهربانم امام اول من/ چشمهایم تهی شدند از عشق
پرکن از خنده ات خزان مرا/ مهرمن باش در دل آبان
#اکرم_توکلی_شعر
https://eitaa.com/ccheshm