#قسمت_اول .
#یاس_کبود
#مادر_ارباب_ما
پیراهن بلند خود را بر تن کرد عبای پیامبر را به سر انداخت . از در بازار به همراه گروهی از کنیزان خویشاوند خود، در حالی که چادر بلندش به زمین کشیده میشد و راه رفتنش چیزی از راه رفتن رسول خدا کم نمی آورد و
کاملا شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده،
به مسجد وارد شد.
اطراف ابوبکر را عدهای از مهاجر و انصار گرفته بودند، پردهای برای فاطمه (علیهاسلام) آویختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازی از دل برآورد
به طوری که حاضرین به گریه افتادند و مسجد یکپارچه به خروش و اضطراب آمد. .
حضرت لحظهای مکث کردند تا هم همه جمعیت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. .
سپس کلام آغاز کردن
خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلبها الهام فرمود؛
و مدح و ستایش برای خدایی که به نعمتهای عامه اش قبل از استحقاق ابتدا کرد
و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی پس از دیگری بر ما فرو ریخت نعمتهایی که از شماره بیرون است
و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتش را نتوان فهمید
.
انسانها را ترغیب فرمود که شکر او را به جای آورند تا او نعمتهایش را فزونی بخشد
و پی در پی عطا کند
و از آنها طلب حمد و سپاس کرد
تا نعمتهایش را بر آنها بریزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
#خطبه_فدک
#فاطمیه
#مادرم_زهرا
@sheydayiiiii
هدایت شده از برای غم چشمانت...