eitaa logo
معرفی شاگردان ، شیخ رجبعلی خیاط
725 دنبال‌کننده
126 عکس
18 ویدیو
2 فایل
این کانال به معرفی شاگردان ، شیخ رجبعلی خیاط خواهد پرداخت ؛اگر اطلاعاتی در مورد شاگردان شیخ رجبعلی خیاط دارید ، میتوانید به ادمین کانال پیام دهید.@montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب این کانال ،حرام است...
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی شیخ عبدالکریم حامد ، شهر : قسمت سوم : 🔹ملاقات دائمی در منزل ایشان در همه حال و در ساعت های مختلف به روی مشتاقان و ارادتمندان باز بود و اگر افراد در وقت های غیر متعارف هم می آمدند در را باز می کرد و با روی باز استقبال می کرد. یک بار ایشان فرمود: «گاهی که افراد وقت و بی وقت می آمدند خسته شدم و به استراحتم نمی رسیدم. به خدمت کار گفتم: این قفل را بردار و از بیرون در را قفل کن . ایشان هم قفل زد و رفت. بعد از این کار، هر چه در رختخواب غلطیدم خوابم نبرد و به من اعتراض کردند که چرا در را بر روی بندگان خدا بستی. من هم پس از آن، دیگر هیچ گاه در را نمی بستم.» 🔸اهمیت به صفات حسنه ایشان بر روی صفات انسانی که همان صفات الهی است خیلی کار می کرد و می فرمود: « سعی کنید اگر می توانید در خودتان یک صفت خدایی هم که شده زنده کنید که همین عاقبت به خیری می آورد.» گاهی ایشان یک فرد ریش تراشیده را احترام زیادی می گذاشت و این کار، به خاطر یک صفت خوبی بود که آن شخص داشت. 🔹احترام حساب شده مرحوم حامد به بعضی افراد احترم زیادی نمی گذاشت و می فرمود: «احترام زیاد برای بعضی ها ضرر دارد و به نفعشان نیست؛ زیرا خودشان را گم می کنند و چون در جامعه مرتکب کارهای خلاف هم می شوند مردم را نیز نسبت به دین بدبین می کنند.» 🔸بدون تعارف یکی از دوستان شیخ می گوید: ایشان هر کجا که خلافی می دید تذکر می داد؛ حتی اگر در سر سفره از کسی خلافی سر می زد اگر چه خیلی هم خدمت کرده بود و یا صاحب مجلس بود به او تذکر می داد و می گفت: «تا انسان رودربایستی دارد دین ندارد، باید انسان حرفش را همه جا بزند.» 🔹مبارزه با بیکاری ایشان معتقد بود که انسان باید کاری داشته باشد و بیکار نباشد و به دیگران نیز می فرمود: «بیکار نباشید.» حتی خودشان هم تا آخر عمر تعدادی مرغ در خانه داشتند و یا فروختن تخم مرغ ها امرار معاش می کردند. 🔸آداب زیارت ایشان مقید بودند با حضور قلب و توجه به مشاهده مشرفه بروند و معمولاً زیارت امین الله را می خواندند و می گفتند: «در فرازهای این زیارت مسائل خیلی مهمی مطرح شده است.» برای رفتن به زیارت امام رضا(ع) ابتدا غسل می کردند و لباسهای تمیزی می پوشیدند و دائماً مشغول ذکر بودند و در بین راه، گاهی سرشان را بالا آورده و یک نگاه به گنبد می کردند و دوباره سرشان را پایین می گرفتند. در حرم هم، سرشان پایین بود و به ضریح نگاه نمی کردند مثل کسی که در محضر امام معصوم(ع) است ادب را در زیارت، رعایت می کردند و مشغول خواندن زیارت امین الله می شدند. ایشان می فرمود: «شتروار به زیارت بروید نه کبوتروار. شتر یک بار می آید و خوب می آید و جزو شترهای امام رضا(ع) می شود ولی کبوترها دائماً در حرم هستند و آن حس را ندارند. 🍂وفات سرانجام عارف وارسته جناب شیخ عبدالکریم حامد پس از عمری تلاش در جهت آشنایی بندگان خدا با معبود خویش و تربیت شاگردان ممتاز با دیار فانی وداع گفت و در سال 1358 هجری شمسی به لقاء پروردگارش شتافت 🍂وعده ی قبر در حرم یکی از شاگردان ایشان می گوید: در خدمت جناب شیخ برای زیارت به مشهد رفتیم، در صحن انقلاب بودیم که دندان ایشان درد گرفت. از آن جا که دندان لق شده بود، ایشان دندان را کند و در گوشه ی صحن دفن کرد و فرمود: «به من وعده داده اند وقتی مردم این جا به من قبری بدهند.» بیست سال از جریان دفن دندان گذشت که جناب شیخ به رحمت خدا رفت و یک مرتبه قبری درست شد و همان جا که ایشان دندانشان را دفن کرده بودند به خاک سپرده شدند(بر گرفته از سایت صالحین) 🍂حالت قبل از فوت مرحوم حاج آقای علوی که هنگام احتضار شیخ بالای سر ایشان بود می گفت: در لحظات آخر دیدم که جناب شیخ با احترام خدمت حضرت زهرا(ع) سلام دادند و سپس فرمودند: «اهلاً و سهلاً» در همین هنگام دیدم که پیشانی ایشان عرق کرد. با خود گفتم حتماً جناب شیخ خوابیدند؛ برای همین به دوستان گفتم: سر و صدا نکنید. من هم بیرون رفتم و حدود یک ساعت بعد برگشتم. دیدم شیخ را به همان حالتی که گذاشته ام تغییر نکرده است. تعجب کردم که چگونه ایشان یک ساعت بر روی یک پهلو خوابیده است. جلو که رفتم دیدم ایشان تمام کرده است. یکی دیگر از دوستان ایشان می گفت: اتاق شیخ بعد از فوتشان خیلی بوی عطر می داد. 🍂بعد از وفات یکی از دوستان جناب شیخ می گوید: بعد از فوت مرحوم حامد، ایشان را در عالم خواب دیدم . پرسیدم: شما چگونه با حضرت عزرائیل برخورد کردید؟ فرمود: «عزرائیل به قیافه یکی از رفقا بر من وارد شد و زیر بازویم را گرفت و بلندم کرد و به راحتی جان دادم.» منبع : yadekhoban.blogfa.com @sheykh113
معرفی شیخ عبدالکریم حامد ، شهر : قسمت چهارم : 📚معرفی کتابی در مورد ایشان : بهترین شاگرد شیخ ، در شرح احوال این مرد الهی ، به چاپ رسیده است ؛ علاقمندان به کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان ، میتوانند به این کتاب مراجعه فرمایند. @sheykh113
📚بهترین شاگرد شیخ: نگاهی به زندگانی شیخ عبدالکریم حامد به همراه ناگفته هایی از زندگانی شیخ رجبعلی خیاط پدیدآورنده: مهدی عاصمی ناشر: هنارس و خادم الرضا (ع) @kotob113
معرفی عبد صالح خدا ، کربلائی احمد تهرانی ، شهر : قسمت اول : 🔻مرحوم کربلائی احمد تهرانی ( کل احمد کربلایی ) ، از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند. کربلائی احمد تهرانی ( کل احمد کربلایی ) ، بزرگ شده محله پاچنار، حوالی میدان اعدام بود؛ و رسم و راه زندگی را در همان کوچه و پس کوچه های تهران قدیم آموخت. 🔻 آیت الله بهالدینی در مورد ایشان می فرمودند : کل احمد معجزه امام حسین است.... 🍁نخستین استاد نخستین استاد و رهبر کل احمد آقا، بنا بر آنچه از آن یاد می کردند، روحانی جلیل القدری بنام سید یحیی سجادی بود. بزرگی که از او کمتر یادی به میان آمده است . کل احمد آقا، شروع حرکت خویش را بواسطه عنایت و نَفَس ولایتی ایشان دانسته و در این خصوص می فرمودند: « پانزده ساله بودم که شبی، عمویم دستم را گرفت و به مسجد سید عزیزالله برد. ماه رمضان بود و روحانی بسیار خوش منظری بنام سید یحیی در آنجا منبر می رفت. در همان شب اول که پای منبر او نشستم، کار تمام شد و مُهر جنون را بر پیشانی من کوبیدند. هر کلامی که از دهان سید یحیی بیرون می آمد، وجود مرا به آتش می کشید. آن لحظه ای که سخن می گفت، مرا در پای منبرش می سوزاند. آقا سید یحیی، سوختن را به من آموخت؛ و در اصل، او بود که مرا راه انداخت.» درگذشت استاد « وقتی سید به رحمت ایزدی واصل گشت، بازار تهران مثل روز عاشورا تعطیل شد؛ و جمیع اهل بازار و کسبه و طلاب، برای تشیع جنازه وی آمده بودند. در میان تشییع جنازه، پرده ها کنار رفت و سید را در عالم معنا مشاهده کردم که هیچ اعتنایی به این جمعیت نداشت. بعد سید سرش را بلند کرد و گفت: این جماعت را می بینی؟ اینها فقط دنبال دنیای خودشان هستند. و سپس دوباره سرش را به زیر انداخت.» 🍃ملاقات با جناب شیخ رجبعلی خیاط کل احمد آقا، در این باره می فرمودند: « بعد از مرگ آقا سید یحیی، در مغازه ای شاگردی می کردم. روزی به کار مشغول بودم که شخص نورانی و وارسته ای که همان شیخ رجبعلی خیاط بود، وارد مغازه شد . فرمود: داش احمد، چرا به جلسات ما نمی آیی؟ من هم در جواب، این دو بیت شعر را به عرض رساندم که: دل گفت: مرا علم لدنی هوس است / تعلیم نما، اگر تو را دسترس است! گفتم: که الف، گفت: دگر هیچ مگو! / در خانه اگر کس است، یک حرف بس است شیخ فرمود: یعنی چه؟ عرض کردم: ما آمده ایم تا مظهر جمیع صفات و اسمای الهی شویم، که مجموعه همه آنها الله است. حکمت و مقصود از آمدن ما در این خلاصه می شود که مظهر الله بشویم و بس. شیخ یک نگاهی به قد و بالای من انداخت و گفت: جل الخالق! دنبال من بیا! و ما را هم با خودش برد. 🔹تذکر استاد کل احمد آقا، قبل از ملاقات با آسید یحیی، کفش زنانه می دوخت. سر کارگر کارگاهی بود و آن شغل نیز، بهره مادی خوبی برای او داشت. اما روزی از روزها، آقا سید یحیی، در حالی که کل احمد آقا هنوز شغل خود را به وی نگفته بود، بر روی منبر فریاد زد که: « آهای کسی که کفش زنانه می دوزی، اگر زنها، با این کفشهایی که تو برایشان درست کرده ای، به مجالس گناه رفته و در برابر نامحرم جلب توجه کنند، تو در گناه آنان شریک هستی.» کل احمد آقا می فرمودند: « من هم به محض آنکه این دستور را از سید یحیی شنیدم، همانجا آن کار را کنار گذاشته و به سراغ کفاشی مردانه رفتم؛ و دوباره از صفر شروع به کار کردم.» 🔹اوضاع خانوادگی از سخنان کل احمد دریافته می شد، که خانواده ای نسبتا" تجمل گرا داشته، که تنها آرزویشان در این خلاصه می شد، که یگانه پسرشان، برای خود تاجر بزرگی شود. اما زمانی که مشاهده کردند که نوباوه دلبندشان روزها را در گوشه ای از مغازه، آرام می نشیند و به دور از هیاهوی اهل دنیا، دیوان حافظی در دست گرفته، لاجرم از او و آینده اش مأیوس شده و با وی قطع رابطه کردند. 🔹هجرت به قم جناب کل احمد با تسلیم به مشیت الهی برای ادامه زندگی بار سفر بسته و عازم قم می شوند و طی سی سالی که در قم ساکن بودند، غیر از اداره مجالس اهل بیت - ع - و تربیت شاگردان اهل دل، به کار دیگری مشغول نبوده و تمامی هم و غم ایشان معطوف به این امور بوده است. یکی از روحانیون ارادتمند ایشان نقل می کردند که بعد ازظهر اغلب روزها، کل احمد آقا به همراهی گروهی از دوستانشان، به مدرسه فیضیه آمده و در کنار حوض مدرسه می نشستند؛ و جمعی از طلاب علاقمند نیز دور ایشان حلقه زده و سوالات خود را با ایشان در میان می گذاشتند. یکی از همان روحانیون می گفت: طلبه ها سؤالاتی از ایشان می پرسیدند، که پاسخ دادن به آنها احتیاج یه یک سری مطالعات گسترده، در زمینه های مختلفی چون فلسفه و اصول و عقاید داشت. اما کل احمد آقا، با چند بیت شعر ساده و چند جمله شیرین کوچه بازاری، آنچنان این معضلات فکری را حل می کردند، که حیرت همگان را بر می انگیخت و هر چند دقیقه یکبار، صدای احسنت احسنت طلبه ها، فضا را مجذوب خود می کرد. @sheykh113
معرفی عبد صالح خدا ، کربلائی احمد تهرانی ، شهر : قسمت دوم : 🔹مرحوم میرزا تقی یکی از اولیا و اوتاد نابغه زمان که در هیچ دفتری سخن از مقامات و حالات وی به میان نیامده است، جناب آقا میرزا تقی بود، که گاهی در همان محله های تهران او را آمیرزا تقی خان خطاب می کردند. شخصیت وی بسیار عجیب و منحصر به فرد بود میرزا عجوبه ای بود که هر کسی او را نشناخت و به درجات معنویش واقف نگشت. او از اولیایی بود که در لباس فقر و گدایی، به جهانی طعنه زد؛ کل احمد آقا درباره ایشان می فرمودند: « در تمام عمر، کسی را در توحید مطابق میرزا سراغ نداشتم. میرزا آنقدر در ریاضت و فشار مادی بسر می برد که مجبور بود، شب ها را تا صبح در کوچه و خیابان سپری کند؛ و تا پایان عمر، از نعمت زن و فرزند محروم بود. فقر آنقدر بر میرزا سیطره دشات که لباسهایش از فرط کهنگی، بدن نما شده بود.» کل احمد آقا در خصوص نحوه آشنایی و اولین برخوردشان با میرزا نقل می کردند که: « مدتی پس از آشنایی با جناب شیخ، در امامزاده داوود علیه السلام آمیرزا تقی را ملاقات کردیم. یکی از شاگردان شیخ، میرزا را به من نشان داد و گفت: این هم، لنگه شیخ است. پس از مدتی، در مسجد آیت الله شاه آبادی، میرزا را دوباره ملاقات کردم. ایشان زمانی که مرا دید، فی البداهه و بی هیچ مقدمه ای پرسید: فلانی، در چه حالی؟ در جواب ایشان گفتم: اگر با او باشم، خوشم. میرزا نیز فرمود: ان شاء الله ، می بینم که هستی.» منش اولیا یکی از وجوه شیفتگی مرحوم کل احمد آقا نسبت به میرزا، دیدگاه رفیع و سعه صدر آن بزرگوار، در برابر آفرینش و تقدیرات عالم هستی بود. نگرشی که تنها برگرفته از مقام تسلیم و عبودیت اولیای مخصوص خداوند است. ایشان در این خصوص می فرمودند: « میرزا مرد عجیبی بود. هر چیزی را لو نمی داد و بسیار رندانه عمل می کرد. من خیلی به احوالاتش افسوس می خوردم؛ و از اوضاع پریشان و درهم ریخته او بسیار ناراحت بودم. تا آنکه یک روز بعد از نماز، به همراه ایشان از مسجد بیرون آمدیم. وقتی که کفش هایمان را با هم به زمین انداختیم. ناگاه میرزا در برابر چشمانم غیب شد و همان لحظه، در آن طرف خیابان خود را به من نشان داد. او با این کار می خواست به من بفهماند، که قدرت های زیادی دارد، اما مصلحت و تقدیر خداوندی بر آن واقع شده است، که شب ها را در کنار خیابان بخوابد؛ و روزها را نیز به دوره گردی سپری کند. در مجموع خیلی مرد فوق العاده ای بود و نظیر نداشت.» کل احمد آقا می فرمودند: « میرزا در فقر عجیبی سیر می کرد. آنقدر بیچاره بود که کسی حتی به چشم گدا نیز در او نظر نمی انداخت. هر از چند گاهی، به صورت اتفاقی کسی به او کمکی می کرد. یک روز که به حال نزار و بیچارگی او افسوس می خوردم؛ و از شدت فشار مادی او در درون احساس ناراحتی می کردم، پرده ها کنار رفت و در عالم معنا مقام رفیعی را به من نشان دادند که همگان حسرت آن مقام و درجه را می خوردند. در همان حال به من الهام شد، که این مقام را برای کسانی قرار داده شده که به میرزا کمک می کنند و به او خیر می رسانند. » 🔹وفات جناب کربلایی احمد در بستر بیماری کل احمد آقا ، پس از هشتاد سال تنها و مهجور و خسته در این بیغوله بی مروت دنیا، که الحق اسمی به غایت با مسمی بر خود دارد، دار فانی را وداع گفت . خود در این باره می گفت: « برات مرگ را برای سالیانی پیش پیچیده بودند. اما شب موعود، ورق برگشت و امر شد که باز هم بمانم . فقط از او می خواهم، تا دیگر این بار به وعده اش وفا کند، که ذائقه ام بی اندازه از این دنیا تلخ شده است.» و همین گونه نیز واقع شد، یعنی قبل از آنکه پشت پا به این دایره بی اقبال زده و به دیار باقی بشتابد، به همسر مهربان و انیس لحظات دلتنگی و خستگی هایش، این مهم را بشارت داده و فرموده بود که: « تا دو ماه بعد، عازم سفر آخرت خواهم شد؛ و در این زمان باقی مانده، خداوند درهای بلا و بیماری را بر من می گشاید.» و همان گونه که نوید این وقایع را داده بود، در دو ماه پایانی عمر بالاخره، در تاریخ 8/11/1379 در بیمارستان خاتم الانبیاء علیها السلام تهران و در حالی که هفت روز آخر عمر را حتی یک قطره آب هم ننوشیده بود، با لبی تشنه، همانند ارباب تشنه لبش حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، به دیار لقا و بقا شتافت و اکنون تربت پاک بی ریای او، در قبرستان شاهزاده احمد بن قاسم در قم محل تجلی و نور افشانی است. @sheykh113
معرفی عبد صالح خدا ، کربلائی احمد تهرانی ، شهر : قسمت سوم : 🔹پس از وفات در تاریخ 13/5/1381 درست یک سال و نیم پس از درگذشت کل احمد آقا، یکی از اعیان قم به نام ارباب تقی فرهادی مفتخر، به رحمت خدا رفت. بنا بر آن شد که ایشان را در یکی از قبرهای بستگانشان، دقیقا" در پایین پای کل احمد آقا، به خاک بسپارند. به شهادت گروهی از نزدیکان آن مرحوم، زمانی که قبر آقای فرهادی را برای مراسم تدفین آماده می کردند، ناگهان دیواره مقبره کل احمد آقا فرو ریخت؛ و مقداری از پیکر پاک ایشان نمایان شد؛ و به یکباره همگان با جنازه ای سالم و با طراوات روبرو شدند. شاهدان آن منظره، با شگفتی تمام می گفتند که کفن و جنازه کل احمد آقا، آنقدر تازه و سالم نشان می داد که گویی همان روز دفن شده است؛ و به هیچ عنوان، نشانی از کهنگی و فرسودگی در خود نداشت. یکی از حاضرین می گفت که من حتی انگشت های پای ایشان را هم که به هم بسته شده بود، به وضوح مشاهده کردم؛ و عظمت و بزرگی این مرد، مرا به شدت تحت تأثیر قرار داد. برادر مرحوم فرهادی نیز می گفت: لحظاتی قبل از دفن برادرم، زمانی که ما برای اتمام کارها، به داخل قبر رفتیم، باز مقداری از دیواره مقبره سوراخ شد و کفن کل احمد آقا را در کمال طراوات و تازگی مشاهده کردیم. منبع : https://majnoon110.blogsky.com/1387/02/25/post-27/ 📚معرفی کتابی در مورد ایشان : کتاب "رند عالم‌سوز: شرح شیدایی کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی" ، در مورد شرح احوالات ایشان می باشد ، که توسط انتشارات طوبای محبت، منتشر شده است ، علاقمندان به اشنایی بیشتر با ایشان ، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند... @sheykh113
📚 "رند عالم‌سوز: شرح شیدایی کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی" @kotob113
🔻سخنرانی کل احمد کربلایی : https://b2n.ir/228344 @sheykh113
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻صحبت هایی کوتاه در مورد زندگینامه ، عبد صالح خدا ،مرحوم کربلائی احمد تهرانی ( کل احمد کربلایی ) : @fillmhayeoliya
🔻فیلم ها و تصاویری از عبدصالح خدا ، مرحوم کل احمد کربلایی : b2n.ir/515597 @sheykh113