معرفی دکتر محمد محققی ، شهر #تهران :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند.
🍃دکتر فرزام از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط ، در مورد دکتر محققی نقل میکنند :
در اوایل ازدواجم، یك روز به عیال گفتم میخواهم بروم نزد جناب شیخ رجبعلی خیاط و اگر دیر كردم نگران نشوید. روز دوشنبه بود.
رفتم آنجا و دیدم مردی نورانی آنجا نشسته است. صحبت كه ادامه پیدا كرد، متوجه شدم كه او شخصیتی دارای مراتب علمی عرفانی و صاحب كمالات و وارد به مسایل فقهی است كه در علوم قدیمه و علوم دینی هم صاحب نظر است، طوری كه بنده شاگرد او هم حساب نمیشدم.
جناب شیخ هم به ایشان بسیاراحترام میگذاشتند و بسیار باعث تعجب من شده بود كه این مرد كیست؟
شبهای جمعه هم او را آنجا ندیده بودم.
تعجبام این بود كه چرا این آقا با آن همه دانش و معرفت پیش جناب شیخ آمده، او كه از این صحبتها مستغنی است.
با خودم گفتم، من باید اینجا بیایم تا درس بیاموزم، ایشان چرا؟
به هرحال، نزدیك غروب كه شد ایشان بلند شدند و من هم به دنبال او راه افتادم. از در كه بیرون رفتیم، گفتم:
حضرت آقا! میخواهم افتخارآشنایی بیشتری با شما پیدا كنم، گفت:
من محمد محققی هستم. بعد معلوم شد كه ایشان دكتر محمد محققی، استاد دانشگاه و نماینده آیتالله بروجردی در خارج از كشور برای ساختن و اداره مسجد هامبورگ هستند.
آن زمان من حدود 30 سال داشتم و آقای دكتر محققی حدود 50 سال داشتند.
🔻 بعد به ایشان گفتم:
آقا شما مستغنی هستید، چرا نزد استاد میآیید؟
گفتند: ای آقا! بیا و ببین اینجا چه خبر است! گفتم چطور؟ گفت: این شیخ به ظاهر خیاط است، اما بیا ببین به چه مقامی رسیده، به جایی رسیده كه رؤیت میكند و میبیند! بعد گفت: در اولین جلسهای كه نزد جناب شیخ رفتم، اولین سؤال ایشان این بود كه اسم شما چیست؟
گفتم محمد، محمد محققی، بعد پرسید شغل شما چیست؟
گفتم: معلم هستم. گفت: غیر از معلمی؟
گفتم: استاد دانشگاه هستم. گفت: من میبینم كه شما با یك شیئی كروی سر و كار دارید.
آقای محققی گفتند: این حرف را که شنیدم خیلی تعجب كردم، چون من برای امرار معاش از دوره جوانی كره جغرافیایی میساختم و حتی خویشان و همسایگان هم خبر نداشتند. ولی حالا میشنیدم كه این مرد در اولین برخورد به من میگوید شما با یك شیئی كروی سروكار دارید.
🍂 وفات
دکتر محققی در 61 سالگی و در حالی که عمر چندانی نکرده بود بر اثرسکته قلبی چشم از جهان فرو بست و به دیار جاودانه سفر کرد. پس از انجام مراسم با شکوهی در قبرستان ابوحسین قم مقبره «بقعه العلماء» دفن گرید.
📌برای اشنایی بیشتر با زندگینامه دکتر محققی ، میتوانید به لینک زیر مراجعه فرمایید :
b2n.ir/639182
منبع :
گفتگوی کیهان فرهنگی با دکتر حمید فرزام ، شماره 203 شهریور1382
@sheykh113
معرفی حاج سیدمحمد موسوی کسایی ، شهر #تهران :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند.
حاج اقای موسوی کسایی متولد ۱۳۱۲ قناتآباد (جنوب تهران) بود ، حاج اقای کسایی از پیر غلامان شمیرانات و از بزرگان جامعه مداحان شمیرانات بود که از ۱۳ سالگی پای منبر مرحوم پدرش، مداحی را آغاز کرده بود و بیش از ۷۰ سال، لباس ستایشگری اهل بیت علیهمالسلام را بر تن داشت.
پدر مرحوم حاج اقای کسایی از روحانیون و روضهخوانان تهران بود و چنان حدیث کسا میخواند و مجالسش خیر و برکت داشت که اهل تهران او را «کسایی» میخوانند و تا امروز هم آنها را با همین نام میشناسند.
«سیدمحمد موسوی» معروف به کسایی از دوران کودکی در کلاس درس اخلاق و معرفت پدر بزرگ شد و از سنین نوجوانی روضهخوانی را شروع کرد. او سال ۱۳۱۲ در محله قناتآباد به دنیا آمد. از دوستان نزدیک حاج اکبر ناظم بود و همه هیئتیهای تهران او را بهعنوان شاگرد شیخ رجبعلی خیاط میشناختند.
این پیرغلام اهلبیت (ع) دروس حوزه و قرآن را از پدر آموخت و قبل از سال ۱۳۴۰ مدرک فوق دیپلم را دریافت کرد و سالهای زیادی در شرکت راهآهن مشغول به کار شد...
خاطره نماز شیخ رجبعلی خیاط
اقای موسوی کسایی که مدتی افتخار شاگردی شیخ رجبعلی خیاط را داشته است، این تلمذ را یکی از بزرگترین و ارزشمندترین دوران زندگیاش میدانست و در خاطرهای گفته است: «روزی هنگام اقامه نماز خدمتش بودیم. در هنگام خواندن سوره حمد چنان میگریستند که صدای گریه بلندشان شنیده میشد و شانههایشان به شدت میلرزید. بنده این حالت را در هیچیک از بزرگان و علما ندیدم.
شاگرد جناب شیخ در ادامه به بیان خاطره ای پرداخت: حاج محسن اصلانی داماد خانواده ما بود و بنده بعد از پدرم هرچه دارم از ایشان است. بنده و حاج محسن، مدتی افتخار شاگردی شیخ رجبعلی خیاط را داشتیم. بنده مشوق و کمک مرحوم اصلانی در مداحی بودم و او را آوردم در جلسات مداحی. ما حدود ۵۰سال در باقرآباد، قلعه نو، امامزاده ابراهیم، کهریزک و دیگر روستاها می رفتیم و مرحوم اصلانی بدون هیچ چشم داشتی به اهالی آنجا خدمات می داد. صبح جمعه ای که از روستایی برمی گشتیم، رفتیم سرمزار جنا ب شیخ فاتحه ای بخوانیم. در مقبره بسته بود. داشتم فاتحه می خواندم. یاد آن نماز ایشان افتادم. گفتم خدایا اگر آن دو رکعت نماز، همان دو رکعت مقبولی است که در روایات، عامل سعادت و قبولی اعمال بیان شده است، الان جایگاه شیخ را به من بنمایان! ناگهان بوی عطر عجیبی از مقبره شیخ متصاعد شد. به اطراف نگاه کردم کسی را ندیدم. به محسن اصلانی گفتم چیزی عایدت نشد؟ گفت بوی عطر عجیبی استشمام می کنم! دور مقبره گشتیم، همه فضا مالامال از رایحه بهشتی بود. یاد آیه مبارکه «فروح و ریحان و جنة نعیم» افتادم و خدا را شکر کردم.
دوستی با حاج اکبر ناظم
یکی دیگر از برکات زندگی آن مرحوم، آشنایی با حاج اکبر ناظم از پیرغلامان و نوحهخوانان سنتی تهران بوده است. چنانکه درباره این دوستی و آشنایی گفته است: «دوست خوب، بهترین همدم در زندگی است که میتواند مسیر و هدفمان را به درستی مشخص کند. یکی از سعادتهای زندگی من دوستی و رفاقت چند ساله با حاج اکبر ناظم بود. از بس پاک بود و دست به خیر که به او عنایت شد. یکی از ویژگیهای چنین افرادی این است که از گذشته و آینده باخبر هستند. ایشان هرچه داشت در راه سیدالشهدا (ع) میگذاشت. چنان اعتقادی به این موضوع داشت که وقتی در بازار تهران روی چهارپایه میرفت و یااباعبداللهالحسین (ع) میگفت زمین و زمان برای مصیبت کربلا گریه میکردند. یکبار دلیل کارش را پرسیدم. گفت: مجنون هیچ چیز جز عشقش نمیشناسد. عشق حسین (ع) وقتی زیباست که به خدا برسد. اگر به جز این باشد یعنی راه را اشتباه رفتهایم.»
منابع :
fardanews.com
aghigh.ir
@sheykh113
معرفی دکترهوشنگ ثباتی ، شهر #تهران :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند.
🍃اشنایی با حاج شیخ :
اقای دکتر هوشنگ ثباتی ، درباره ی اغاز اشنایی خود با جناب شیخ وچگونگی جلسه های او می گوید :
در سالهای آخر دبيرستان، توسط مرحوم دكترعبدالعلی گويا - دارای دكترای فيزيك اتمی از فرانسه- با جناب شيخ آشنا شدم و حدود ده سال كم و بيش در جلسات ايشان شركت میكردم. جلسه ايشان مجلسی بود مختصر، با تعدادی افراد محدود و خصوصی، جنبه عمومی نداشت، هرگاه جلسه پر جمعيت میشد و اشخاص نامحرم به جلسه میآمدند جلسه را موقتاً تعطيل میكرد؛ يعنی: دنبال مريد نبود.
جلسه آن قدر روحانيت داشت كه كسی در آن، صحبت از مسايل مادی و دنيوی نمیكرد و اگر احياناً كسی صحبت از ماديات میكرد اطرافيان، از آن صحبتها احساس تنفر میكردند. صحبتهای جناب شيخ در باب « قرب به خدا » و « محبت به خدا » و « سير به سوی خدا » بود. ايشان قرب به خدا را در دو كلمه خلاصه میكرد؛ میگفت:
« بايد از حالا اوسا (استاد) را عوض كنی؛ يعنی: تاكنون هر كاری میكردی برای خودت میكردی، از اين به بعد هر كاری میكنی برای خدا بكن و اين نزديكترين راه به خداست « پای بر سر خود نه، يار را در آغوش آر».
همه خودهای انسان، از خود پرستی است، تا خداپرست نشوی به جايی نمیرسی:
گر ز خويشتن رستی با حبيب پيوستی
ورنه تا ابد میسوز كار و بار تو خام است
كارها را بايستی برای او بكنی، آن هم با محبت او؛ يعنی: او را دوست داشته باشی و اعمالت را به دوستی او انجام دهی، داشتن محبت به خدا، و انجام عمل برای خدا سر همه ترقيات معنوی بشر است، و اين در سايه مخالفت با نفس است، بنابراين تمام ترقيات بشر در مخالفت با نفس است، تا با نفس كشتی نگيری و زمينش نزنی، ترقی نمیكنی. »
و میفرمود:
« قيمت تو به اندازه خواست توست، اگر خدا را بخواهی قيمت تو بی نهايت است واگر دنيا رابخواهی قيمت تو همان است كه خواستهای.»
در عبارات دعا تكيه میكرد، گاهی تكرار میكرد، گاهی توضيح میداد، دعای يستشير و مناجات خمسه عشر را زياد میخواند، و عقيده داشت كه دعای يستشير معاشقه با محبوب است.
در ايام محرم كمتر صحبت میكرد، در عوض از كتاب طاقديس، مصيبت اهل بيت (ع) چند صفحه میخواند و گريه میكرد و سپس به مناجات میپرداخت.
گاهی احساس می شد که حاج شیخ در بین دعا مکاشفاتی دارد ، به طوری که علائم و اثارش در صحبت ها و حالاتش نمایان می گشت. از این که گاهی رفقا مطابق انتظارش پیش نمی رفتند ، سخت اندوهگین می شد.میل داشت که دوستان ، زود چشم باز کنند و ملکوت را ببینند و به مراتب بالاتری برسند.
البته بعضی ها هم موفق بودند و حالات معنوی خوبی پیدا کردند و مکاشفاتی هم داشتند.بقیه هم افتان و خیزان ، به دنبال ایشان می رفتند.
🍂یاد خدا در خواب
اقای دکتر ثبانی نقل می کند :
یک روز که ناهار در منزل یکی از افراد جلسه شیخ ، میهمان بودیم ، بعد از صرف ناهار ، همه به استراحت پرداختند.من که دراز کشیده بودم و چشمانم بر هم بود ، به یاد خدا بودم و در این زمینه فکر می کردم. در این موقع ، جناب شیخ که رو به روی من بود و مرا می دید ، به دوستان توصیه کرد :
در خواب هم باید به یاد خدا باشید.این توجه دادن به یاد خدا در خواب را ، فقط در همان جلسه از ایشان شنیدم و دیگر به یاد ندارم.
منبع :
کیمیای محبت
@sheykh113
معرفی اقای سهیلی #تهران :
🔻اقای سهیلی از شاگردان بسیار نزدیک جناب شیخ رجبعلی خیاط بوده اند ، به طوری که جناب شیخ هنگام جان دادن ، در اغوش وی بوده است.
🍁حواله ولی عصر عليه السلام به امام جماعت
يكی از شاگردان شيخ میگويد: مرحوم سهيلی - رضوان الله تعالی عليه - میگفت: مغازه من در چهار راه عباسی- تهران- بود روزی در هوای گرم تابستان ديدم كه شيخ نفس زنان به مغازه من آمد و ضمن دادن مبلغی پول گفت:
« معطل نكن، فوراً اين پول را برسان به سيد بهشتی. »
او امام جماعت مسجد حاج امجد در خيابان آريانا بود. من به هر نحو شده فوراً خود را به منزل ايشان رساندم و پول را به ايشان دادم.
بعدها از ايشان پرسيدم كه جريان آن روز چه بود؟ پاسخ داد: آن روز مهمان برايم آمده بود و هيچ چيزی در منزل نداشتم، رفتم در اتاق ديگر و به حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه - متوسل شدم، كه اين حواله به من رسيد!
جناب شيخ هم گفت:
« حضرت ولی عصر - صلوات الله عليه- به من فرمودند: زود به سيد بهشتی پول برسانيد. »
منبع :
کیمیای محبت
@sheykh113
معرفی حاج میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به مرشد چلویی ، شهر #تهران :
قسمت اول :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند و با بزرگان معنوی دیگری چون مرحوم حاج اسماعیل دولابی و طوطی همدانی ارتباط دوستانه داشتند...
عبد صالح خدا مرحوم حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به« مرشد چلویی» و متخلص به (ساعی) ، در شهر نهاوند در استان همدان ، به دنیا امده اند.
حاج مرشد چلویی شاعر نیز بودند و چه در بیان مطالب و چه در خواندن شعر و گفتن لطیفه و چه در حرف زدن عادی، خیلی آرام سخن می گفت؛ ولی به موقع، با حالت پند و بسیار شیرین صحبت می کرد.
وی در بازار تهران جنب مسجد جامع، طباخی(یا چلوکبابی) داشت و برای عموم، سخنرانیهای هفتگی برپا میداشت. چون با مردم با زبان شعر و پند و اندرز برخورد میکرد به حاج مرشد معروف بود.
🍃زمينه تحول معنوي
حاج مرشد تعريف مي فرمود: سالها قبل در سنين جواني که تازه به تهران آمده بودم، فقيري را ديدم که از گرسنگي هيچ جاني نداشت و صدايش در نمي آمد. من هم فقط يک سکه را که تمام دارايي ام بود، به فقير دادم و او براي خود غذا خريد. از آن روز به بعد حالات عجيبي به من دست مي داد. آن سکه سرنخي براي پيشرفت هاي معنويم بود.
🔹حکایت شنیدنی مرشد چلویی و سید مستمند
روزی مرشد چلویی برای دیدن شیخ رجبعلی خیاط ، به نزد وی رفته بود، در این حال شیخ از کسب و کار وی میپرسد، حاج مرشد اظهار تاسف میکند و از فروش کم و بی رونقی نالیده و به شیخ چنین میگوید: غذاخوری دیگر رونق سابق را ندارد. شیخ به او میگوید: هیچ میدانی که دلیلش چیست؟ مستمندان را از درب مغازه ات میرانی و توقع برکت داری؟! مرشد تعجب میکند و می گوید من نه تنها کسی را رد نمیکنم ، حتی به بچه هایی که برای صاحب کارشان غذا میگیرند کباب رایگان میدهم. مرشد به مغازه رفت و پیگیر شد و متوجه گردید سیدی که بارها به دلیل نداشتن پول، غذای رایگان میگرفته را چند روز قبل شاگردان مغازه بیرون کرده اند که غذای مفت یک بار، دوبار... ، وی ناراحت شد و رفت. مرشد گشت و سید را پیدا کرد و به او ملاطفت فراوان نمود. کم کم وضع درآمد تغییر کرد. مرشد از آن به بعد به هر کس که بی پول بود غذای رایگان میداد و تابلویی نوشت به این مضمون: "نسیه داده میشود، وجه دستی به مقدار وسع. " نقل میکنند از آن به بعد غذاخوری مرشد غلغله بود.
🔸مغازه حاج مرشد چلویی
وارد دکان که میشد کارگران قبلاً آمده بودند و مقدار زیادی از کارها را کرده بودند. عبای خود را در میآورد و در کشو میز میگذاشت. دو یا سه عدد عبا به رنگهای قهوه ای وسیاه داشت که همیشه بر دوشش می انداخت و فقط موقع کار در مغازه یا داخل منزل آن را بر می داشت. روپوش سفید بلندی به تن میکرد، وضو میگرفت، داخل آشپزخانه میرفت و به غذاها سر میزد و برای ظهر آماده میکرد.
هنگام ظهر پذیرایی مشتریان شروع میشد و تا ساعت دو تا سه بعدازظهر طول میکشید. اگر غذای او کباب بود، تکه گوشتی در دهان میگذاشت. پس از جویدن، آن را داخل دریچهای که به مغازه باز میشد و گربهها میآمدند، پرت میکرد تا گربهها هم بیبهره نمانند. برای نماز، گونی برنجی زیر پای خود میانداخت و مهر بزرگی را که داشت، روی گونی برنجی میگذاشت و روی گونی نماز ظهر و عصر خود را میخواند.
@sheykh113
معرفی حاج میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به مرشد چلویی ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
🔹سیره حاج مرشد چلویی
جناب مرشد در جلوی آشپزخانه ای که ایستاده بود، گفته بود کسانی که می خواهند غذا بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند. بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان و صاحبان مغازههای بازار غذا میگرفتند و میبردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرحوم مرشد به کودکی که با ظرف غذا قصد خروج داشت، تکه کباب یا لقمه گوشت میداد یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت.
مرشد می گفت: «این اطفال خودشان می آیند در مغازه و بوی غذاها را استشمام می کنند و دلشان می خواهد و بدین طریق من از همان غذایی که می برند به آنها می چشانم تا اگر استادشان به آنها نداد، لااقل چشیده باشند.» و این جدا از صف فقیران و مسکینانبود؛ افرادی که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود غذای رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.
🔸حاج مرشد چلویی بهترین کاسب قرن
لباسی که موقع نماز به تن داشت، همان روپوش سفیدی بود که موقع کار تن کرده بود، به همراه شلوار چلوار سفید که زیر جامه پوشیده بود و عرقچینی سیاه رنگ بسیار نرمی که به سر داشت. چهره سفید و نورانی مرحوم مرشد با روپوش سفید و قد بلند داخل مغازه، واقعاً دیدنی بود. شلوار بسیار ساده چلوار به پا می کرد. گیوه هی سفید برپا داشت که اغلب، پشت آن را می خوابانید و همیشه با همین گیوه ها و به همین سادگی به مغازه و محافل می رفت.
بیشتر شبها موقع اذان مغرب، مرشد به مسجدی که مقابل کوچه آنها نزدیک دروازه دولاب بود، (و هنوز هم هست) میرفت و در آن مسجد نماز جماعت میخواند. سپس به خانه برمی گشت، کمی در منزل مینشست، وقتی همه میخوابیدند، در اطاق کوچک زیرپله خلوت میکرد.
همواره تاکید داشت روزی تو همیشه می رسد؛ گاهی کم است و گاهی زیاد، ولی روزی حداقل را خدای متعال قطع نمی کند. مثل جوی آب؛ گاهی آب زیاد وتندی در جوی می آید و گاهی هم آب کم می شود، اما قطع نمی شود: «آب باریک بند نمیاد، آب باریک همیشه میاد»! موقعی که روغن روی غذای مشتری می ریخت، ملاقه راکه با دست بالا می برد، می گفت: «گول نخوردی!» یا «شیطون گولت نزنه»!
هر حرفی که می زد، به دنبالش می گفت: «گوشی دستته؟ » اگر کسی خسته می شد، به او می گفت:«آدم عاشق خسته نمی شه، از حال می ره» کسی که قرض می گرفت، و پولش را نمی آورد و می گفت، فردا می دهم، می گفت: «فردای قیامت را می گه!» اگر کسی ستمی یا بدی از او سر می زد، می گفت: «هر چیزی از نازکی پاره می شه، الا ظلم که از کلفتی پاره می شه». می گفت: «یتیم، نامه خودش را هوایی پست می کند». او که کلامش مملو از شعر و مثال بود، وقتی کلامش را تمام می کرد، از شنونده میپرسید: «بیداری؟» حاج مرشد می فرمود: «فکر نکنید که در عالم مرد خدا نیست. بلکه بر عکس بین مردم اولیای خدا یافت می شود، ولی چوب گمنامی خورده اند و مردم آنها را نمی شناسند.»
روی دیوارهای داخل سالن غذا خوی شان، عکسهایی به شکل مینیاتور قدیمی، که داخل قاب آویزان بود و در آن صحنه های مصیبت ومشقت اهل جهنم را نقاشی کرده بودند و شیاطینی که آنها را شلاق می زدند، به چشم می خورد. دو تابلوی دیگری روی دیوار داخل سالن وجود داشت که دو نیم بیت شعر به طور جداگانه به خط نستعلیق روی آن نوشته شده بود. آن دو نیم بیت که جمعاً یک بیت شعر بود، بیت ذیل بود:
«ساعتی در خود نگر تا کیستی؟ از کجایی، وزچه جایی، چیستی؟»
🔹نصایحی از حاج مرشد چلویی :
تقوی و صبر دو کلید بهشت هستند که در دست و زبان آدمی است! اگر از چیزی ناراحت شدی، زود زبانت را به حرف ناسزا برنگردان؛ بلکه برعکس به طرف خود محبت کن.
بهشت در دست و دهان شماست. ای انسان تو این همه به دنبال بهشت می گردی و آرزو می کنی که اهل بهشت باشی، در حالی که نمی دانی جنت در دهان و دست خود توست؛ دهانی که گفتارش حق و در راه اعتلای کلمه حق و اسماء الله باشد و دستی که دست دهنده است، به خلق خدا نیکی می کند و گره کار مردم را می گشاید. کسی که صاحب چنین دست و زبانی باشد، همه عوالم هستی برای او پست و کوچک می شود و ملائکه پایبند او می شوند
🔸سنگ قبر
یکی از دوستان مرشد تعریف می کرد:
روزی با جناب مرشد چلویی در راه بودیم به مغازه ای که سنگ قبر می تراشید، رسیدیم مرشد به سنگی که آماده شده بود و نام مرده را خالی گذاشته بودند، اشاره کرد و گفت:«به این سنگ قبر که نام صاحبش خالی گذاشته شده،نگاه کن. صاحبش الان در بازار مشغول داد و ستد است و دارد حرص می خورد و می گوید: سی سنار کمتر نمی دهم»!
@sheykh113
معرفی حاج میرزا احمد عابد نهاوندی مشهور به مرشد چلویی ، شهر #تهران :
قسمت سوم :
🔹عظمت امیرالمومنین علی ابن ابی طالب – ع
یکی از دوستان مرشد به رحمت خدا می رود و همان شب به خواب جناب مرشد می آید. مرشد فرمود: در خواب می دانستم که مرحوم شده از او پرسیدم، آن عالم را چگونه یافتی؟ شخص تازه درگذشته، جواب می دهد: مرشد اینجا هر چه سکه است به نام علی بن ابی طالب(ع) است.
🔸تحرک در زندگی
یکی از دوستان جناب مرشد نقل می کرد:
روزی مرشد مرا چنین پند داد:«حاجی بدن خود را مثل پاندول ساعت به حرکت و تحرک عادت بده، چون خوردن و خوابیدن برای بدن خوب نیست». به ساعتی که روی دیوار بود، به دست اشاره فرمود و گفت:«ببین پاندول این ساعت چطور این طرف و آن طرف می دود»؟
🔹نهی از منکر
روزی در مغازه مرشد سه نفر سه ظرف غذا خورده بودند، ولی می خواستند از احسان جناب مرشد سوء استفاده کنند و می گفتند: ما سه ظرف خورده ایم شما یک ظرف حساب کنید!
مرشد چون عادت نداشت پاسخ « نه» به کسی بگوید با جمله ای نظر خود را به آنان فهماند و همان یک ظرف را حساب کرد فرمود:« گمانم موقع خوردن بسم الله نگفتید!»
🔸رؤیای بزرگ مرشد
مرحوم مرشد فرمود: یک شب حضرت نبی اکرم(ص) و حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را در خواب دیدم، که وارد مغازه چلوکبابی من شدند. حضرت رسول (ص) با دست مبارک به تابلوی روی دخل که نوشته شده بود:« نسیه و وجه دستی داده می شود، حتی به جنابعالی به قدرقوه» اشاره فرمودند و آن را به حضرت علی(ع) نشان می دادند و هر دو وجود بزرگوار می خندیدند. تحسین می کردند و تبسم آن دو وجود مقدس، نشانه رضایت آن دو بزرگوار از این کار بود.
🔹عنایت ولی عصر – عج
شخصی ناشناسی به اتفاق یکی از دوستان حاج مرشد برای صرف ناهار به مغازه چلوکبابی مرشد می روند.
پس از صرف غذا حاج مرشد می آید و سر میز این دو نفر می نشیند و رو به مرد غریبه می کند و می فرماید:«هر چه آقا فرمودند، بیان کن».
مرد غریبه رنگش سرخ می شود. دوباره حاج مرشد رو به مرد غریبه می کند و می فرماید:«هر چه آقا فرمودند، بگو».
مرد غریبه یک مرتبه گریان می شود و به حال اشک می گوید: جناب مرشد پس از مدتها دعا از خدا خواسته بودم خدمت حضرت ولی عصر(سلام الله علیه) برسم تا در موضوعی بنده را راهنمایی فرماید.
دیشب حضرت بقیت الله الاعظم را در خواب دیدم و به من فرمودند:
احسن کما احسن الله علیک! یعنی نیکی کن همانطور که خدا به تو نیکی کرده است!
🔹عمل به دانسته ها
مرحوم مرشد می گفت:
« آن چه را به زبان می آورید، به همان عمل کنید و الا در امتحان رفوزه می شوید.
🔸چرخ کج رفتارنیست !
مرحوم مرشد می گفت:
« مردم آنچه خود می کنند به خدا نسبت می دهند و اگر آدم منصفی باشند، چرخ روزگار را مسئول آن می دانند و می گویند: کار دنیا برعکس است یا چرخ کج رفتار است! تو بنا را کج ساختی و گرنه چرخ کج رفتار نیست. حب مال و منال را به قدری در روح و جسمت زیاد کردی که انگار می خواهی مثل قارون شوی.
آن قدر به عیش و نوش پرداختی و موسیقی گوش کردی که آخرت را فراموش کرده ای. تو ازآفرینش چه خبر داری که می گویی چرخ کج رفتار است؟
🔹انسان ولگرد
مرحوم مرشد می گفت:
«خداوند، زمین و آسمان و هرچه در آن هست را برای انسان آفریده و فرموده است که از آن استفاده کند، صراط مستقیم بپیماید تا به من برسد. همه این کرات آسمانی و زمین دور انسان می گردند ولی خود انسان ولگرد صحرا است. او راه را گم کرده است. »
@sheykh113
معرفی حیدر آقا معجزه تهرانی ، شهر #تهران :
قسمت اول :
🔻عبد صالح خدا ، حیدر اقا معجزه ، از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند.
ایشان همچنین از شاگردان مرحوم صفی علیشاه هستند و فرزند مرشد چلویی ( از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط ) می باشند.
📝مختصری از زندگینامه ایشان
سالک گمنام حیدر آقا معجزه فرزند ارشد حاج مرشد چلویی می باشد.
در نوجوانی در مغازه پدرش مشغول به کار شد ، سپس عازم قم شد و علاوه بر تحصیل و از آنجایی که نزد پدرحرفه کبابی را آموخته بود در گوشهای از مدرسه فیضیه طبخ غذا برای طلاب میکرد ؛سپس چند سالی معتکف کربلا و نجف میشود ،در علوم مختلف حوزوی از بزرگان بهره برد.
طی دورانی ، حیدر آقا در شهرهای مختلف تهران ، ری ، قم و مشهد سکونت داشت سرانجام در تهران اقامت می کند.هرچند در نزد مردم گمنام بود اما طلاب و اهل معرفت از وی بهره می بردند
حیدر آقا متجاوز از چهل اثر در عرفان و علوم و معارف الهی به صورت نظم و نثر دارد
آنقدر محبت حضرت معصومه داشت که کتابی بنام « لمعات عشق» اشعاری بسیار ناب در مدح حضرت معصومه سرود.کتابی(مستطاب نهج البلاغه منظوم) را که با ضعف بینایی نوشته تقدیم به حضرت معصومه نمود.
وصیت کرد او را در قم و در پناه حضرت معصومه دفن کنند.
💠 ماجرای خواندنی عنایت حضرت رضا علیه السلام به حیدر آقا معجزه تهرانی
♦️ امام رضا(ع) لُبِّ عرفان و توحید را به حیدر آقا معجزه عنایت فرمود...
🍁آیت الله رمضانی درباره استاد خود ، مرحوم «حیدر آقا معجزه تهرانی» مطلبی نقل کرده اند که برای آشنایی با شخصیت ایشان بسیار مفید است.
ایت الله رمضانی در کتاب عرفان علامه طباطبایی ، نقل کرده اند:
«روزی حضرت آیت الله جوادی آملی از بنده خواستند تا حیدر آقا معجزه را بیشتر به ایشان معرفی کنم که در پاسخ گفتم:
خاطره ای را نقل می کنم که برای حضرتعالی از این خاطره خیلی از مسائل روشن می شود:
خاطره این بود که حیدر آقا معجزه (ره) می فرمود:
من با مرحوم آیت الله شاه آبادی ارتباط داشتم و از ایشان استفاده می کردم و بهره می بردم.
آرزو داشتم یک سفر به مشهد مقدس داشته باشم که تا آن زمان، به علت مشکلات مالی و فقر، توفیق دست نداده بود. بر اثر عشق به حضرت رضا علیه السلام به میدان خراسان می رفتم که اتوبوس های مشهد مقدس از آنجا حرکت می کردند. به اتوبوس ها نگاه می کردم و گریه می کردم و گاهی گرد و غبار آنها را دست می کشیدم و به سر و صورت خود می مالیدم و تبرک می کردم. تا اینکه مقدمات تشرف ما به مشهد فراهم شد و یک نفر هزینه سفر ما را فراهم کرد.
خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و با خوشحالی تمام عرض کردم آقا من می خواهم مشهد بروم. فرمایش و سفارشی دارید، بفرمایید.
مرحوم آیت الله شاه آبادی فرموده بود: چون اولین بار است که با این عشق و علاقه به مشهد مشرف می شوید یقیناً برای حضرت رضا علیه السلام عزیزید. لذا هر چه می خواهی بخواه منتها مواظب باش «چیز» بخواهی نه «ناچیز»! (مثلا امور دنیوی نخواه).
حیدر آقا معجزه می گفت: به مشهد مشرف شدم و بالا سر حضرت رضا علیه السلام که رسیدم یاد فرمایش آقای شاه آبادی افتادم. به امام رضا عرض کردم آقا، آقای شاه آبادی فرمودند از شما چیزی بخواهم که ارزش داشته باشد. ناچیز نخواهم. آقا من می خواهم هر کتابی را که باز کردم بفهمم. این را از شما می خواهم.
سپس زیارت را شروع کردم و نماز زیارت را خوانده بودم و سر به سجده بودم که حالت خاصی به من دست داد؛ دیدم آقا تشریف می آورند به طرف من و دو نفر خادم هم حضرت را همراهی می کنند.
جلو آمدند و آن دو خادم یک ظرف بزرگ پاتیل را آوردند و گذاشتند کنار من که صدایش مرا متوجه به خود کرد. نگاه کردم دیدم داخلش پر از کره است. از طرفی هم حضرت ایستادند و مرا نگاه میکنند. من هم اصلا نمی توانستم حرف بزنم.
حضرت دستشان را به جیب کردند و مقداری اسکناس در آوردند و شروع به ورق زدن کردند. وسط آنها یک اسکناس مچاله شده و کهنه یک تومانی در آوردند و به من دادند و رفتند. من هم همانطور مانده بودم که این چه بود و چی شد و … که از این حالت به حالت طبیعی برگشتم.
سفر ما به انجام رسید و برگشتیم تهران و خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و واقعه را خدمت ایشان عرض کردم.
آیت الله شاه آبادی فرمود: آن پول یک تومانی مچاله شده، حظّ تو از علم رسمی است. از علم رسمی قیل و قال، بهره ات همان اندازه است. و اما آن کره که داخل ظرف بود لبّ علم است. لبّ علم توحید را به تو دادند».
آیت الله رمضانی می فرمود:
مسائل علمی عمیق توحیدی را که از ایشان می پرسیدیم چنان عالمانه حل می کرد و توضیح می داد که تعجب می کردیم.
منبع :
t.me/mazaroliya
@sheykh113
معرفی حیدر آقا معجزه تهرانی ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
🍁بخشی از زندگینامه ی حیدر اقا معجزه از زبان خودشان :
بسمه تعالى این جانب حیدر تهرانى شهرت نهاوندى فرزند مرشد احمد آقا طباخ ، كه در اثر سرودن یك مخمس هزاربندى استقبال خواهم ایدل محو دیدارت كنم از جانب صفى علیشاه رضوان الله علیه در رویاى خویش على بن موسی الرضا صلواةالله علیه را زیارت كردم كه فرموده تخلص شعر خود را معجزه بگذار...
در جلسه شیخ رجبعلى خیاط شركت كرده...
مشاهده انوار بصورت خطوط بخصوصى درآمده بود كه در كار خیر تشویقم میكرد و از كارهاى ناستوده نهیم مینمود...
و مشاهده نورى كه آموزنده بود تا بسن چهل سالگى ادامه داشت ، آن نور بود بعد از آنرا نیست رخصت...
آنچه راجع به سید بحرالعلوم قدس الله سره شنیده شده كه زیارت حضرت حجت (ع)... ، براى او دست میداده خدا یرا كه بیشتر از آن براى بنده حاصل است...
بیش از صدها بار بلكه اكثر شبها حضرت معصومه (ع) را بعناوین مختلف زیارت كردهام...
زیارت كردم حضرت ابوالفضل (ع) را كه فرمود ما بتو عمر دوباره دادهایم و تو باید مداح آل محمد(ص) باشى...
حضرت حجت (ع) فرمود تو یك مبلغ مكتب عرفانى اكنون كه سال 1378 قمرى است 57 سال از سنم میگذرد و قریب 12 سال است كه حال را اقتضاى كسب نیست شعرى از آخر دیوان غزلیاتم ذكر میكنم .
اى نازنین صنم كه توئى یار معجزه / عشق تو هست رونق بازار معجزه
چون خواست راز خویش كند فاش برگرفت / با دست لطف برده از اسرار معجزه
🍁بخشی از زندگینامه ی حیدر اقا معجزه به نقل از اقای مدرسی چهاردهی :
آقاى معجزه همسر خود را مطلقه نموده تا بتواند ریاضت كشد.
مدتها در باغى مجاور میدان فوریه كه اكنون در آن مكان مسجدى بنا گردیده بریاضت میپرداخت.
سالها در قم مقیم بوده و آشپز مدرسه فیضیه بوده است اینك در مشهد بسر میبرد و بریاضت مشغول است مدتها مرید مرحوم انصارى همدانى بوده است و فعلا خود را اویسى حضرت رضا (ع) و حضرت معصومه میداند.
مرد نمیتواند مرید بانوئى گردد مگر با شرطى خاص و ملاك عمل سلوكى ایشان خواب است و تا كنون بالغ بر بیست مجلد آثار منظوم و منثور خویش را بطبع رسانیده و خود را در حد ارشاد میداند.
باید اذعان نمود كه آقاى معجزه مردى خلیق و مهربان و اجتماعى و مهمان دوست میباشند و چندان گرد مرید و مرادى نیست اما به آثار منظوم خود دلبستگى خاصى دارند توفیق ایشان را از خداوند متعال خواستار است ...
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتاب کیمیای ناشناخته، حافظی دیگر ، در مورد شرح احوالات ایشان می باشد ، که توسط انتشارات سبحان، منتشر شده است ، علاقمندان به اشنایی بیشتر با این عارف گمنام ، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند...
@sheykh113
معرفی حاج محمد آقا پاچناری ، شهر #تهران :
🔻عبد صالح خدا مرحوم اقای پاچناری ،از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند؛ ایشان همچنین از دوستان مرحوم حاج اسماعیل دولابی نیز بوده اند.
🔻حاج آقا پاچناری را اغلب کسانی که به جناب شیخ رجبعلی خیاط ارادت دارند می شناسند؛ ایشان به صورت کلمات موزون و منظوم سخن می گفتند...
🔻ایشان از منتظران ظهور و شیفتگان حضرت مهدی عج بودند و جهت تحقق ظهور امام عصر علیه السلام سی سال روزه گرفتند...
ایت الله قرهی :
اولیاء خدا و حتّی اوتاد الهی طوری بودند که مدام به یاد حضرت بودند. خدا آقای پاچناری را رحمت کند، وقتی میگفتیم: آقا! چطورید؟ حالتان خوب است؟ میفرمود: مگر آقا آمده است؟! اگر انسان دائم به یاد آقا باشد، با وجود آقا میگوید: خوب هستم. بیوجود او، ولو به ظاهر از لحاظ فیزیکی و جسمی خوب باشد امّا این که خوبی نیست. ولو در ثروت باشد، بدون آقا، در فقر است. همه جا آقا را میبیند. (پایان نقل قول از ایت الله قرهی)
مرحوم حاج اقای پاچناری از اوتاد زمانه بودند و بر خلاف استادشان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط،عبدی کتوم بودند و از حالات معنوی و کرامات و مکاشفاتشان اطلاع چندانی در دست نیست،الا سخنان و دستورالعملهای ایشان که خود نشانگر روح بلند بندگی ایشان میباشد و از بیانات ایشان تا حدی میتوان به خلوص در بندگی ایشان که همانا شیوه و سیره عملی اولیاء الله میباشد پی برد...
مشی ایشان همچون استادشان خودکاری و صدق و عزم و عمل بود.
ایشان در مبارزه با نفس و شیطان چنان قدرتمند بودند که ایت الله قرهی،میفرمودند:
🔻امام زمان علیه السلام در تشیع جنازه مرحوم پاچناری شرکت کردند.
و در جای دیگر فرموده بودند:
شیطان و اولاد(جنود) شیطان تا چهل روز بعداز درگذشت ایشان،به شادی و پایکوبی پرداختند.
ایشان عاشق و دلباخته حضرت ولی عصر عج بودند و 30 سال برای فرج حضرت روزه گرفتند.
🍃نقل قولی دیگر از ایت الله قرهی در مورد مرحوم حاج محمد پاچناری :
خدا مرحوم حاج آقای پاچناری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) را رحمت کند، ایشان در همین مجلس ما میآمدند و شما جوانان ایشان را دیده بودید. آن برّ الهی هر جا میرفت، هر موقع کسی پیش ایشان میرفت، دائم ذکر خدا را میگفت، دائم مردم را به آقا جان، امام زمان دعوت میکرد، دائم به دوری از گناه دعوت میکرد. آن کسی که به یقین برای برخیها معلوم و مشهود شد که حضرت به تشییع او آمدند. این مرد بزرگوار رفت، شیطان خوشحال شد، تا چهل روز ملائکه، گریان امّا شیطان و جنودش، دایره و دنبک میزدند و شادی میکردند که پاچناری رفت و شرّش از سر ما کم شد.
🍂صحبت هایی کوتاه از ، حاج محمد آقا پاچناری (ره):
حقیقت ذکر
حضور مذکور
فی نفس ذاکر
خدایا به آبروی چهارده معصوم
مارا حُرّ کن
از خودت پُر کن
دارای دُرّ کن
🍃دستورالعمل حاج آقا پاچناری
"نسنجیده و بی توقع"
.
می خواهید رمز کار را به شما بگویم؟
برای خدا و در راه خدا کار "نسنجیده و بی توقع" انجام بده. دست کسی رو بگیر. پول رهن کسی رو بده. به کسی محبتی بکن. خودت رو بشکن. غرور خود را زیر پا بگذار. اتاقی به کسی ، عروس و دامادی، خانواده نیازمندی، بده و پول نگیر یا نصف بگیر. غذایی بده. ننشین زیر و روی کار را در بیار. نمی خواهد همه جوانب کار را بررسی کنی و نفع و ضررت را بسنجی. عمل کن. آره بابا جان. این رمز کار است. اگر این طور آدمی باشی، خودشان به سراغ شما خواهند آمد. امام زمان دنبال این تیپ آدم هاست.
🍂در نهایت ایشان در سن 98 ساگی در سال 1394 دعوت حق را لبیک و دار فانی را وداع گفتند و در گلزار شهدا یا قبرستان علی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شدند...
منابع :
shabestan.ir
kalsh.blogfa.com
wisgoon.com
instagram.com/maryam_khato0n
@sharhehal
instagram.com/mohammad_mousavi2690
instagram.com/reza_arasteh.m
@sheykh113
معرفی اقای سید حسن میرمالک ، شهر #تهران :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند.
اقای محمود نکوگویان ( فرزند شیخ رجبعلی خیاط ) نقل میکنند :
فردي كه قطار را ميتوانست نگه دارد از هند به نزد پدر آمد و پدر گفت؛ وقت مردم را گرفتن هنر نيست و از او پرسيد كارت چيست؟
جواب داد تردستي كه پدر با اين كار هم مخالف بود و گفت اين كارها را كنار بگذار و برو سر كار و ايشان را نزد ميرمالك صابونچي برد تا صابون درست كند ولي ميرمالك هم از او ناراضي بود زيرا هنگام نماز به وسيله طي الارض به جمكران ميرفت...
منبع :
snn.ir
@sheykh113
معرفی شاگردان ، شیخ رجبعلی خیاط
🔻معرفی برخی از اساتید بزرگوار ، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ره در پست های پایین👇🏻👇🏻👇🏻 @sheykh113
معرفی حجت الاسلام حاج شیخ محمد ابوالحسنى ، استان #تهران ، شهر #ورامین :
🔻عبد صالح خدا و صاحب کرامات ، شیخ محمد ابوالحسنی ، از اولیا الهی گمنام در شهر ورامین بودند.
🔻ایشان استادِ ، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط بودند.
محقق و مورخ گرانقدر ، مرحوم حجت الاسلام ابوالحسنی(منذر) و همچنین ، عبد صالح خدا مرحوم حاج مهدی ابوالحسنی ، فرزندان بزرگوار حجت الاسلام شیخ محمد ابوالحسنى بودند...
🔹خاطره ای در مورد حجت الاسلام شیخ محمد ابوالحسنى ، از زبان فرزند بزرگوارشان حاج محمدتقی ابوالحسنی
ایشان نقل می کنند پدرم حدود ۲۰ سال در یکی از هیئت های تهران درایام محرم منبر می رفتند دریکی از شبها ایشان به قول معروف سنگ تمام می گذارند ویکی از اعضای هیئت امناء آن هیئت از منبر ایشان خوششان می آید وبه دیگر اعضای آن هیئت می گوید که مبلغ بیشتری به ایشان (مرحوم ابوالحسنی) بدهند وبه هرشخصی (هئت امناء) که می گویند فلانی شما از مبلغ قبلی که به ایشان می دهید بیشتر بدهید هرکدام به دیگری می گوید من فکر می کردم شما به ایشان پول منبر را می دهید درآخر معلوم می شود طی این ۲۰ سال اصلاً کسی به ایشان پولی بابت منبر رفتن نمی داده . یا ایشان می فرمودندکه این عالم بزرگوار جهت منبر رفتن به هیئتی درقبال دریافت ۵ ریال ۱۵ ریال کرایه ماشین می داده اندیعنی دوبرابر مبلغی که می گرفته کرایه ماشین می داده.
📝گوشه ای از زندگینامه ی ایشان :
حجه الاسلام حاج شیخ محمد ابوالحسنى فرزند شیخ یداله درسال ۱۲۹۷ در روستای باغخواص بدنیا آمد.این عالم بزرگوار پس از طى دوره مکتب و ابتدایى در زادگاهش درسال ۱۳۲۲ ه.ش در ورامین نزد مرحوم حاج شیخ محسن طاهری (امام جماعت مسجد خاتم الانبیاء ورامین و اولین شخصی که کلاس حوزوی در ورامین دایر نمود) به تعلیم علوم دینی پرداخت و سپس جهت تکمیل علوم دینی وکسب مدارج عالی به حوزه علمیّه قم عزیمت کرد و از محضر اساتیدبزرگواری بهره برد.و پس از کسب علم به تهران مراجعه ودرآنجا اقامت نمود.مرحوم ابوالحسنى از خطباى زبردست تهران بود که اشتغال به منبر و اقامه جماعت را، با تدریس ادبیات و دروس دینى در برخى از دبیرستانهاى پایتخت جمع کرده بود. وى که عمرش دراز – در سنگر محراب و مدرسه – به وعظ و ارشاد خلق پرداخته بود، دلى سرشار از عشق به عترت پاک پیغمبر صلى الله علیه وآله داشت ، و مفتخرانه ، مى گفت که : ما در بانک حسینى علیه السلام حساب داریم . مردم ورامین هنوز جلسات پرسوز و گداز دعاى کمیلش در سالهاى اختناق را به یاد دارند و در بسیارى از هیئات غرب تهران )خاصه ، منطقه عباسى و گمرک ) چنانچه ذکرى از وى به میان رود، ناطق و مستمع ، بى یاد خیر، از نام وى نمى گذرند. خدایش بیامرزد که از کودکى به فرزندانش آموخت که جز طریق اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام راه نجاتى نیست و بقیه ، هر چه باشد، ضلالت و گمراهى است .
مرحوم حاج شیخ محمد ابوالحسنى ، ذهنى مملو از خاطرات جالب و شنیدنى در باب عنایات و کرامات ائمه اطهار علیهم السلام و نزدیکان آن بزرگوار به دوستان و شیعیان خویش داشت که بعضا مسموعات ، بلکه مشهودات مستقیم خود وى بود و در سخنرانیهاى عمومى و خصوصى خویش آن همه را، همچون درى بر گردنبندى ، در موضعى مناسب از کلام مى نشاند و از چشم حضار، اشک مى گرفت.
🍂وفات :
حاج شیخ محمد ابوالحسنى سرانجام در ۱۰ اسفند ماه ۱۳۷۰ دعوت حق را لبیک گفت و به جوار رحمت حق شتافت و پیکرپاکش در بهشت زهرا تهران در قطعه ۷۰ ، ردیف شش به خاک سپرده شد.
منبع :
varamincity.ir
@sheykh113