#کرامتی_از_شیخ_انصاری
🔆نوه دختری شیخ انصاری به واسطه نقل میکردند:
🔆شخصی برای #زیارت قبر شیخ انصاری به درون مقبره رفت. دید پیرمردی آمد و پس از قرائت #فاتحه بسیار گریه کرد، وقتی علت را جویا می شود، او ماجرایی از خود و شیخ انصاری نقل می کند:
🔆 در گذشته دور جماعتی مرا به کشتن#شیخ ترغیب نمودند و من نیز قبول کردم.
🔆 شبی به هر نحوی بود خود را به داخل خانه شیخ رساندم او را در حال نماز رو به #قبله دیدم.
🔆 فرصت را غنیمت شمردم و آلت قتاله را بلند کردم تا بر سر شیخ بزنم، ولی با کمال #تعجب دیدم دستم دیگر پایین نمی آید و قدرت فرار هم ندارم.
🔆 وقتی نماز شیخ تمام شد بدون توجه به من به سجده رفته و#شکر خدا را گفت و به خداوند عرض کرد: پروردگارا من چه #تقصیری دارم که فلانی و فلانی شخصی را به نام فلان(( نام ها را به صراحت میگفتند)) را بر قتل من راضی کردهاند.
🔆 #خداوندا من از او میگذرم تو هم او را ببخش.
شیخ انصاری ص102