eitaa logo
شیخ عبدالحسین (سیره ۱۱۰)
3.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
6 فایل
زندگی برتر؛ زندگی ایمانی و سیره علوی #نقشه_راه ( نکات قرآنی) #راه_زندگی ( احادیث معصومین علیهم السلام) #احکام #ستاره_ها (سیره و وصایای شهدا) #تحلیل_مسائل_روز #سبک_زندگی 👌👌 ارتباط با ما ⬇️ https://eitaa.com/hoseiiinnn
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 «آب هرگز نمی‌میرد» ◀️ روایت خاطرات فرمانده‌ گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشکر انصارالحسین (ع) استان همدان، یعنی سردار جانباز «میرزامحمد سلگی» است😊 ✅ این کتاب که در زمره‌ کتاب‌های خاطره‌نگاری می‌گنجد؛ از اسلوبی تازه و نو برخوردار بوده و دارای بیان صریح و شفاف و بدون اغراق راوی و نویسنده از وقایع جنگ است، به‌طوری‌که خواننده تصور می‌کند در گرماگرم وقایع و رخدادهای جنگ قرار دارد👌 🛑 موضوعی که در بیان خاطرات میرزامحمد در سراسر کتاب می‌توان ملاحظه کرد، ارتباط معنوی نیروهای این لشکر با آفریدگار جهان است؛ به‌طوری‌که می‌توان از همین نکته، پی به امدادهای الهی در یاری رساندن به رزمندگان اسلام دانست. 📣 در بخشی از کتاب چنین آمده است: « از فرمانده گردان‌ها و واحدها خواسته بود که در ابتدای گزارش‌شان حتما، آیه یا حدیثی بخوانند و به نکته و موضوعات مهم و اصلی اشاره کنند و حاشیه نروند. یادم هست که هرکس آیه یا حدیثی خواند. مسئول تدارکات تیپ (محمود علیون) سوره‌ی حمد را خواند. او همیشه این سوره را می‌خواند و می‌گفت: «من فقط این سوره را بلدم و اگر به آن عمل کنیم، برایمان کافی است.» و راست هم می‌گفت». 🔷🔶 بعدتر می‌توان در متن وقایع و مخصوصا عملیات‌هایی که توسط این گردان انجام شده است، تأثیر این ایمان را به خوبی مشاهده کرد. ◀️ برای مثال در جایی از این کتاب آمده است: «تصویر محسن امیدی در شب عملیات «والفجر ۲» پای کوه کله‌قندی در ذهنم آمد. آن شبی که او سرش را به خدا عاریت داده بود. تا جلو بیافتد و نیروها پشت سرش به خط دشمن بزنند. «یا ابالفضل» گفتم و به سمت تیربار مقابل دویدم، نیرویی در پاهایم جمع شده بود که می‌خواستم پرواز کنم. پشت سرم فریاد «الله‌اکبر» برخاست و همه مثل برق و باد بر سر دشمن فرود آمدند. تیربارچی دشمن رها کرد و به سمت تپه‌ «عباس عظیم» گریخت. دو گروهان اول و دوم هم مثل سیل، سد مقابل‌شان را شکستند و تیراندازی شدت گرفت و ظرف چند دقیقه صدای تیر کم شد. بعثی‌ها یا کشته شدند یا به سمت تپه‌ «عباس عظیم» فرار کردند و عده‌ای هم دست‌شان را به علامت تسلیم بالا بردند. چند مجروح و شهید داده بودیم. دو سه نفر از بسیجی‌ها عصبی بودند و به تلافی می‌خواستند که اسرا را بزنند، سرشان داد کشیدم: «ما اسیر نمی‌کشیم، برگردید توی کانال». 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم سلام بر یاران حسین (ع) و سلام بر لشکر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانه‌هایی چون سُلگی و خوش‌لفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم: درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم/ لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران/ که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم... در میان کتاب‌های خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین‌هاست. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شده‌اند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالی‌مقام علی چیت‌سازیان نیز دارای همین برجستگی‌ها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند.