eitaa logo
حکایت‌های شِیخ عَبدُالرَّحیم
621 دنبال‌کننده
958 عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
─═༅🕯📜﷽📜🕯༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ " مِلَتی کِه تاریخِ خود را نَدانَد، مَحکوم بِه تِکرار آن خواهَد بود ... " . . استفاده از مطالب کانال (حکایات)، بدون درج لینک کانال شیخ عبدالرحیم، منع شرعی دارد 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ روزمون را زیبا و قشنگ کنیم با سلام بر ارباب ❣عادت سلام کردن به امام حسین (علیه السلام) را نشر دهیم... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─═༅🌹﷽🌹༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ قسمت شصت و چهارم سلام علیکم در سلسله گفتارهای تاریخی کاشان در مورد اماکنی همچون باغ فین و تپه های سیلک و زیارت حبیب بن موسی و محمدهلال بن علی و حکایت های پیرامون آن با شما اعضای محترم کانال شیخ عبدالرحیم گفتگو کردیم تا رسیدیم به ماجرای عشق سید مهدی به دختر حاج جعفر و بخاطر ورود ماه محرم و عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام ، این حکایت نا تمام ماند . اینک ادامه ماجرا .... پیش از این گفتیم ، آقاسیدمهدی ، فرزند تاجر بزرگ و متمول بازار کاشان آقای حاج سیدحسن است . او جوانی خوش سیما و خوش اندام و در عین حال بسیار متواضع ، مومن و پاک دامن است . تمامی اهالی و کسبه بازار سیدمهدی را میشناسند و برای او احترام ویژه قائلند . هرچند شرائط اخلاقی و رفتاری سید مهدی به گونه ای است که همه آرزوی داشتن چنین دامادی را دارند ، اما او هنوز مجرد بوده و پدر و مادر برای ازدواج مهدی ، اقدامی نکرده اند . چنانچه در قسمت های قبلی گفتیم ، سید مهدی برای انجام کاری مربوط به امور مبادلات تجاری به حجره دوست و همکار قدیمی پدرش ، حاج سید جعفر رفته بود ، ناگهان دختر حاج سید جعفر نیز که برای خریدهای شخصی به بازار آمده بود ، برای دیدن پدر ، به حجره آمده و دقایقی توقف و با پدر خوش و بش میکند . سیدمهدی با دیدن دختر ، برای اولین بار ، حسّی آتشین را درون خود تجربه میکند . او هنوز نمیداند عاشق شده ، اما بی قراری و دلشوره عجیبی به او دست میدهد ، به گونه ای که رنگ چهره اش قرمز شده و عرق بر پیشانی و جبین اش نشسته . سید مهدی گرچه عادت به نگاههای تیز به چهره زنان و دختران نامحرم ندارد ، اما در این مورد اراده از کف داده و گاهی زیرکانه چهره درخشان و جذاب دختر را برانداز میکند . تا این لحظه دختر باحیا و محجوب حاج سید جعفر به میهمان حجره پدر توجه نکرده بود . اما وقتی حاج جعفر از دیدن چهره پریشان سید مهدی تعجب کرده و از او علت قرمزی چهره و تعریق سر و صورت را پرسید ، دختر حاج سید جعفر نیز برگشت و با کنجکاوی نگاهی به چهره سید مهدی انداخت . اما با دیدن برق نگاه مهدی و با حسّ دخترانه متوجه شد ، این نگاه عادی نیست و داستان های مخوفی در پی آن پنهان شده است ! دختر حاج جعفر با دیدن طرز نگاه سید مهدی ، توقف در حجره پدر را جایز ندانسته ، از جا بر خواسته ، از پدر خدا حافظی کرده و راه رفتن را در پیش میگیرد ، اما قبل از خروج از حجره چیزی به ذهنش رسید ، لذا دو باره نزد پدر بازگشته و نزدیک گوش او میگوید ، پدرجان ، این آقا حال خوشی ندارد ، لطفا یک لیوان آب به او بدهید . سید مهدی وقتی محبت و حرکت عاطفی از سوی دختر را نسبت به خود میبیند ، تزلزل بیشتری در ارکان وجودش ایجاد شده و نفس هایش به شماره میافتد . در عین حال دختر با سرعت خداحافظی کرده و از حجره خارج میشود . پس از دقایقی نیز سید مهدی از همکار قدیمی پدرش خدا حافظی و به حجره خود باز میگردد . حاج سیدحسن با دیدن فرزند خود ، متوجه برافروختگی و تغییرات در ظاهر و باطن خود میشود ، اما او نیز به رسم سایر پدرها ، این تغییرات سوال بر انگیز را به روی سید مهدی نمیاورد و منتظر ظهور نشانه های دیگر از سوی او میماند . با گذشت ساعاتی از فعالیت های کسبی ، زمان تعطیلی و بازگشت به منزل فرا میرسد . به محض ورود به خانه ، مادر سید مهدی مطابق عادت همه مادرها ، نگاهی خریدارانه به سرتا پای فرزند خود انداخته و در چند ثانیه با چشمان تیزبین خود ، تمام آزمایشات بیولوژیک را روی تک تک اندام و جوارح فرزند خود انجام داده و متوجه تغییراتی در حس و حال سید مهدی میشود ، اما هنوز زمان مناسبی برای پرس و جو از علت این آشفتگی و تغییرات چهره فرا نرسیده است . مادر آقامهدی تا شب صبر کرده و تمام رفتار و حالات فرزند خود را زیر نظر دارد . مادر با فرا رسیدن تاریکی شب و ملاحظه بی قراری و سکوت معنادار فرزند خود ، با سوالات زیرکانه و غیر مستقیم از سید مهدی سعی بر کشف واقعیت میکند . ولی سید مهدی علیرغم گزارش فعالیت های روزانه خود ، اصل قضیه را کتمان کرده و حس و حال خود را نسبت به دختر حاج سید جعفر را پنهان میکند . از فردای آن روز ، رفت و آمدهای سیدمهدی و ترددهایش از جلو حجره حاج سید جعفر زیاد میشود ، گویی آقامهدی درون این حجره گم شده ای دارد ! اکنون تمام آرزو و آمال سید مهدی ( دیدن مجدّد ) دختر حاج سیدجعفر خلاصه شده است . روزها در پی روزها گذشت ، اما مهدی موفق به دیدار مجدد دختر نشد . ناگفته نماند ، دختر نیز گهگاه با بهانه های مختلف به حجره پدر سر میزند و اکنون بیش از گذشته دلش هوای پدر را میکرد !!! 😇 ولی متاسفانه دست تقدیر روزگار ، دیدار مجدد این دو جوان را رقم نمیزد .
هر چه میگذشت ، پژمردگی ، پریشانی و آشفتگی در چهره سید مهدی نمایان تر میشد ، تا اینکه یک روز کاسه صبرش لبریز شد و تصمیم هوشمندانه ، اما خطرناک به ذهنش رسید ! شب وقتی که سید مهدی به خانه آمد ، صبر کرد تا اهالی برای خوردن شام گرد سفره نشستند . مادر همچنان نگران وضعیت و راز نهفته در دل فرزند خود میباشد . بالاخره آن شب مهدی ، پس از سوال مادر مبنی بر اینکه چرا کم خوراک شده ای ، لب به سخن باز کرد و گفت : پدر ، مادر ، شما عزیزان من هستید و میدانم در زندگی برای خوشحالی من مضایقه نکرده و برای من هیچ چیز کم نگذاشته اید . اما الان که به این سن رسیده ام احساس میکنم چیزی از هنر زندگی و کسب و کار نمیدانم و فکر میکنم سربار پدرم هستم . لذا تصمیم گرفته ام از حجره پدر رفته و در بازار نزد یک خُبره شاگردی کنم تا با فوت و فن کاسبی آشنایی پیدا کنم . این حرف برای مادر بسیار ثقیل و دشوار بود ، ولی چون حاج حسن از مردان پخته و دنیا دیده روزگار بود ، بلافاصله از تصمیم فرزندش استقبال کرد . حاج سید حسن رو کرد به مهدی و گفت ، تصمیم مدبرانه و دوراندیشانه ای گرفته ای و من از این تصمیم تو حمایت میکنم . سپس به فرزند خود گفت ، کجا دوست داری شاگردی کنی ؟ سید مهدی گفت اگر شما وساطت کنید و ایشان قبول کند ، دوست دارم مدتی نزد حاج سید جعفر کارگری کنم !!! ادامه دارد ... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
19.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 😞 بازار شام! جای عزیزان ما نبود ... (ع) ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
47.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوای زیبای حب الحسین از قاری مصری ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
تويی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهره تو خندان است اگر در آتش مهرت گداختيم چه غم جزای سوختگان در غمت دو چندان است به احتياج سراغ از غم تو می‌گيريم که غم قنوت نياز نيازمندان است از آن زمان که گرفتی ز مردمان بيعت جدال عهدشکن‌ها و پايبندان است خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما تويی که نام تو در صدر سربلندان است ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. انقدر خستم 😞 انگاری اندازه‌ی هزار نفر خستم منم‌ از ناله و از چشمای تر خستم ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
39.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های استاد بندانی نیشابوری در خصوص گریه و تباکی بر مصائب ائمه علیهم السلام ... (ع) ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامان ... ماماااااان ... ماااااماااااان 🥺 دلم می‌سوزد و کاری ز دستم بر نمی‌آید .... ─═༅ 📚شِیخ عَبدُالرَّحیم🖌 ༅═─‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌ https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا