─═༅🌹﷽🌹༅═─
#چرخ_گردون
قسمت هجدهم
در مورد اعدام انقلابی دکتر سلیمان برجیس یهودی ، که با داروهای سمی موجب قتل حدود صد نفر از مسلمانان مخالف صهیونیسم در کاشان شده بود ، در قسمت قبل شرح مختصری داده شد .
و اما شیوه اعدام و ماجراهای پس از آن ...
در باره معدوم ساختن برجیس در کتاب های تاریخی ، بسیار گفته و نوشته اند .
ولی نگارنده شخصا از سید جلیل القدری که در جریان دقیق ماجرا قرار داشته موضوع را جویا شده و ایشان ماوقع را اینگونه شرح دادند .
دکتر برجیس فرد بسیار بد اخلاق و فحاشی بود و در جهت ترویج فساد بین مردم مسلمان بسیار تلاش کرد .
یکی از اقدامات سلیمان برجیس برای توسعه فساد در کاشان و در میان مسلمانان ، حمایت مالی و پوشش امنیتی از هم کیش خود (یوسف مختار ) بود .
یوسف مختار ، در خیابان محتشم ، و در منزل خود ، سالهای به فروش یک نوع از مشروبات الکلی ، معروف به عرق سگی ، اشتغال داشت .
یوسف مختار نیز عاقبت در اثر اختلاف با یکی از مشتریان خود به قتل رسید ، اما قاتل او هرگز پیدا نشد .
خلاصه ، ماجرای دکتر برجیس اینگونه بود که ، پس از احراز موضوع قتل مسلمانان با داروی سمی برای علما و جوانان انقلابی کاشان و نا امیدی از دستگاههای حکومتی شاه برای پیگیری این موضوع ، تصمیم به قصاص او گرفتند .
برای قصاص او ابتدا چند نوبت جلساتی گذاشته شد تا از فقها و مجتهدین جواز شرعی دریافت کردند .
در روز عملیات هشت تن از جوانان به عنوان تیم عملیاتی به سوی منزل برجیس حرکت کردند .
ابتدا دو نفر از آنان ، به سلیمان مراجعه کرده و گفتند بیمار بد حال در منزل داریم و از ایشان درخواست کردند برای مداوا دنبال آنها برود .
سلیمان الاغی داشت که مرکب او بود و برای سوار شدن ، باید یک نفر به حالت سجده روی زمین بخوابد و او روی کمر آن فرد رفته و سوار الاغ شود .
سلیمان غرولند کنان ، سوار بر مرکب شده و آن دو نفر در پی او حرکت کردند تا رسیدند جلو سیپک خونی ها .
(سیپک خونی ها در محله سرپله ، پشت درمانگاه طالبیان واقع شده و ۱۶۴ پله دارد ، آب ابنار ملامحمدباقر صاحب نیز نزدیک این سیپک قرار گرفته و ۶۴ پله دارد ، در سیپک های قدیم آب قنات جاری بود و پله های آن شیب تند و ترسناکی داشت ، که چون در خانه ها آب لوله کشی نبود ، خانم ها برای شستشوی لباس و ظروف ، به پایین سیپک میرفتند )
قرار قبلی تیم عملیاتی این بود که سلیمان وقتی رسید جلو سیپک او را به داخل آن بکشانند و کار او را تمام کنند .
اما آن روز وقتی آنها جلو سیپک رسیدند ، دیدند تعدادی خانم در پایین سیپک مشغول شستن لباس هستند ، لذا سلیمان را با لطائف الحیل کشیدند داخل یک دربند و در آنجا کار او را تمام کردند .
سپس همگی ، الله اکبر گویان وارد بازار شده و قتل سلیمان را به مردم اعلام و از بازار به سمت شهربانی رفته و با شجاعت قتل سلیمان را به مامورین اعلام نموده و سپس همگی بازداشت شدند .
اما خبر اعدام سلیمان برجیس به تدریج در همه شهر منتشر شد و از آنجایی که مردم کاشان از آن یهودی خائن متنفر بودند ، از این خبر خوشحال شدند .
اما وقتی مردم فهمیدند ، معدوم کنندگان سلیمان در بازداشت هستند ، جمعیت زیادی برای آزادی آنها جلو شهربانی آمده و با تظاهرات قصد ورود به شهربانی و آزادی آنان را داشتند .
ولی مامورین با تیراندازی از ورود مردم جلوگیری کرده و آنان را متفرق کردند .
فردای آن روز همه تیم عملیاتی را که هشت نفر بودند به تهران اعزام نمودند .
خبر این واقعه در آن روز ، نه تنها در تهران ، بلکه در همه دنیا منتشر شد .
بنابر این دولت های آمریکا و انگلیس به شاه ایران ( محمدرضا پهلوی ) بسیار فشار آوردند که تیم هشت نفر مسلمان را اعدام کند تا یهودی ستیزی در ایران خاتمه یابد .
لذا به دستور شاه دادگاه آنان بلافاصله برگزار شد تا حداقل عوامل اصلی هر چه سریعتر اعدام شوند .
یکی ار وقایع ماندگار در تاریخ اتفاقی بود که متهمین هنگام دفاع از رقم زدند .
موضوع از این قرار بود که هریک از متهمین وقتی در جایگاه دفاع قرار میگرفتند ، همه هشت نفر ، قتل سلیمان را به تنهایی گردن گرفته و اعلام مینمودند ، هفت نفر بقیه بی گناه هستند .
کوتاه سخن اینکه شاه برای جلب رضایت آمریکائیان عجله داشت ، ولی سیل نامه ها از بلاد مختلف ایران به سوی مرجع تقلید شیعیان مرحوم آیه الله العظمی بروجردی روانه شد و خواستار دخالت ایشان جهت جلوگیری از اعدام مسلمان شدند .
به همین علت ، مرحوم آیه الله العظمی بروجردی توسط مرحوم آقای فلسفی برای شاه پیغام فرستاد و او را تهدید کرد که اگر خدشه ای به اینان وارد شود ، تاج و تخت سلطنتی تان در معرض سقوط قرار خواهد گرفت .
محمدرضا پهلوی پس از دریافت پیغام آیه الله بروجردی از دستور اعدام فدائیان اسلام عقب نشینی کرد .
نکته جالب دیگر اینکه ، در آخرین جلسه دادگاه وقتی متهمین در حال آخرین دفاع از خود بودند ، ناگهان سید عمامه به سری با همراهی چند نفر از یارانش وارد دادگاه شد به طرزی که قاضی و منشی و سایر عوامل دادگاه به وحشت افتادند .
او کسی نبود جز شهید نواب صفوی و عبدالحسین واحدی و چند تن دیگر از سران فدائیان اسلام ، که تحت تعقیب قرار داشتند ، اما آمدند داخل سالن دادگاه و علنا رئیس دادگاه را تهدید کردند .
در این شرایط نظم دادگاه بهم ریخت ، ولی مامورین محافظ نتوانستند نواب و دوستانش را دستگیر کنند و آنها پس از تهدید قاضی دادگاه متواری شدند .
بنابر این فردای آن روز جوانان انقلابی کاشان تبرئه و آزاد شده و به کاشان باز گشتند .
اما استقبال چشمگیری که مردم کاشان از ورود آنها کردند ، چنین جمعیتی تاریخ کاشان کمتر سراغ دارد .
رحمت و مغفرت واسعه خداوند به روح آن مجاهدان غیرتمندی که اگر در آن روزگار ، هوشیار نبودند و از مکر و دسیسه یهودیان جلوگیری نمیکردند .
امروز ما باید همچون مظلومان فلسطینی ، کودکان و نوامیس خود را در زیر آوارهای شهرمان جستجو میکردیم .
این بود ، اولین محصول گردهمایی مجاهدین در منزل شیخ عبدالرحیم و تشکیل جمعیت فدائیان اسلام
اما یکی دیگر از ملاعین که همچون موریانه زیر پوست این سر زمین لانه کرده و در صدد تخریب عقاید دینی مردم بود ، احمد کسروی نام داشت که در قسمت بعدی سرگذشت و اعدام انقلابی او را توسط فدائیان اسلام بررسی خواهیم کرد .
ادامه دارد ...
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim
سلیمان برجیس معدوم
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣آیا تابحال با آسمان همصحبت شده ای؟
دیگه زمانش رسیده که مکالمه از زمین به آسمان را یاد بگیریم.... 🥲
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
15.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب میلاد، یه صلواتمون نشه؟ 😉 😅
(البته مردم آزاری کار درستی نیست ☺️ )
شادی تمام عزیزان خفته در خاک 🌹
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
💖 ماه شادی آل الله مبارک باد 💖
https://eitaa.com/joinchat/1633813156Ce1a9f12310
─═༅🌹﷽🌹༅═─
#چرخ_گردون
قسمت نوزدهم
در قسمت قبل در باره اعدام انقلابی سلیمان برجیس شرح داده شد .
اما برای آشنایی ذهن خوانندگان محترم در مورد فضای کاشان در روزگاران قدیم توضیحاتی لازم است.
کاشان و برخی از روستاهای آن ، در یک قرن گذشته بشدت مورد هجوم یهودیان و بهائیان قرار گرفته بود ، به نحوی که رادیو آمریکا به کاشان ( تل آویو کوچک ) میگفتند .
اما خوشبختانه در آن روزگاران کسبه بازار کاشان ، مردمانی باغیرت و مومن بودند و شهر دارالمومنین را از خطر سقوط به دامان یهودیت نجات دادند .
نکته جالبی که شاید نسل امروزی ما در مورد بازار بی اطلاع باشند اینکه تا همین پنجاه شصت سال قبل رسم براین بود ، صبح هر روز کسبه بازار قبل از باز کردن مغازه ها در مساجد حاضر میشدند و علمای مساجد ، احکام خرید و فروش و حلال و حرام در داد و ستد به آنها آموزش میداند .
در مسجد رباط بازار مسگرها ، مرحوم آیه الله شیخ مرتضی عامری
مسجد میرعماد آیه الله حاج شیخ حسین امامی
مسجد بالابازار ، آیه الله سلیمانی
مسجد میانچال آیه الله حاج شیخ آقارضامدنی
و در مدرسه سلطانی آیه الله حاج آقاجعفر صبوری
لذا از دل همین بازار متدین ، عده ای از جوانان و کسبه تحت عنوان جمعیت فدائیان اسلام تشکیل و شهر ما را از لوث وجود بهائی ها و یهودیان صهیونیسم و توده ای ها پاک کردند .
اسامی که در زیر آورده میشود ، از معتمدین و بازاریانی بوده که هر یک به اندازه یک کتاب خاطره از فعالیت های مذهبی و انقلابی آنها میتوان نوشت .
حاج محمدپوران - حاج محسن واجدی - حاج حسن شعبانی - حاج علی یزدانخواه -حاج حسین دواتگران- حاج رضا و حاج حسین تولایی - حاج محمد جهان آرایی - حاج اکبرآقا جهان آرایی - حاج ابراهیم استحقاقی - حاج اسدالله فیروزی - حاج محمد صنعتکار - حاج جواد یزدانی - حاج محمد رسول زاده ، حاج عباس شعبانی - حاج آقامیر مسچی - حاج حبیب الله حمصی - حاج حسین و حاج محمد رفاهی - حاج محمد مهدوی - حاج غلامحسین احتشام - حاج علی یادگاری - حاج احمد عربی و دیگرانی که متاسفانه ذهن یاری نمیکند .
اما اسامی که ذکر آنها آمده ، بجز هفت نفر نخست ، بقیه به رحمت خدا رفته اند ، که از خواننده محترم جهت هدیه به روح پاکشان تمنای صلوات و فاتحه داریم .
در اینجا ذکر یک خاطره عبرت آموز خالی از فایده نیست .
در مسجدی که یکی از علمای نامبرده بالا نماز جماعت بر گزار میکرد ، به حدی ازدحام میشد که اگر کسی با تاخیر به مسجد میرفت ، جایی برای او پیدا نمیشد .
اما در یک دورانی امام جماعت احساس کرد ، جمعیت رو به کاهش است ، منتها چیزی نگفت !
پس از مدتی در کمال تعجب دید وقت نماز ، نصف مسجد خالی از نماز گزار است ، اما بازهم به روی خود نیاورد .
یک هفته که گذشت ، مجددا جمعیت رو به تنزل بود و بیش از دو سه صف تشکیل نمیشد ، و باز هم آن عالم عارف سکوت کرده ، اما بسیار متحیر بود .
خلاصه کار بجایی رسید که پشت سر آقا یک صف ، آنهم نصفه و نیمه نماز میخواندند .
نهایتا ، یک روز آقا رو کرد به یکی از نزدیکان مسجدی خود و گفت ، بازار تعطیل است ؟!
گفت نه
آقا سوال کرد ، پس چرا بازاریان نماز جماعت نمیخوانند ؟
فرد مذکور ابتدا سر پایین انداخته و پاسخ آقا را نداد .
اما مجددا امام جماعت گفت ، اتفاقی افتاده ؟
عاقبت آن فرد مجبور شد پاسخ سوال آقا را بدهد و گفت ، کسبه نماز جماعت به مسجد دیگری میروند و جسارتا شما را قبول ندارند !
آقا مجددا علت را سوال میکند ، و آن فرد میگوید ، فلان آقای کاسب که از شیوخ و معتمدین بازار و از نزدیکان شما بوده ، بین مردم شایع کرده که جنابعالی بدون وضو نماز میخوانید .
امام جماعت یاد شده خیلی تعجب کرده و به فکر فرو میرود و دیگر چیزی نمیگوید و پس از نماز به منزل میرود .
اما کسی را دنبال آن فرد معتمد فرستاده و نزد خود فرا میخواند و به او میگوید ، شنیده ام به نماز گزاران گفته ای من بدون وضو نماز میخوانم .
آقای معتمد پس از لحظه ای مکث به سخن آمده و میگوید ، جسارتا بله ، چون خودم دیدم شما مدتی قبل که هوا سرد بود و برف زیادی باریده ،
رفتید داخل سرویس بهداشتی و بعد از دقایقی بیرون آمده و چون هوا سرد بود ، وضو نگرفته و داخل محراب شدید ، آنروز من گوشه وضوخانه بودم ، شما مرا ندیدید ، ولی من شما را دیدم .
خلاصه ، آقا سر به زیر انداخته و مقداری به فکر افتاد و سپس سر را بلند کرد و لحظاتی در چشم آن فرد خیره شد ، تا اینکه آقای معتمد از جابرخواسته و خدا حافظی کرد و رفت .
اما قبل از اینکه از درب اطاق خارج شود ، آقا او را صدا زد و گفت ، در ضمن یک چیزی را مستحضر باشید ، من هیچ وقت در وضوخانه مسجد وضو نمیگیرم ، بلکه در خانه آماده شده و به مسجد میآیم .
منتها ، آنروز که شما دیدید ، من بیمار بودم و آمپول زده بودم و در راه شک کردم که نکند جای آمپو ناپاک باشد ، بنابرین رفتم داخل سرویس بهداشتی ، مقداری آب جای آمپول ریخته و شستم و با همان وضویی که در منزل گرفته بودم برگشتم شبستان مسجد !!! 😳😳😳
نتیجه گیری : قضاوت راحت نیست !!!
ادامه دارد ..
https://eitaa.com/sheykhabdolrahim