در زمانی که آقای مجتهدی در #قزوین؛ در منزل ما تشریف داشتند، نیمه شبی خواستند که از منزل خارج بشوند. گفتم: آقا جان! اگر اجازه دهید همراهی تان کنم. گفتند: میل خودتان است.
سوار ماشین شدیم. ایشان با اینکه به ظاهر به مسیرهای شهر آگاهی نداشتند، اما خیلی عجیب آدرس می دادند. خیابان به خیابان اشاره می کردند تا اینکه از شهر خارج شده به باغستان های اطراف شهر رسیدیم.
از دور صدای ناله ای آمد. نزدیک تر که شدیم ایشان به تنهایی وارد باغی شد که صدا از آنجا بود. پس از دقایقی صدا قطع شد و آقای مجتهدی برگشتند.
وقتی قضیه را پرسیدم، گفتند: شخصی در این باغ به #امام_زمان (عج) متوسل شده بود، حضرت حواله ای فرمودند که ما انجام وظیفه کردیم.
سپس باهم راه رفته را برگشتیم.
#کتاب_لاله_ای_از_ملکوت ؛ جلد 4
#شیخ_جعفر_مجتهدی
.