eitaa logo
منتظران ظهور"تولیددارو،تختی"
813 دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
37 فایل
#منتظران_ظهور_تولید_دارو_تختی https://eitaa.com/shhdMoezGholami_Jahadi مدیریت کانال @Tasbih1361
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
على عليه السلام: أفضَلُ الأَدَبِ أنْ يَقِفَ الإنسانُ عِندَ حَدِّهِ ولا يَتَعدّى قَدرَهُ؛ بهترين ادب آن است كه انسان در حدّ و مرز خود بماند و از اندازه خويش فراتر نرود. [غررالحكم و دررالكلم، ح 3241] 🕋 https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
💠 (صل الله علیه و آله) ما نَقَصَ مالٌ مِن صَدَقَة قَطُّ ، فأعطُوا و لا تَجبُنوا . هيچ گاه مالى بر اثر صدقه دادن كم نشده است. پس عطا كنيد و نترسيد. 📚 بحار الأنوار : ٩٦ / ١٣١ / ٦٢ 🕋 https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
👩‍💻👨‍💻 📗📗📘📔📕📖📚 کتاب «فریاد مهتاب» به قلم شیوای استاد مهدی خدامیان آرانی شرح ۷۵ روز از زندگانی حضرت فاطمه (س) از وفات پیامبر اکرم تا شهادت ام ابیها است. فریاد مهتاب فریاد مظلومیت فاطمه سلام الله علیها است و شما می توانید از حوادثی که بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله رخ داده در قالب داستان باخبر شوید. این کتاب به صورت یک داستان دنبال می شود که توسط نویسنده روایت می شود. از ویژگی های برجسته نویسنده برخورداری از قلمی زیبا، دلنشین و داستانی درعین تسلط داشتن به منابع دینی و روایی است. اگر دنبال یک داستان مذهبی و تاریخی و در عین حال سوگنامه ای از مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها هستید هرگز این کتاب را از دست ندهید!  📘کتاب فریاد مهتاب به عنوان پنجمین کتاب از کتابهای کتابخانه مجازی پایگاه شهید ذوالفقاری تقدیم نگاه مهربانتان @shahed_zolfaghari https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22 👇👇👇
💫میگفت: ✨اگر دعوت ڪننده زینب(س)است.... 🍃💟پس سلام بر شهادت.... https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
 💫چهار شنبه💫 ☀️۱ بهمن ۱۳۹۹ شمسی ۶ جمادی الثانیه ۱۴۴۱هجری قمری 🌲۲۰ ژانویه ۲۰۲۰ میلادی 🍃🌺اولین چهارشنبہ بهمن ماهتون پر از عشق و امید امیدوارم زندگی به ڪامتون خوشبختی سرنوشتتون و سـایہ عشق مهمان همیشگی دلتـون باشہ امروزتون پراز بهترینها🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
🔸سرلشکر باقری: 🇮🇷آن‌ها که می‌خواستند جمهوری اسلامی ۴۰ سالگی انقلاب را نبیند، کنگره‌شان تحت تصرف قرار گرفته است. مسئولانش گفتند جلوی چشم دنیا آبروی ما دارد می‌رود. برای برگزاری مراسم تحلیف رئیس جمهور جدیدش نیروهای نظامی آمریکا در جامعه آماده‌باش اند. https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📎حتما" بخوانید 👇 🏳 صد تا به راست ، پنجاه تا به چپ . . . ما یك عده بودیم كه عازم جبهه شدیم. نه سازماندهی درستی داشتیم و نه سلاح و توپ و خمپاره و... رسیدیم به اهواز. رفتیم پیش برادران ارتشی و از آنها خواستیم تا از وجود نازنین ما هم استفاده كنند! فرمانده ارتشی پرسید: خُب، حالا در چه رسته‏ ای آموزش دیده‏ اید؟ همه به هم و بعد با تعجب به او نگاه كردیم. هیچ كس نمی‏دانست رسته چیست؟! فرمانده كه فهمید ما از دَم، صفر كیلومتر و آكبند تشریف داریم، گفت: آموزش سلاح و تیراندازی دیدید؟ با خوشحالی اعلام كردیم كه این یك قلم را واردیم. ـ پس این قبضه خمپاره در اختیار شماست. بروید ببینم چه می‏كنید. دیده‏ بان گزارش می‏دهد و شما شلیك كنید. بروید به سلامت! هیچ كدام به روی مبارك خود نیاوردیم كه از خمپاره هیچ سررشته‏ ای نداریم. رحیم گفت: ان‏شااللّه به مرور زمان به فوت و فن همه سلاح ‏های جنگی وارد خواهیم شد. كمی دورتر از خط مقدم خمپاره را در زمین كاشتیم و چشم به بی‏سیم‏ چی دوختیم تا از دیده ‏بان فرمان بگیرد. بی‏سیم ‏چی پس از قربان صدقه با دیده‏ بان رو به ما فرمان «آتش» داد. ما هم یك گلوله خمپاره در دهان گل و گشاد لوله خمپاره رها كردیم. خمپاره زوزه‏ كشان راهی منطقه دشمن شد. لحظه‏ ای بعد بی‏سیم ‏چی گفت: دیده‏ بان می‏گه صد تا به راست بزنید! همه به هم نگاه كردیم. من پرسیدم: یعنی چی صد تا به راست بریم؟ رحیم كه فرمانده بود كم نیاورد و گفت: حتماً منظورش این است كه قبضه را صد متر به سمت راست ببریم. با مكافات قبضه خمپاره را از دل خاك بیرون كشیدیم و بدنه سنگینش را صد متر به راست بردیم. بی‏سیم ‏چی گفت: دیده‏ بان می‏گه چرا طول می‏دین؟ رحیم گفت: بگو دندان روی جگر بگذاره. مداد نیست كه زودی ببریمش! دوباره خمپاره را در زمین كاشتیم. بی‏سیم‏ چی از دیده ‏بان كسب تكلیف كرد و بعد اعلام آتش كرد. ما هم آتش كردیم! بی‏سیم‏ چی گفت: دیده بان می‏گه خوب بود، حالا پنجاه تا به چپ برید! با مكافات قبضه خمپاره را در آوردیم و پنجاه متر به سمت چپ بردیم و دوباره كاشتیم و آتش! چند دقیقه بعد بی‏سیم‏ چی گفت: می‏گه حالا دویست تا به راست! دیگر داشت گریه‏ مان می‏ گرفت. تا غروب ما قبضه سنگین خمپاره را خركش به این طرف و آن طرف می‏ كشاندیم و جناب دیده ‏بان غُر می‏زد كه چرا كار را طول می‏دهیم و جَلد و چابك نیستیم. سرانجام یكی از بچه‏ ها قاطی كرد و فریاد زد: به آن دیده‏ بان بگو اگر راست می‏گه بیاد اینجا و خودش صد تا به راست و دویست تا به چپ بره! بی‏سیم ‏چی پیام گهربار دوستمان را به دیده‏ بان رساند و دیده‏ بان‌كه معلوم بود حسابی از فاصله افتادن بین شلیك‏ ها عصبانی شده، گفت كه داره می‏آد. نیم ساعت بعد دیده‏ بان سوار بر موتور از راه رسید. ما كه از خستگی همگی روی زمین ولو شده بودیم، با خشم نگاهش كردیم. دیده‏ بان‌كه یك ستوان تپل مپل بود، پرسید: خُب مشكل شما چیه؟ شما چرا اینجایین. از جایی كه صبح بودید خیلی دور شدین! رحیم گفت: برادر من، آخر هی می‏گی برو به راست. صد تا برو به چپ. خُب معلوم كه از جایی كه اوّل بودیم دور می‏شیم دیگه. ستوان اول چند لحظه با حیرت بروبر نگاهمان كرد. بعد با صدای رگه‏ دار پرسید: بگید ببینم وقتی می‏گفتم صد تا به راست، شما چه کار می‏كردین؟ ـ خُب معلومه، قبضه خمپاره‌ رو در می‏ آوردیم و با مكافات صد متر به راست می‏ بردیم! ستوان مجسمه شد. بعد پقی زد زیر خنده. آن‌قدر خندید كه ما هم به خنده افتادیم. ستوان خنده‌خنده گفت: وای خدا! چه قدر بامزه، خدا خیرتان بده چند وقت بود كه حسابی نخندیده بودم. وای خدا دلم درد گرفت. ما كه نمی ‏دانستیم علّت خنده ستوان چیه، گفتیم: چرا میخندی؟ ستوان یك شكم دیگر خندید. بعد خیسی چشمانش را گرفت و گفت: قربان شكل ماه‏تان برم، وقتی می‏ گفتم صد تا به راست، یعنی این‌كه با این دستگیره سر خمپاره را صد درجه به راست بچرخانید، نه اینكه كله‏ اش را بردارید و صد متر به سمت راست ببریدش! و دوباره خندید. فهمیدیم چه گافی دادیم. ما هم خندیدیم. دست و بالمان از خستگی خشك شده بود، اما چنان می‏ خندیدیم كه دلمان درد گرفته بود. 📚 کاتب شهدا شوخی های خاکی... https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا