رسول اکرم و دو حلقه جمعیت
#داستان_اول
💐رسول اکرم ص وارد مسجد (مسجد
مدینه )شد ،چشمش به رو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود، و هر دسته ای حلقه ای تشکیل داده سرگرم کاری بودند::یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند، هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن انها مسرور و خرسند شد .
به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود :((این هر دو دسته کار نیک می کنند و بر خیر و سعادتند ))انگاه جمله ای اضافه کرد :((لکن من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شده ام ))،پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت ،و در حلقه انها نشست .
#داستان_راستان
#استاد_شهید_مطهری
🆔@shahed_zolfaghari
"#داستان_دوم
🌺خواهش دعا
شخصی با هیجان و اضطراب، به حضور امام صادق «ع» آمد و گفت:
« در باره من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، که خیلی فقیر و تنگدستم..
امام: «هرگز دعا نمی کنم.»
- - چرا دعا نمی کنید؟ !!»
برای اینکه خداوند راهی برای اینکار معین کرده است، خداوند امر کرده که روزی را پی جویی کنید، و طلب نمایید. اما تو میخواهی در خانه خود بنشینی، و با دعا روزی را به خانه خود بکشانی!»
وسائل، چاپ امیر بهادر، ج ۲، صفحه ۵۲۹
#داستان_راستان
#استاد_شهید_مطهری
@shahed_zolfaghari
همسفر حج
#داستان_چهارم
مردی از سفر حج برگشته، سر گذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق تعریف می کرد، مخصوصا یکی از همسفران خویش را بسیار می ستود که ، چه مرد بزرگوار بود. ما به معیت همچو مرد شر یفی مفتخر بودیم یکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همینکه در منزلی فرود می آمدیم او فورا به گوشه ای می رفت، و سجاد؛ خویش را پهن می کرد، و به طاعت و عبادت خویش مشغول می شد.
امام: «پس چه کسی کار های او را انجاد میداد؟ و که حیوان او را تیمار می کرد؟
البته افتخار این کارها با ما بود. او فقط به کار های مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت .
((بنابراین همه شما از او برتر بوده اید.))
#داستان_راستان
#استاد_شهید_مطهری
@shahed_zolfaghari
-
غذای دسته جمعی
#داستان_پنجم
همینکه رسول اکرم و اصحاب و یاران از مركبها فرود آمدند، و بارها را بر زمین نهادند، تصمیم جمعیت بر این شد که برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده کنند.
یکی از اصحاب گفت: «سر بریدن گوسفند با منه
دیگری: «کندن پوست آن بامن.» سومی: « پختن گوشت آن بامن .» چهارمی:...
رسول اکرم : جمع کردن هیزم از صحرا بامن.
جمعیت: «یا رسول الله شما زحمت نکشید و راحت بنشینید، ما خودمان با کمال افتخاره همه
اینکار ها را می کنیم . »
رسول اکرم: «می دانم که شما می کنید ، ولی خداوند دوست نمی دارد بنده اش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند که ، برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده باشد .۱
سپس به طرف صحرا رفته و مقدار لازم خار و خاشاك از صحرا جمع کرد و آورد
#استاد_شهید_مطهری
#داستان_راستان
@shahed_zolfaghari