eitaa logo
🇮🇷منتظران ظهور"تولیددارو،تختی"
1.1هزار دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
49 فایل
⚜کانال رسمی منتظران ظهور | محله‌تولیددارو؛تختی⚜ 🔅 پوشش تمامی اطلاعیه ها و خبر های سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و...در سطح محله! 💭 مدیریت کانال @Tasbih1361 📍مسیریاب https://balad.ir/location?latitude=35.664757&longitude=51.335832&zoo
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌸🍃🌸📿 ✍بعد یکی از عملیات ها آمد مرخصی. در را که به روش باز کردم، چشمم افتاد به دوتا جعبه، از این جعبه های خالی مهمات بود. آوردشان تو. بعد از سلام و احوالپرسی، به جعبه ها اشاره کردم و پرسیدم: اینا رو برای چی آوردین؟ گفت: آوردم که بچه ها دفتر کتابشون رو بگذارن توش.... موقعی که جعبه ها را از ماشین گذاشته بود پایین، یکی از زن های همسایه هم دیده بود. بعداً به ام گفت: آقای برونسی انگار این دفعه دست پر اومدن.منظورش را نگرفتم. من و منی کرد و به اشاره گفت: جعبه ها.تا اسم جعبه را آورد، صورتم داغ شد؛ معنی دست پر بودن را فهمیدم. زود در جوابش گفتم: اون جعبه ها خالی بودن! گفت: از ما دیگه نمی خواد پنهان کنین، ما که غریبه نیستیم؛ بالاخره حاج آقا هر چی بوده، آوردن. با عصبانیت راهم را کشیدم و رفتم خانه .عبدالحسین وقتی موضوع را فهمید ، خونسرد گفت : این حرفا که ناراحتی نداره. گفت:باید به اون خانم می گفتی که این راه بازه، شوهر من رفته آورده، شما هم برین بیارین. آدرس کانال ما✨💠: 🥀 http://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
✅هر چیزی سر جای خودش 💓به روایت معصومه‌ی سبک‌خیز همسر : در یکی از عملیات‌ها، 💍انگشترم را کردم و گفتم «اگر انشاءالله به سلامتی برگرده، همین انگشتر رو می‌اندازم تو ضریح امام رضا (ع)». شهید برونسی در همان عملیات مجروح شد، اما زخمش زیاد کاری نبود و سالم به خانه برگشت. جریان نذر انگشتر را برایش گفتم خندید و گفت «وقتی نذر می‌کنی، برای جبهه نذر کن» پرسیدم «چرا؟!» گفت «چون امام هشتم احتیاجی ندارند، اما جبهه الان خیلی احتیاج داره؛ حالا هم نمی‌خواد انگشترت رو ببری حرم بندازی». از دستش دلخور شدم😕😔 اما چیزی نگفتم... عبدالحسین در عملیات بعدی به سختی مجروح شد، او را به بیمارستان کرج برده بودند؛ از همان جا به ما اطلاع دادند و فهمیدیم که حالش اصلا خوب نیست بطوریکه اصلا نمی‌توانست صحبت کند. فردای آن روز برادرم از تهران زنگ زد. زود پرسیدم «چه خبر، حالش خوبه؟» گفت «خوبتر از اونی که فکرش رو بکنی الان هم یک پیغام خیلی مهم هم برای شما داشت،اولاً که سلام رساند، دوماً گفت اون انگشتری رو که عملیات قبل نذر کرده بودی، همین حالا برو حرم، بندازش در ضریح» گیج شده بودم😢، حساب کار از دستم در رفته بود؛ گفتم «او که می‌گفت این کار را نکنم!» گفت: 💫 «وقتی ما رسیدیم بالای سرش، هنوز به هوش نیامده بود. هم تختی‌هاش می‌گفتند توی عالم بیهوشی داشت با پنج تن آل عبا (ع) حرف می‌زد، آن هم با چه سوز و گدازی! تک‌تک آن بزرگوارها را به اسم صدا می‌زد… وقتی به هوش آمد، جریان را از خودش پرسیدیم. اولش که طفره رفت، بعد خیلی غمگین شروع کرد به گفتن؛ توی عالم بیهوشی، دیدم (ع) بالای سر من تشریف آوردند. احوالم را پرسیدند و دست می‌کشیدند روی زخم‌های من و می‌فرمودند عبدالحسین خوش‌گذشته(به خیر گذشته)، انشاءالله زود خوب می‌شه. بعد یکی از آن بزرگوارها، عیناً انگشتر خانمم را نشانم دادند و فرمودند👈 بگویید آن انگشتر💍 را بیندازند توی ضریح». فهمیدم خواست خودش نبوده که انگشتر را بیندازم ضریح؛ فرمایش همان‌هایی بود که به خاطرشان می‌جنگید و شاید هم یادآوری این نکته که هر چیز به جای خودش نیکوست… 📚 کتاب خاک های نرم کوشک ♥️ @https://eitaa.com/joinchat/3093823506Ccc6baf7b22
عجب ماهیه این ...💔🕊 🌷 الله_محلاتی ۱اسفند ماه-اصابت موشک‌ هواپیمای عراقی 🌷 ۵اسفند ماه_عملیات خیبر 🌷 ۶اسفندماه_عملیات خیبر 🌷 ۸اسفند،-عملیات کربلای ۵ 🌷 10 اسفند_عملیات کربلای 5 🌷 : 17 اسفند_عملیات خیبر 🌷 : 18 اسفند_راهیان نور 🌷 : 23 اسفند_عملیات بدر 🌷 23 اسفند_عملیات کربلای 5 🌷 25 اسفند_عملیات بدر ماهی به رنگ 🌷 آغازش با و پایانش با ...😔 اسفند ماه بوی شهادت میدهد... ایکاش.....اللهم ارزقنی.... شهدا نگاهی🤲🏻 ْ