✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ دوستی نقل میکرد: یاد دارم با پدر مرحومم در هر مهمانی که میرفتیم همیشه ایشان صحبت میکردند.
برای من سوال بود که چرا پدرم اینقدر حرف میزند و اجازه نمیدهد کسی حرف بزند و وقتی حرفش تمام میشد، میگوید: «برویم» و جالبتر اینکه حرفهایش زیاد هم جالب و در حد معلومات غنی که داشت نبود. روزی موضوع را از او سوال کردم.
گفت: «پسرم میدانی که در اکثر مهمانیها مردم حرفی جز غیبت کردن ندارند. اگر برویم باید غیبت گوش کنیم که خودش معصیت است. اگر نرویم قطع رحم کردهایم. پس چارهای نیست! من خودم همیشه صحبت کنم تا قدری وقت پر شود و امر خدا در صلهرحم را بهجا آورده باشیم. چون اگر سکوت کنم غیبت کردن آنها شروع میشود و چیزی جز غیبت کردن و گفتن حرف این و آن، بلد نیستند و من نمیتوانم بگویم غیبت نکنید و نمیتوانم مجلس را ترک کنم و نه میتوانم گوش کنم. حرفهای جالب هم مشتری جالب میخواهد که این افراد اهل آن نبوده و به دنبال آن نیستند. حال خودت قضاوت کن پدرت را غیر از این چارهای هست؟؟»
@shahed_zolfaghari
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در راهی میروم؛ پیرزنی را میبینم که عصا به دست کنار خیابان ایستاده است. میروم و دقایقی بعد در مسیر بازگشت که برمیگردم میبینم که آن پیرزن باز هم آنجا ایستاده است. او را سوار میکنم، درد دلش باز میشود که نیمساعت است که ایستاده و کسی او را سوار نمیکند. به یاد خاطرهای میافتم که روزی در مقابل من از جیب کسی اسکناسی پنج هزار تومانی بر زمین افتاد. اولین نفری که اسکناس را دید آن را برداشت. به سوی او رفتم و گفتم: این اسکناس مال تو نیست، چرا آن را برمیداری؟! گفت: اگر من برندارم کسی دیگر آن را برمیدارد.
🔥واقعا دنیا و نفس چقدر شیرین است و ما را فریب میدهد که برای مال حرام میگوییم: «اگر من برندارم دیگری آن را برخواهد داشت»، ولی برداشتن آن پیرزن را که آخرت و حلال است؛ شیطان هرگز وسوسه نمیکند که اگر او را برنداری کسی دیگر او را برخواهد داشت، و اجر از کف دست تو خواهد ربود.
🍀به یاد کلام مولایم امیر مؤمنان علی علیه السَّلام میافتم که فرمودند: سنگینترین اعمال نزد خداوند، اعمالی است که غالب مردم به وسوسۀ شیطان از آن رویگردانند.
#یک_داستان_یک_پند
✍مردی بار گندم بر دوش الاغ خود نهاد و بار گندم چنان زیاد شد که الاغ پاهایش لرزید و بر زمین نشست. هر چقدر تلاش کردند الاغ نتوانست برخیزد. مردی از دور این صحنه را دید و گریست. پسرش علت را پرسید.
گفت: بر حال خود گریستم که مانند این الاغ باری از گناهان بر دوش میکشم و این بارِ گناهان حالِ عبادت را از من گرفتهاند. چنانچه این الاغ از سنگینی بار نتوانست برخیزد، سنگینی بارِ گناهان من نیز نمیگذارند برای نماز صبح از بسترم برخیزم.
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️حضرت موسی (ع) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی (ع) آمد. وقتی که نزدیک شد کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مؤدبانه نزد موسی (ع) ایستاد. حضرت موسی گفت: تو کیستی؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم.
موسی (ع) پرسید: تو ابلیس هستی؟!! خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمدهام بخاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم. موسی (ع) پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری؟ ابلیس پاسخ داد: با (رنگها و زرق و برقهای) این کلاه، دل انسانها را میربایم.
موسی (ع) پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او پیروز میشوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا میکشی. ابلیس گفت: سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره میگردم: (اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنبُهُ)
🔸1) هنگامی که انسان خودبین شود و از خودش خوشش آید.
🔹2) هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد.
🔸3) زمانی که انسان گناه در نظرش کوچک گردد.
📖برگرفته از کتاب ارشاد القلوب، ج1، ص50
@shahed_zolfaghari