eitaa logo
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
11.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
73 فایل
جهت همکاری در معرفی اساتید و برای معرفی کردن اساتید اخلاق و عرفان و ادرس و مکان جلساتشان ، جهت معرفی در کانال، میتوانید به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی حجت الاسلام سید احمد موسوی ، شهر : 🔻حجت الاسلام سید احمد موسوی ، از اولیا الهی و اهل معنای مشهد می باشند . عکس ایشون👇🏻 @shia12t
حجت الاسلام سيد احمد موسوي @shia12t
🔻خدایا به تو پناه می آورم ، از نفسی که قانع نمی شود. ابوحمزه @shia12t
معرفی حجت الاسلام سيد ابوالفضل احمدی ، شهر و : 🔻عبد صالح خدا ، حجت الاسلام احمدی ، از شاگردان ، ايت الله بهاء الديني و حاج محمد اسماعيل دولابى هستند. ایشان بسیار کتوم و گمنام هستند . ايت الله سيد ابوالفضل احمدی مقيم قم هستند و تابستان ها به اصفهان می روند. 📌ادرس جلسات ایشان : برای دیدار خصوصی با ایشون و استفاده از صحبت هاشون ، میتوانید به ادرسی که در پایین قرار داده می شود ، مراجعه بفرمایید. ایشان در حال حاضر در روستای تیرانچی از توابع خمینی شهر ، واقع در اصفهان ، جاده نجف اباد ، اقامه نماز و سخنرانی دارند .... منبع : پیج اینستاگرامی ostadan_akhlagh عکس ایشون👇🏻 @shia12t
حجت الاسلام سيد ابوالفضل احمدی ، نفر سمت راستی هستند @shia12t
معرفی حاج رضا شاطری ، شهر : 🔻حاج اقا شاطری ، جز معدود شاگردان در قید حیات ، مرحوم شیخ رجبعلی خیاط هستند... ایشان در شهر مشهد سکونت دارند. عکس ایشون 👇🏻 @shia12t
حاج رضا شاطری @shia12t
حکایت عبرت انگیز ، تشرف و پس از ان تحول ، مرحوم ایت الله سید محمود مجتهدی سیستانی : 🔻سید محمود مجتهدی سیستانی در جوانی در جستجوی کیمیاست که ندایی از غیب می رسد و او را به راه دیگری می خواند. این داستان از تشرف آیت الله سید محمود مجتهدی سیستانی را ، یکی از شاگردانشان ، در ضمن خاطراتی از استاد خود نوشته اند. به این ترتیب که … روزی كه تنها بوديم، از استادم مرحوم ایت الله سیستانی پرسيدم از تشرف به محضر حضرت ولی عصر عج. معمولا در جواب چنين سوالی طفره می رفت شوخی می كرد و رد و طردت می كردند ، اما آن روز نمی‌دانم چه شد كه با تأثری عميق گفتند : ”بله، گاهی انسان شرفيابی به محضرش را می‌خواهد و چون می‌رسد شرمنده می‌شود!“ گفتم چطور مگر؟ گفتند ”به دنبال کیمیا بودم. تا آخرين مرحله‌ها جلو رفتم. به پايان مراحل رسيدم اما نشد.“ بعد چشم‌های درشتش پراشك شد و گفت ”آن لحظه ربطی به حضرت پيدا كرد. طلا حاصل شد و من شرمنده بودم.“ فهميدم در اين قصه مشرف شده‌اند اما چنان منقلب شد كه حيا كردم بپرسم. ادب اين است كه در محضر استاد سماجت نكنی و الحاح و اصرار نداشته باشي. وقتی می‌بينی نمی‌خواهد يا نمی‌تواند بگويد، نخواهی و نگویی که بگو. من هم ادب ورزيدم و البته آنچه بايد بفهمم، فهميدم. خدای از جايی دگر خبر تمام آن ماجرا را رساند و دلم بي خبر نماند! بلی تمام قصه اين بوده كه سيد سیستانی ، در جوانی به جهت نيت خيری كه در سر داشته است كمر همت می‌بندد كه به کیمیا دست يابد. البته می‌دانی كه تبديل مس به طلا امروز ديگر خرافه انگاشته نمی‌شود. بلکه گروهی از دانشمندان آلمان توانستند چنين كنند. جز آنكه به روش آنها هزينه تبديل بسيار گران بود، تا حدی كه از ارزش طلای حاصل شده بالا می‌زد. الغرض، به روشی كه سيد خود می‌دانسته وسايل و مواد لازم را فراهم كرده و مشغول ميشود. ندایی از غیب در يكی از روزها، در زیرزمين همان منزل قديمی غرق تركيب مواد و ترتيب كاربوده كه كوبه‌ی درب منزل به صدا می‌آید. سيد صدا می‌زند كه بله؟ صدایی از پشت در بلند می‌شود 🔻”سيد محمود کیمیا را رها كن؛ به دنبال امام زمانت باش!“ سید برخود مي‌لرزد؛ چرا كه از همگان پنهان داشته بود! اينک اوست كه ميشنود غريبی نهيبش مي زند كه کیمیا رها كند و به ولی‌ عصر رو كند كه اين راه بهتر از عمل كيمياگريست! اما زيركي و ذكاوت به او آموخته كه نبايد به هر خبر دادن از ما فی الضمير اعتماد كرد؛ كه بسی صيادان شياد كه با ايامی رياضت ذهن مردمان مي خوانند و از فكرشان خبر می‌دهند. پس او هم در را باز نكرده می‌پرسد از كجا بدانم پيغامت رحمانی است و از سوی جان جهان، نه شيطانی و از جانب مدعيان؟ مرد پشت در هم می‌گويد همان را كه می‌خواهی اراده كن ببين می‌شود يا نه تا بدانی از كجا خبرت كردم! سيد گفته بود برای آنكه مبادا ذهنم را بخواند، چند لحظه ذهنم را جولان دادم و فكرم را منصرف كردم. بعد در دل اراده كردم كه اگر او صادق است كار تركيبات من در کیمیاگری ، كه به اتمام رسيده و آخرين مرحله طي شده اما مس طلا نمي شود ،فردا ظهر به نتيجه برسد و طلا حاصل آيد. من اين قصد را در دل كردم و ديگر صدايي نيامد؛ بله آن مرد رفته بود. شب تا صبح شب تا به صبح متحير می ماند و در فكر اين جمله است: 🔻كيميا را رها كن در پی صاحبت باش. خوابش بشد از ديده درين فكر جگر سوز، كه حرف آن مرد حرف حساب است. کیمیا كجا و توجه به وجه الله كجا؟ تا دم صبح آرام ندارد كه فردا ظهر چه خواهد شد. ديگر برايش مهم نيست عمل کیمیاگری اما می‌خواهد بداند كه براستي آيا پيغام از برجانانش آمده؟ فكر اينكه واقعا خبر از يار سفر كرده آمده همه روحش را طوفانی وهيجانی می‌كند. فردا چه خواهد شد؟ با خود می‌انديشد كه به راستی مرا مي خوانند؟ من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم؟ دلش بی‌تاب است و و ديده بی‌خواب. مرد پشت در هم كه رفت. خدايا با كه بايد گفت حديث آرزومندی؟ ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند گر از آن يار سفر كرده پيامی داری به راستی حال سيد را در آن شب چگونه و چطور می توانم بنويسم؟ اعتراف كنم ناتوانم. ورای حد تقریر است شرح آرزومندی. شک و یقین صبح مي رسد. سيد جوان دل نگران و با هيجان برمي خيزد. بوته و آتش و فلز آماده می‌كند و بار ديگر آغاز می‌كند اين کیمیاگری. اما دل جای ديگري است. هر لحظه به ظهری كه خود در دل تعيين كرده بود نزديكتر می‌شود، دلش بيشتر می تپد. ساعت ها سخت و دير مي گذرد. سرسام گرفته و ناآرام است. گلویش خشك می شود. ضربان قلبش تند شده؛ حالا ظهر شده و اوج اضطرابش رسيده است. ظرفی كه فلزات را تركيب كرده و داغ و مذاب است را برمی‌دارد. اما دست لرزان است و ظرف رها شده بر زمين می خورد. می بيند كه بر روی زمين روان شد. سخت و سرد شد و می‌درخشد. @shia12t