eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.8هزار دنبال‌کننده
496 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب «نفحات روشن» حاوی مجموعه درسگفتارهای عارف ربانی مرحوم آیت الله میرزا عبدالکریم روشن @shia5t
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام @shia5t
معرفی دكتر ابوالحسن شیخ ، شهر : 🔻ایشان از مبرز ترین شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند و جز شاگردان جلسه ی خصوصی شیخ رجبعلی خیاط بودند.... دكتر ابوالحسن شیخ در سال 1286 ش در تهران در خاندانی مذهبی به دنیا آمد. پدرش مرحوم دكتر محمد شیخ معروف به احیاءُ الملك از نوادگان علامه بزرگوار، شیخ حرّ عاملی صاحب كتاب گرانسنگ وسایل الشیعه (متوفی 1104 ق) بود که در پاریس تحصیل كرده و پس از اخذ دكتراى پزشكى ، در اداره « حافظ الصحه » مشغول به كار بود. مادرش نیز شناخت وسیعى روى گیاهان و داروهاى گیاهى داشت و براى بیماران ، داروهاى گیاهى را تجویز مى كرد. دکتر ابوالحسن شیخ در المان با دریافت دكترا فارغ التحصیل گردید و در سال 1315 هجرى شمسى ، به تهران بازگشت . ایشان به دانشسراى عالى رفتند و ضمن تدریس در دانشسراى عالى ، در بخش آزمایشگاه شیمى اداره دخانیات نیز فعالیت داشت و تحقیقات زیادى در زمینه انواع توتون و كیفیت آن از جهت شیمیایى انجام داد. 🍃دكتر شیخ در سال 1332 به نمایندگی از سوی آیت ‏اللَّه كاشانی در كنفرانس اسلامی بیت ‏المقدس شركت كرد. وی همواره به مطالعه كتاب‏های دینی و عرفانی اشتغال داشت و در تربیت دینی خود و اطرافیان می‏كوشید و همچنین سالیان بسیار از محضر بزرگان عرفان و اخلاق بهره ‏مند گردید. از این دانشمند برجسته به عنوان بنیانگذار و پدر علم نوین شیمی ایران یاد می‏شود. دكتر شیخ درباره ی برنامه ی روزانه ی خود در سن 88 سالگی چنین گفته بودند : « من از ساعت پنج بعد از نیمه شب بیدار مى شدم ، نماز صبح را مى خوانم و بعد تا ساعت هشت به استراحت مى پردازم ، آن گاه صبحانه مى خورم و مشغول مطالعه مى شوم ، و سفارش من به نوجوانان این است : كه همه كارهاى دیگر را كنار بگذارند، روحیه قناعت پیشه گیرند و دنبال علم و دانش بروند» 🍁دکتر فرزام از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط ، در مورد دكتر ابوالحسن شیخ نقل میکنند : مرحوم دكتر ابوالحسن شیخ، مدیر گروه شیمی دانشكده علوم دانشگاه تهران بودند و به پدر شیمی ایران معروفند. ایشان حدود 90 سال عمر كردند و مصاحبه‌ای هم در اواخر عمر با صدای جمهوری اسلامی داشتند. بنده قبلاً دكتر شیخ را نمی‌شناختم تنها در جلسات جناب شیخ می‌دیدم كه این مرد دانشگاهی با چه ارادتی نزد جناب شیخ می‌آید و چه حال عارفانه‌ای پیدا كرده ‌بود. چگونگی ارادت او را به جناب شیخ تحقیق كردم، معلوم شد كه ماجرا مربوط به یك مشكل خانوادگی بوده ‌است. قضیه از این قرار بوده كه مدتی همسر آقای دكتر شیخ گم می‌شود، همه‌جا را جست‌جو می‌كنند، اما اثری از او پیدا نمی‌كنند، كسی به دكتر شیخ می‌گوید یك شیخ رجبعلی خیاطی هست كه مسایل را می‌بیند و رؤیت می‌كند. پیش او برو ؛ ایشان هم می‌آید نزد جناب شیخ رجبعلی خیاط و داستان را می‌گوید. جناب شیخ رجبعلی خیاط به دكتر شیخ می‌گوید : سه صلوات بفرست و نگران نباش، همسر شما در آمریكاست و همین حالا دارد چمدانش را می‌بندد و تا دو هفته دیگر اینجاست و درست همین اتفاق افتاد. از آن پس دیگر دكترشیخ، مرید جناب شیخ رجبعلی خیاط شد... 🍃مرحوم دکتر ابوالحسن شیخ نقل می کنند : یک مرتبه با شیخ رجبعلی خیاط به روستای پس قلعه رفته بودیم. الاغی برای ایشان اجاره کردیم و ایشان ، سوار بر ان شدند و من هم جلوی ان را گرفتم و به راه افتادیم. پیش خود می گفتم : استادی دانشگاه را می خواهم چه کنم؟ اگر بخواهم استاد شوم ، باید این راه را بروم. باید قدم به قدم ، دنبال ایشان بروم تا مانند ایشان شوم. یک مرتبه که با ایشان به کربلا رفته بودیم ، در حمام ، پشت ایشان را کیشه می کشیدم . با ایشان بودن ، یک کیفی داشت. مرحوم دکتر ابوالحسن شیخ که سال ها از نزدیک با شیخ رجبعلی خیاط اشنایی داشته ، در مورد شیخ نقل می کردند که : شیخ ، حافظ شناس خوبی بود و اشعار حافظ را خوب تفسیر می کرد. همچنین ایشان در مورد استاد خود ، حاج شیخ رجبعلی خیاط نقل می کردند که : با جناب شیخ ، در اصفهان به قبرستان تخت فولاد رفتیم ، سر قبری که متعلق به حاج اقا جمال اصفهانی بود نشستیم ، حاج شیخ فرمودند : صاحب این قبر ، استاد من بوده است.... 🍂وفات سرانجام این دانشمند گرانمایه در ساعات آغازین سال 1377 ش در نود سالگی چشم از جهان فروبست. منابع : کیمیای محبت گفتگوی کیهان فرهنگی با دکتر حمید فرزام ، شماره 203 شهریور1382 shameli-ghasem.mihanblog.com ics.ir @shia5t
السلام علیک یا فاطمه المعصومه سلام الله علیها @shia5t
معرفی دکتر عبدالعلی گویا ، شهر : قسمت اول : 🔻دکتر گویا ، از مبرز ترین شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند و جز شاگردان جلسه ی خصوصی شیخ رجبعلی خیاط بودند.... 📝گوشه ای از زندگینامه ی ایشان : دكتر عبدالعلي گويا در سال 1300شمسي در شهرستان قم پا به عرصه وجود نهاد. اما در همان سال‌هاي اول عمر، همراه خانواده به شهر كرمانشاه عزيمت كرد و در آنجا رحل اقامت افكند. در اين شهر بود كه تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را به اتمام رسانيد و در سال 1317 پس از اخذ گواهي دوره متوسطه (ديپلم) در رشته رياضي، براي ادامه تحصيل راهي تهران گرديد و به تحصيلات دوره عالي در رشته فيزيك و شيمي در دانشكده علوم دانشگاه تهران پرداخت. در سال 1320 موفق به اخذ ليسانس در رشته فيزيك و شيمي شد و سپس براي تدريس به شهرستان همدان رفت و پس از سه سال تدريس در همدان، مجدداً به تهران بازگشته و ضمن تدريس در دبيرستان‌هاي تهران و چند دانشگاه و مدرسه عالي، در سال 1326 ليسانس حقوق در رشته قضايي را نيز كسب نمود. در يكي از سال‌هاي بين 1326ـ1330 بود كه عده‌اي از طلاب حوزه‌هاي علميه قم جهت تحصيل علوم جديد به تهران آمدند و نظر به اين كه دکتر گویا ، در كنار تحصيلات عالي فيزيك، با قواعد و متون عربي و تاريخ اسلام و كتب و احاديث شيعه آشنا و مأيوس بودند، تقدير چنان شد كه براي تدريس به اين طلاب انتخاب گرديده و اداره اين كلاس را نيز كه در محل ثابتي نبود به عهده داشته باشند. در سال‌هاي 1332 الي 1339 در كلاس‌هاي فوق‌ديپلم ويژه‌اي، كه در محل دانشسراي مقدماتي سابق در ابتداي دروازه دولت تشكيل مي‌شد، به تدريس تاريخ اديان (ملل و نحل) مشغول شد و در همين دوران بود كه با تاريخ اديان آسماني نظير يهود و نصارا و فرق مختلف اسلام و ... آشنايي كامل پيدا نمود و نيز ضمن اين سال‌ها موفق به اخذ درجه فوق‌ليسانس در رشته فيزيك گرديد و به دنبال آن در سال 1339 براي ادامه تحصيل، عازم فرانسه شد و پس از اخذ درجه دكترا در رشته «رياضيات فيزيك» در سال 1342 به تهران بازگشت. در سال 1357 از طرف مقام توليت آستان قدس رضوي نظر به سوابق طولاني مذهبي كه در تهران و مشهد و كرمانشاه داشت به مديريت كتابخانه و موزه ملي ملك در تهران برگزيده شد و در اين پست مشغول به كار گرديد. ايشان نزديك به پانزده سال در اين سمت باقي ماند تا اينكه در آذر ماه سال 1373 بنا به درخواست خود كه ناشي از عدم توانايي جسمي بود از اين پست نيز كناره گرفت. يكي از دوره‌‌هاي پراهميت زندگاني ايشان، همين اقامت پانزده ساله در كتابخانه و موزه ملي ملك بود كه باعث گرديد در ادامه مطالعات فشرده و عميق سنوات گذشته عمر، بار ديگر كتب بسياري را در زمينه احاديث و اخبار اهل بيت(ع) و مكتب شيعه از نظر بگذراند و كتب فلسفي را نيز مورد مطالعه دقيق و امعان‌نظر مجدد قرار دهد و به آساني بركتب خطي و ناياب در اين زمينه دسترسي داشته باشد. اين امر، خود از جهات بسياري مكمل مطالعات گذشته و زمينه‌اي براي تأليفات آينده ايشان گرديد تا اينكه در همين سال‌هاي اخير تقريباً از سال 1360به بعد به دلايل و انگيزه‌هاي چندي، به خود اجازه داد كه قلم به دست گرفته و نتيجه و ثمره 40 سال مطالعه و غور و تفكر در مكتب شيعه را در قالب كتاب‌هايي به جامعه شيعه تقديم كند. لذا ابتدا تصميم بر تأليف يك دوره كتاب تحت عنوان دوره «معارف و عرفان معصومين(ع) طي دوازده مجلد گرفت و پس از اتمام آن به تدريج تا سال 1373 كتاب‌هاي ديگري كه در اصل مكمل دوازده مجلد اوليه بوده، يكي پس از ديگري به رشته تحرير درآورد كه همه پيرامون فضايل و مناقب و شناخت هرچه بيشتر انوار قدس الهي و بر مبناي مسأله «تولي و تبري» مي‌باشد. دکتر گویا ، علاوه بر تدریس دروس دانشگاهی به تألیف کتاب‌های علمی و اعتقادی مبادرت ورزیده است و چندین جلد کتاب به رشته تحریر درآورده است. «فیزیک عالی در شاخهٔ الکتریسیته و الکترونی»، «علی (ع) و زیارت جامعه کبیره» و «دورهٔ معارف و عرفان معصومین» برخی از آثار او است. 🍃روش ايشان در دانشكده الهيات به گونه‌ای بوده كه همواره سخن را از هيئت و فيزيك به بحث‌های مذهبی سوق می‌داده است آن‌گونه كه كاملا تازگی داشته و دانشجويان آن زمان دانشكده الهيات هر چند سال‌های زيادی از آن زمان گذشته است حتما خاطرات خوش آن دوران را به ياد دارند. @shia5t
معرفی دکتر عبدالعلی گویا ، شهر : قسمت دوم : 🍁دکتر مدرسی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط نقل می کنند : سالهای آخر دبیرستان را در شهرضا می‌گذراندم كه رییس فرهنگی به نام آقای گویا به آن شهر آمد و درس فیزیك ما را نیز به عهده گرفت و بعد از چند جلسه پرسش و پاسخ، مرا به منزلش دعوت كرد و گفت: من استادی به نام شیخ رجبعلی خیاط دارم او مشخصات تو را به من داده و من اصلا به خاطر پیدا كردن شما به شهرضا آمده‌ام ودرس فیزیك را پذیرفته‌ام تا شما را پیدا كنم. بالاخره با اجازه مادرم، مرا به تهران- خیابان مولوی- كوچه باغ فردوس، به خانه محقر جناب شیخ برد. در آنجا دكترگویا از من خواست جلوتر از او به اتاق جناب شیخ بروم. ایشان به محض دیدن من به دكترگویا گفت: درست انتخاب كرده‌ای، همان است! 🍃خواندن اشعار با صدای خوش دکتر فرزام از شاگردان حاج شیخ ، در این باره می گوید : جناب شیخ ، اشعار را با لحن و اواز خوشی می خواند ؛ مثلا گاهی اشعاری از فیض کاشانی میخواند و رفقا را منقلب می کرد. یک روز در خانه ی یکی از مریدان شیخ ، در خدمت ایشان بودیم ؛ شیخ دم درگاه نشسته بود و غزلی از حافظ با صدای بسیار خوب و خوشی خواند و گریست و همه را منقلب کرد و اشک همه را جاری نمود؛ من به دکتر گویا که حاضر بود ، گفتم : جناب شیخ ، عجب صدای خوب و نفس گرمی دارند! ان مرحوم گفت : حیف که شما دیر به خدمتشان امدید! ایشان ، زمانی صدایی داشتند که وقتی با حالات عرفانی ، این گونه اشعار را می خواندند ، خدا شاهد است که در و دیوار را به لرزه می انداختند. منابع : کیمیای محبت rasekhoon.net fa.imamatpedia.com/wiki sci2.um.ac.ir @shia5t
معرفی شیخ عبدالکریم حامد ، شهر : قسمت اول : 🔻مرحوم شیخ عبدالکریم حامد از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند. 📝گوشه ای از زندگینامه ی ایشان برترین شاگردشيخ رجبعلی خياط... خانواده شیخ مرحوم شیخ عبدالکریم حامد در سال 1301 هجری شمسی در قزوین چشم به جهان گشود. پدر ایشان، شیخ محمود حامد، یکی از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود که به عنوان حسابدار و دفتر دار امین الضرب- وزیر مالیه ناصرالدین شاه- خدمت میکرد. امین الضرب به خاطر اعتمادی که به شیخ محمود داشت او را وصی خود و همسرش قرار میدهد و پس از فوت آنها، شیخ محمود نیز عبدالکریم را وصی خود قرار داد . جناب شیخ از این مسئله بسیار ناراحت بود و پس از فوت پدر، با پیدا شدن وصیتنامه ای که پدرشان برادر دیگرش را وصی قرار داده بود خوشحالی به او باز گشت. مادر ایشان نیز زن متدینه ای بوده و جناب شیخ درباره او میفرمود: «مادرم به شوهرش (پدرم) علاقه ی بسیاری داشت به گونه ای که وقتی پدرم در کوچه می آمد، می گفت: بروید در را باز کنید، پدر تان دارد می آید. » 🔹جایگاه پدر آن گونه که از صحبت های جناب شیخ مشخص می شد پدر ایشان فردی با سواد و عالم بوده که پس از فوت نیز کتابهای زیادی را به ارث می گذارد. ایشان می فرمود: «من عاقل تر از پدرم ندیدم و افراد کمی را به اندازه پدرم با سواد دیدم.» و می فرمود: «یک روز جوجه ای کوچک در ناودان افتاده بود و ما هر کاری کردیم نتوانستیم آن را در بیاوریم تا این که پدرم، بنایی را آورد و آن جا را خراب کرد و جوجه را نجات داد.» و همچنین می فرمود: «چون حیاء من زیاد بود و پیش پدرم شرم داشتم به حمام بروم در ماه مبارک رمضان تمام شب ها را بیدار بودم تا مبادا روزه ام با مشکل رو به رو شود و با خود می گفتم: شاید در خواب محتلم شوم و احتیاج به حمام پیدا کنم. 🔸اطاعت پدر مخالفت ایشان با پدرشان در دو موضوع بود: یکی در بحثهای علمی که شیخ می فرمود: «من هر موقع با پدرم بحث می کردم حالم خوب تر می شد و می فهمیدم که کارم برای خداست.» و موضوع دوم که باعث نارضایتی پدرشان شده بود زهد ایشان بود. پدر شیخ به ایشان می گفت: تو باید تاجر و پولدار شوی و شأن خانوداگی ات را حفظ کنی؛ ولی جناب شیخ به شدت از این کار دوری می کرد تا حدی که وقتی در قنادی پدرشان کار می کرد با بقیه ی کارگرها و حمال ها همراه می شد . ایشان می فرمود: «خانوده ام خیلی سختشان بود که من این گونه زاهدانه زندگی می کردم.» با این که شیخ عبدالکریم احترام فراوانی برای پدرشان قائل بود و در آن دوران شاید راهی جز این پیش روی خود نمی دید ولیکن نتوانست از تأثیر منفی نارضایتی پدر مصون بماند. در آیات و روایات فراوانی بر اطاعت و کسب رضایت پدر و مادر سفارش شده است. آن چه از این اخبار بر می آید این است که مخالفت با امر والدین در هیچ امری جایز نیست مگر دستورات الهی، چه آنان مسلمان باشند و چه کافر. گرچه مرحوم حامد در پرتو عنایات الهی به درجات بسیار بالایی رسید ولیکن تأثیر این نارضایتی در تمام طول زندگی ایشان نمایان می گشت و سختی های زیادی که متحمل می شد بی تأثیر از این عامل نبود. یکی از دوستان ایشان می گوید: شیخ رجبعلی خیاط به مرحوم حامد گفته بود: در مکاشفه ای حضرت امیر(ع) را زیارت کردم و حضرت به من فرمود: «اگر پدر عبدالکریم از او راضی بود او از تو جلوتر بود.» (مقامش از تو بالاتر بود.) سرانجام شیخ عبدالکریم، در اثر اختلافاتی که با خانواده پیدا کرد به ناچار از ایشان جدا شد و در مدرسه ی مروی تهران حجره ای گرفت و برای مدتی در آن جا زندگی کرد. 🔹در جستجوی استاد ایشان می فرمود: «من دنبال مؤمنی می گشتم، تا این که شیخ رجبعلی را پیدا کردم. وقتی به جناب شیخ رسیدم. دیدم همان کسی را که می خواستم پیدا کردم.» ایشان در مورد اولین برخوردشان با شیخ رجبعلی نیز می­فرمود: «هنگامی که وارد جلسه شدم، دیدم شیخ رجبعلی با شاگردانش نشسته­اند. جناب شیخ رجبعلی تا مرا دید این بیت شعر حافظ را خواند: با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا من خبر ندارم یا او نشان نداردمن هم به ایشان گفتم: جناب شیخ، شما خبر ندارید!» @shia5t