eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.8هزار دنبال‌کننده
496 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی عبد صالح خدا مرحوم ابوالفضل صنوبری ، : قسمت چهارم : 🔹آزردن كودك مرحوم صنوبري يكي از شاگردان بزرگوار شيخ رجبعلي خياط گفت: فرزند دو ساله ام -كه اكنون حدود چهل سال دارد(1378)-در منزل ادرار كرده بود و مادرش چنان او را زد كه نزديك بود نفس بچه بند بيايد. خانم پس از يك ساعت تب كرد، تب شديدي كه به پزشك مراجعه كرديم و در شرايط اقتصادي آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد، ولي تب قطع نشد، بلكه شديدتر شد. مجــدداً به پزشك مراجعه كرديم و ايــن بار چهل تومان بابـت هزينه درمان پرداخت كرديم كه در آن روزگار برايم سنگين بود. باري شب هنگام جناب شيخ را در ماشين سوار كردم تا به جلسه برويم همسرم نيز در ماشين بود، جناب شيخ كه سوار شد، اشاره به خانم كردم و گفتم: والده بچه هاست و تب كرده، دكتر هم برديم ولي تب او قطع نمي شود. شيخ نگاهي كرد و خطاب به همسرم فرمود: ((بچه را كه آنطور نمي زنند، استغفار كن، از بچه دلجويي كن و چيزي برايش بخر، خوب مي شود)) چنين كرديم تب او قطع شد! 🍂وفات شيخ رجبعلی خیاط ، از زبان مرحوم صنوبري مرحوم صنوبري كه شب قبل از وفات، از طريق روياي صادقه رحلت ملكوتي جناب شيخ را پيش بيني كرده بود، ماجراي وفات را چنين گزارش مي كند: شبي كه فرداي آن شيخ از دنيا رفت، در خواب ديدم كه دارند درب مغازه هاي سمت غربي مسجد خيابان قزوين را مي بندند، پرسيدم چه خبر است؟ گفتند آشيخ رجبعلي خياط از دنيا رفته. نگران از خواب بيدار شدم. ساعت سه نيمه شب بود. خواب خود را رويا ي صادقه يافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بيدرنگ به منزل آقاي رادمنش() رفتم، با شگفتي از دليل اين حضور بي موقع سوال كرد، جريان روياي خود را تعريف كردم. ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و ميش، به طرف منزل شيخ راه افتاديم. شيخ در را گشود داخل شديم و نشستيم، شيخ هم نشست و فرمود: "كجا بوديد اين موقع صبح زود؟" من خوابم را نگفتم قدري صحبت كرديم، شيخ به پهلو خوابيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود: "چيزي بگوييد ، شعري بخوانيد!" يكي خواند : خوش تــر از ايــام عــيد ايــام نـيست صبح روز عاشقان را شام نيست اوقات خوش آن بود كه با دوست گذشت مــا بقي عمر همه بي خبري بود هنوز يكساعت نگذشته بود كه حال شيخ را دگرگون يافتم، و از او خواستم كه برايش دكتر بياورم. يقين داشتم كه امروز شيخ از دنيا مي رود شيخ فرمود: "مختاريد". دكتر نسخه اي نوشت، رفتم دارو را گرفتم هنگامي كه برگشتم ديدم شيخ را به اتاقي ديگر برده اند، رو به قبله نشسته و شمد سفيدي روي پايش انداخته اند و با شست دست و انگشت سبابه شمد را لمس مي كرد. من دقيق شده بودم كه ببينم يك مرد خدا چگونه از دنيا مي رود، يك مرتبه حالي به او دست داد، گويا كسي چيزي در گوش او مي گويد، كه گفت: "ان شاء الله". سپس فرمود: "امروز چند شنبه است؟ دعاي امروز را بياوريد." من دعاي آن روز را خواندم، فرمود: "بدهيد آقا سيد احمد هم بخواند" او هم خواند. سپس فرمود: "دستهايتان را به سوي آسمان بلند كنيد و بگوييد: يا كريم العفو، يا عظيم العفو، العفو، خدا مرا ببخشايد". سپس من به دنبال يكي ديگر از دوستانم رفتم كه معلوم شد قبل از رسيدن من به سوي منزل، شيخ قالب تهي كرده بود. 🍃به سوی دوست مرحوم حاج ميرزا ابوالفضل صنوبري(رحمت الله عليه)غروب سه شنبه 30 بهمن 1380در شب شهادت امام محمد باقر عليه السلام، در منزل يكي از فرزندانش دعوت حق را لبيك گفت و به ديار باقي شتافت. ايشان در روز فوتشان با رفتن به سلماني و استحمام و قرباني كردن گوسفند (به مناسبت عيد قربان)، گويي كه از فوت خود خبر داشته باشند، قطعه شعري را به شرح ذيل نوشته و روي عكس خود چسباندند: ((غرض نقشي است كز ما باز ماند كه هستي را نمي باشد بقايي)) و ساعاتي پس از اقامه نماز مغرب و عشاء در حالي كه ذكر " لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم"را مي گفتند جان به جان آفرين تسليم كرد. 📌برای دسترسی به سخنرانی ها مطالب ، خاطرات و فیلم ها و صوت های مربوط به حاج اقای صنوبری و کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان ، میتوانید به سایت ایشان در ادرس پایین ، مراجعه بفرمایید : abdesaleh.ir 📌ادرس پیج اینستاگرامی مربوط به ایشان : instagram.com/abdesaleh.ir @shia5t
عبد صالح مرحوم حاج میرزا ابوالفضل صنوبری @shia5t
مزار حاج اقای صنوبری در حرم حضرت عبد العظيم حسني(ع) واقع در رواق بين الحرمين... @shia5t
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام @shia5t
معرفی مرحوم سید احمد رادمنش ، شهر : 🔻عبد صالح خدا مرحوم حاج سیداحمد رادمنش از شاگردان خاص جناب شیخ رجبعلی خیاط(ره) بوده اند. ایشان متولد ۱۳۰۳ بودند که در بهار ۱۳۹۰ شمسی وفات یافتند و در قبرستان دارالرحمه در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام، مدفون شدند. 🔸آخرین بیانات ایشان در شب قبل از عروج سحرگاهی به ملکوت اعلی، در روی سنگ قبر ایشان درج شده است: 🔹دوستان من چرا توجه نمی‌کنید؟ هر فصل از زندگی فصل بزرگی در جهان آفرینش است. یک آموزش کلی است در جهان زیبایی‌ها. 🔸جهان یک مکتب بزرگ است و انسان یک دانشجوی کوچک. جهان زیبا است و باید زیبایی‌ها را آموزش داد. 🔹محبت، اصل و ریشه انسانیت است. انسان می‌تواند بهشتی برین در این جهان خراب بسازد. انسان می‌تواند تغییر نعمت دهد. انسان می‌تواند توانا باشد. 👈حقیقت؛ یافتنی‌ها است نه یادگرفتنی‌ها. حقیقت بینش‌هاست نه دانستنی‌ها. 🔸الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا او است خدایی که مرگ و زندگی را خلق کرد تا شما را بیازماید که کدامینتان عمل نیکوتر انجام می‌دهید(ملک:۲) من ان‌شاءالله با دست پر از این جهان می‌روم... @pand_arefaneh @shia5t
📷 تصویر مرحوم حاج سیداحمد رادمنش از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط (تصویر مربوط به سال ۱۳۸۱ و شرکت ایشان در مراسم سالگرد ارتحال مرحوم صنوبری، از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط می‌باشد.) @shia5t
🔻برای زیارتت تشریفات قرار نده... @shia5t
معرفی عبد صالح خدا ، مرحوم حاج عبدالوهاب رستمیان (ره) ، شهر : قسمت اول : 🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند. 🔹عنایت امام رضا (ع) ماهرچی داریم از ایشون(شیخ رجبعلی خیاط ره) داریم ایشونم هرچی داشت از حضرت رضا (ص) داشت خدا رحمت کنه استاد بزرگوارم (شیخ رجبعلی خیاط) فرمودند : می دونی قلب سلیم یعنی چی؟ یعنی قلبی که به غیر خدا آلوده نباشه. 🔹 برای نفس حاج آقا رستمیان می فرمودند،یک روز داشتم درخت توت را آب می دادم ،همین که شروع به آب دادن کردم ،درخت توت به به زبان آمد گفت رستمیان : برای قشنگی خونت به من آب نده ، برای خدا آب بده... 🔹خاطره کربلا * سفر اول به كربلا من طفل بودم، مشرف بودم به حرم سید الشهداء علیه السلام، بعد همینطور که نشسته بودم، دیدم مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی رضوان الله علیه، از درب حبیب آمدند، حالا درب ها عوض شده، ما خیلی مشرف شدیم، همین جور که ایشان ورود کردند من دیدم تمام جوانب را نور احاطه کرده، خدا شاهده، اومد زانو به زانوی من نشست، ما از کوچکی خدا این لطف رو کرده بود، به قول بازاری ها رند بودیم - زرنگ بودیم. گفتم حالا که حاج آقا اومده اینجا ما خوبه که استفاده کنیم، عرض کردم: آقا ما اومدیم کربلا حرم سیدالشهداء ، اما این تویی (نفس) ما رو ول نمیکنه، خیلی اذیت می کنه. چیکار کنم؟ فرمودند هر وقت خواستی با خدا مشغول شی، اول بگو "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ...... بسم الله الرحمن الرحیم ..... اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" این بسم الله را وسط دو تا اعوذ قرار بده، به قولی ماها اینور اونورشو ببند، بعد شروع کن، تا خدا کمکت کنه، که دیگه اون (شيطان) قدرت نداشته باشه.بعد مطلب دوم سوال کردم ازشون آقا یه نصیحتی کنید به من، از شما یادگاری داشته باشم، فرمود: مراقب حق الناس باش که خیلی سخته، ها، مراقب حق الناس باش. * من تمام صحایف رو زیر و رو کردم و نوشتم، مثل دعاي عرفه داغ تر، چیزی نیست، عین خودشه. کی میتونه بفهمه؟ اون کسی که حجاب نداره. غیر خدا در اینجا (دل) وجود نداشته باشه مثل شیخ رجبعلی خیاط. او می فهمید. * این عمل هایی که ما برای غیر خدا انجام می دیم همش حجابه، نمی تونیم خدا رو ببینیم. 🔹عظمت امام علی ع حاج آقا رستمیان می فرمود : بابا جون میدونی خدا کعبه رو برای چی ساخت؟ برای این که فاطمه بنت اسد پسرش رو اونجا به دنیا بیاره 🔹عظمت حضرت علی اصغر حاج اقای رستمیان : بابا جون عالم به واسطه خون گلوی علی اصغر امام حسین پابرجاست منابع : heyatevalieasr.blogfa.com instagram.com/kazazi_138758 instagram.com/majidesmaeilian2 arefan1110.blogfa.com/post/5 @shia5t
معرفی عبد صالح خدا ، مرحوم حاج عبدالوهاب رستمیان (ره) ، شهر : قسمت دوم : 🔹از سخنان حاج عبدالوهاب رستميان * ابتدای جوانی بود، یک شب تصمیم گرفتم بروم حرم حضرت عبدالعظیم، رفتم. بعد دو موضوع حاجت دنیایی در من بود بعد گفتم مراجعت کنم خدمت استاد عزیز(شیخ رجبعلی خیاط) در ضمن اوایلی هم بود که خدمتشان شرفیاب می شدیم حضور پیدا کردم به ایشان، دیدم ایشان اعتنایی نکرد، در را باز کرد و گفت بیا تو، ولی من نشستم تو اتاق، دیدم نیامد بالا. اونقدر نشستم تا مایوس شدم از اینکه ایشان تشریف فرما بشوند بعد تشریف آوردند، فرمودند: تو برای خدا نیامدی اینجا، (چون ضمائر را می خواند) ولی یک مار سر اون گنجه ، مثال زد: اون مار عبارت است از خواهش های نفس شما که شما هنوز مبتلا به خواهش های نفستون هستید. بعد قرآن را باز کرد ، به حقیر فرمود که این آیه را بخوان گفت فهمیدی؟ می دانستم اونی که او میفهمه من نمی فهمم. او باطن قرآن دستش بود توضیح داد: یعنی این دو مطلب که شما (شرعی هم بودها مطلب مشروع نه غیر مشروع)، اینا رو خدا بهت بده امتحانت میکنه، آیا این تو (اشاره به دل) اونارو قرار میدی یا نه؟ یا به وجه خدایی اونارو قبول میکنی؟ بعد در این آیه من خیلی مطالعه کردم، خدا این لطف و عنایت رو کرده بود از کوچکی و الآن هم در قرآن و صحایف خیلی مستقرق هستم. بیش از این حرفا نوشتم بیش از این حدها و شب و روز هم مینویسم. سحرها کارم اینه دیگه حالا عنایتیست. بعد دیدم خدا در قالب مثال این آیه را برای من توضیح داد (لطف کرد): در زمان های گذشته، اگه خودم ندیده بودم ولی شنیده بودم که وقتی سلاطین در سالها نیروهای خودشان را یکسان میدیدند . تمام نیرو میامد و ایشان در یک مرتبه بالایی می ایستاد همه این نیروها می آمدند از نظر سلطان می گذشتند و لی یک کدوم اینا حق توقف نداشتند. اگه تا توقف میکردند محافظین میزدن اینا رو. اینو حالیم کردن که این تمام دنیا و متعلقات دنیا که خدا برای ما خلق کرد اینا باید از نظر ما بگذرد نه در اینجا توقف کنه . اگه اینجا مال خدا باشه ، اون محافظین نخواهند گذاشت چون اینجا خانه اونه . حراست با اوناست. اما ما چون خانه رو تحویل صاحبخانه ندادیم (اینا کلمات استاده من براتون میگم اینا تو کتابا نیست) قدرت حفاظت و حراست در ما نیست. اینا همه میان این تو جا میگیرن (ماشین و ... میاد، هر چی که در دنیا هست) * تقوا این نیست که حی دستتو بزنی زیر آب، ده دفعه آب بکشی، پر قباتو آب بکشی اینا کلمات ایشونه (شيخ رجبعلي خياط) تقوا تقوای دله. * خدا رحمت کنه استاد بزرگوار رو، فرمود: میدونی قلب سلیم یعنی چه؟ قلبی که به غیر خدا آلوده نباشه. اونجا هیچ چیزی مثمر ثمر نیست الا این. * خدا رحمت کنه استاد رو (جناب شیخ) یه صلوات برای استاد بفرستید، فرمود: يكصد و بيست و چهار هزار پیغمبر علیهم السلام که اومدن، اول حرفشون همین بود و همه هم اینو تکرار کردن "لا اله الا الله" و همه چیز در لا اله الا الله است. * من تا بيست روز پیش از این، هیچ گونه سخنی نداشتم در مجالس، مگر تخت بیمارستان، سحر به من عنایت شد گفتند: اینایی که ما تحویلت میدیم تحویل بده. * سعی کنید هر کجا و هر مجلسی که میخواین برید، غیر از خدا اراده ای نکنید. خدا ما میخوایم تو رو تحصیل کنیم. خدا عاشقتیم. این حرفای استادمه بهتون میزنم ها * یه شب تصمیم گرفتم برای ایشون کتابی بنویسم، یکی از ذوات، امیرالمومنین علیه السلام عنایت کرد، یعنی تقاضا کردم که کمکم کنین، فرمودند: اگه عین الکلامشو بنویسی ما کمکت میکنیمکه به یکی از دوستان نشون دادم، او 197 صفحه بزرگه. وقتی نوشتم، آقا یه تیکه عبارت انقدری، لغت پروندم. تا این یه تیکه رو نوشتم دیدم حضرت فرمود: آیا ما نگفتیم فقط عین الکلامشو بنویس، دیدی تویی (نفس) دستشو کرد تو؟(داخل متن کتاب) خواستی خودتو نشون بدی؟ آقا عذر خواهی کردم و خط زدم، جاش معلومه. * هر کجا میخواین برین و با هر کس میخواین تماس بگیرین، جزء اراده خدایی در وجودتان نباشه، تا اون عنایت خاص دربارتون بشه. @shia5t