📷 تصویر مرحوم حاج سیداحمد رادمنش از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط
(تصویر مربوط به سال ۱۳۸۱ و شرکت ایشان در مراسم سالگرد ارتحال مرحوم صنوبری، از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط میباشد.)
@shia5t
🔻برای زیارتت تشریفات قرار نده...
@shia5t
معرفی عبد صالح خدا ، مرحوم حاج عبدالوهاب رستمیان (ره) ، شهر #تهران :
قسمت اول :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند.
🔹عنایت امام رضا (ع)
ماهرچی داریم از ایشون(شیخ رجبعلی خیاط ره) داریم ایشونم هرچی داشت از حضرت رضا (ص) داشت خدا رحمت کنه استاد بزرگوارم (شیخ رجبعلی خیاط) فرمودند :
می دونی قلب سلیم یعنی چی؟
یعنی قلبی که به غیر خدا آلوده نباشه.
🔹 برای نفس
حاج آقا رستمیان می فرمودند،یک روز داشتم درخت توت را آب می دادم ،همین که شروع به آب دادن کردم ،درخت توت به
به زبان آمد گفت رستمیان :
برای قشنگی خونت به من آب نده ،
برای خدا آب بده...
🔹خاطره کربلا
* سفر اول به كربلا من طفل بودم، مشرف بودم به حرم سید الشهداء علیه السلام، بعد همینطور که نشسته بودم، دیدم مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمی رضوان الله علیه، از درب حبیب آمدند، حالا درب ها عوض شده، ما خیلی مشرف شدیم، همین جور که ایشان ورود کردند من دیدم تمام جوانب را نور احاطه کرده، خدا شاهده، اومد زانو به زانوی من نشست، ما از کوچکی خدا این لطف رو کرده بود، به قول بازاری ها رند بودیم - زرنگ بودیم. گفتم حالا که حاج آقا اومده اینجا ما خوبه که استفاده کنیم، عرض کردم: آقا ما اومدیم کربلا حرم سیدالشهداء ، اما این تویی (نفس) ما رو ول نمیکنه، خیلی اذیت می کنه. چیکار کنم؟ فرمودند هر وقت خواستی با خدا مشغول شی، اول بگو "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ...... بسم الله الرحمن الرحیم ..... اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" این بسم الله را وسط دو تا اعوذ قرار بده، به قولی ماها اینور اونورشو ببند، بعد شروع کن، تا خدا کمکت کنه، که دیگه اون (شيطان) قدرت نداشته باشه.بعد مطلب دوم سوال کردم ازشون آقا یه نصیحتی کنید به من، از شما یادگاری داشته باشم، فرمود: مراقب حق الناس باش که خیلی سخته، ها، مراقب حق الناس باش.
* من تمام صحایف رو زیر و رو کردم و نوشتم، مثل دعاي عرفه داغ تر، چیزی نیست، عین خودشه. کی میتونه بفهمه؟ اون کسی که حجاب نداره. غیر خدا در اینجا (دل) وجود نداشته باشه مثل شیخ رجبعلی خیاط. او می فهمید.
* این عمل هایی که ما برای غیر خدا انجام می دیم همش حجابه، نمی تونیم خدا رو ببینیم.
🔹عظمت امام علی ع
حاج آقا رستمیان می فرمود : بابا جون میدونی خدا کعبه رو برای چی ساخت؟
برای این که فاطمه بنت اسد پسرش رو اونجا به دنیا بیاره
🔹عظمت حضرت علی اصغر
حاج اقای رستمیان :
بابا جون عالم به واسطه خون گلوی علی اصغر امام حسین پابرجاست
منابع :
heyatevalieasr.blogfa.com
instagram.com/kazazi_138758
instagram.com/majidesmaeilian2
arefan1110.blogfa.com/post/5
#شاگرد_شیخ
@shia5t
معرفی عبد صالح خدا ، مرحوم حاج عبدالوهاب رستمیان (ره) ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
🔹از سخنان حاج عبدالوهاب رستميان
* ابتدای جوانی بود، یک شب تصمیم گرفتم بروم حرم حضرت عبدالعظیم، رفتم. بعد دو موضوع حاجت دنیایی در من بود بعد گفتم مراجعت کنم خدمت استاد عزیز(شیخ رجبعلی خیاط) در ضمن اوایلی هم بود که خدمتشان شرفیاب می شدیم حضور پیدا کردم به ایشان، دیدم ایشان اعتنایی نکرد، در را باز کرد و گفت بیا تو، ولی من نشستم تو اتاق، دیدم نیامد بالا. اونقدر نشستم تا مایوس شدم از اینکه ایشان تشریف فرما بشوند بعد تشریف آوردند، فرمودند: تو برای خدا نیامدی اینجا، (چون ضمائر را می خواند) ولی یک مار سر اون گنجه ، مثال زد: اون مار عبارت است از خواهش های نفس شما که شما هنوز مبتلا به خواهش های نفستون هستید. بعد قرآن را باز کرد ، به حقیر فرمود که این آیه را بخوان گفت فهمیدی؟ می دانستم اونی که او میفهمه من نمی فهمم. او باطن قرآن دستش بود توضیح داد: یعنی این دو مطلب که شما (شرعی هم بودها مطلب مشروع نه غیر مشروع)، اینا رو خدا بهت بده امتحانت میکنه، آیا این تو (اشاره به دل) اونارو قرار میدی یا نه؟ یا به وجه خدایی اونارو قبول میکنی؟ بعد در این آیه من خیلی مطالعه کردم، خدا این لطف و عنایت رو کرده بود از کوچکی و الآن هم در قرآن و صحایف خیلی مستقرق هستم. بیش از این حرفا نوشتم بیش از این حدها و شب و روز هم مینویسم. سحرها کارم اینه دیگه حالا عنایتیست. بعد دیدم خدا در قالب مثال این آیه را برای من توضیح داد (لطف کرد): در زمان های گذشته، اگه خودم ندیده بودم ولی شنیده بودم که وقتی سلاطین در سالها نیروهای خودشان را یکسان میدیدند . تمام نیرو میامد و ایشان در یک مرتبه بالایی می ایستاد همه این نیروها می آمدند از نظر سلطان می گذشتند و لی یک کدوم اینا حق توقف نداشتند. اگه تا توقف میکردند محافظین میزدن اینا رو. اینو حالیم کردن که این تمام دنیا و متعلقات دنیا که خدا برای ما خلق کرد اینا باید از نظر ما بگذرد نه در اینجا توقف کنه . اگه اینجا مال خدا باشه ، اون محافظین نخواهند گذاشت چون اینجا خانه اونه . حراست با اوناست. اما ما چون خانه رو تحویل صاحبخانه ندادیم (اینا کلمات استاده من براتون میگم اینا تو کتابا نیست) قدرت حفاظت و حراست در ما نیست. اینا همه میان این تو جا میگیرن (ماشین و ... میاد، هر چی که در دنیا هست)
* تقوا این نیست که حی دستتو بزنی زیر آب، ده دفعه آب بکشی، پر قباتو آب بکشی اینا کلمات ایشونه (شيخ رجبعلي خياط) تقوا تقوای دله.
* خدا رحمت کنه استاد بزرگوار رو، فرمود: میدونی قلب سلیم یعنی چه؟ قلبی که به غیر خدا آلوده نباشه. اونجا هیچ چیزی مثمر ثمر نیست الا این.
* خدا رحمت کنه استاد رو (جناب شیخ) یه صلوات برای استاد بفرستید، فرمود: يكصد و بيست و چهار هزار پیغمبر علیهم السلام که اومدن، اول حرفشون همین بود و همه هم اینو تکرار کردن "لا اله الا الله" و همه چیز در لا اله الا الله است.
* من تا بيست روز پیش از این، هیچ گونه سخنی نداشتم در مجالس، مگر تخت بیمارستان، سحر به من عنایت شد گفتند: اینایی که ما تحویلت میدیم تحویل بده.
* سعی کنید هر کجا و هر مجلسی که میخواین برید، غیر از خدا اراده ای نکنید. خدا ما میخوایم تو رو تحصیل کنیم. خدا عاشقتیم. این حرفای استادمه بهتون میزنم ها
* یه شب تصمیم گرفتم برای ایشون کتابی بنویسم، یکی از ذوات، امیرالمومنین علیه السلام عنایت کرد، یعنی تقاضا کردم که کمکم کنین، فرمودند: اگه عین الکلامشو بنویسی ما کمکت میکنیمکه به یکی از دوستان نشون دادم، او 197 صفحه بزرگه. وقتی نوشتم، آقا یه تیکه عبارت انقدری، لغت پروندم. تا این یه تیکه رو نوشتم دیدم حضرت فرمود: آیا ما نگفتیم فقط عین الکلامشو بنویس، دیدی تویی (نفس) دستشو کرد تو؟(داخل متن کتاب) خواستی خودتو نشون بدی؟ آقا عذر خواهی کردم و خط زدم، جاش معلومه.
* هر کجا میخواین برین و با هر کس میخواین تماس بگیرین، جزء اراده خدایی در وجودتان نباشه، تا اون عنایت خاص دربارتون بشه.
@shia5t
حاج عبدالوهاب رستمیان (ره)
@shia5t
🔻مزار حاج عبدالوهاب رستمیان در ، ابن بابویه ، ضلع جنوی مرز شیخ رجبعلی خیاط قرار دارد.
@shia5t
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام
@shia5t
معرفی عبد صالح خدا مرحوم حاج عزت الله مومنی ، شهر #تهران :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط هستند.
ایشان بیش از یک دهه از محضر مرحوم شیخ بهره بردند .
مشی ایشان همچون استادشان خودکاری و صدق و عزم و عمل بود...
حاج اقای مومنی در سال 1297 در تهران به دنیا امده اند ؛ ایشان در تهران در منطقه ی نظام اباد ، درخانه ای محقر و دو اتاق تو در تو که حسینیه کرده بودند ، سکونت داشتند و هر هفته برای اهالی محل، محفل اخلاق داشتند...
حاج عزتالله مومنی بعد از سالها خدمت به خلق خدا و خاندان اهلبیت(علیهمالسلام) در سال 1396 در 99 سالگی، دنیا را ترک کرد. او که به عنوان استاد و انسانی مخلص شناخته میشد، هرهفته برای مردم، محفل اخلاق داشت و پندهایش آنقدر دلنشین و گیرا بود که هر کسی را به خود جلب میکرد. برای این انسان الهی، دینورزی معنایی جز خدمت به خلق نداشت و خدایی شدن را با مردم نشستن میدانست. حاج عزتالله در خدمت به خاندان اهلبیت(علیهمالسلام) نیز زبانزد بود. او ارادت خاصی به مقام صاحبالزمان(عج) داشت و همواره با افسوس میگفت: «امام زمان کسی را ندارد برایش کار کند. یک مشت رفیق دست و پا چلفتی مثل من دارد که هیچ کاری ازشان ساخته نیست. اسلام غریب است.»
عبد صالح خدا حاج عزت الله مومنی از شیخ رجبعلی خیاط هم که حرف می زند سرش را می انداخت پایین. گویی رسم ادب است. می گفت: " من شاگرد شیخ رجبعلی خیاط نیستم. مرا رها کنید. شاگرد شیخ رجبعلی خیاط مرحوم مرشد چلویی بود که لقمه کباب می گرفت و دهن بچه یتیم می گذاشت. اما من حتی نمی توانم الان دل شما ها را شاد کنم."
می گفت شیخ می خواست با خیاطی، عالم را اصلاح کند. او می خواست ادم بسازد تا دلی را شاد کند. به تعبیر صائب: تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است/ عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد...
🍃خاطره ای از حاج عزت الله مومنی :
نقل شده وقتی دستشویی های جمکران گرفته بود، آستین و پاچه شلوار بالا زد و در شرایطی سخت راه چاه دستشویی ها را باز کرد. و وقتی بیرون آمد گفته بود به امام زمان بگویید اسم مرا جز توالت شورها بنویسد.
🍁پند هایی از حاج اقای مومنی
🔹نفس
این نفس تا بیچاره ات نکند ، دست از سرت بر نمی دارد. این نفس تا بیچاره و بدبختت نکند، ولت نمی کند. گفتند عیسی علیه السلام سر شیطان را خواهد برید. ولی نفس را که از بین نمی برد. نفس تا مرگ همراهته. دیو نفس تو قلبت پنهان شده. داره تکان می خورد. آنهایی که چشم دارند حرکتهایش را می بینند. او همه جا همراهته و آدم رند آن کسی است که دایم مراقب نفسش است و کشیک او را میکشد. راه دیگری وجود ندارد. فقط مراقبت و مراقبت و مراقبت.
🔸عزیز من یا حرف گوش بده یا تعقل کن
بعید می دانم کسی که "حرف گوش کن" نیست و تابع "عقل" ضعیف خودش است عاقبت بقا خیر شود.
🔹راه سلوک راه استقامت کردن است
ای برادران !
این قدر حرف نزنید. این قدر تحلیل نکنید. این قدر چون و چرا توی کار نیارید. اینها به میزانی که هستند از علائم نفس اند. بجای فعال کردن ذهن ، و شک آوردن تو کار ، کار کنید. توجه تون رو از خدا قطع نکنید. استقامت کردن در کار تنها کار ماست. والسلام.
🔸چه کنیم تا مشکلات بر ما سوار نشوند؟
رمز این که مشکلات نتوانند بر ما سوار شوند و نتوانند در نظرمان همچون کوه جلوه کنند و نتوانند ما را گرفتار ترس و وحشت کنند و نتوانند ما را از پا درآورند این است که " در حالی که برای حلّ و رفع آن ها برنامه ریزی و تلاش می کنیم ، به آن ها بی اعتنایی کنیم".
منابع :
old.alef.ir
madayeh.com
📌برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این مرد الهی و دسترسی به سایر سخنرانی ها و مطالب ایشان ، میتوانید به وبلاگ ایشان در ادرس پایین ، مراجعه فرمایید :
kalsh.blogfa.com
@shia5t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کلیپی کوتاه از صحبت هایعبد صالح خدا ، مرحوم حاج عزت الله مومنی
@shia5t
السلام علیک یا امیرالمومنین علیه السلام
@shia5t
معرفی دکترحمید فرزام ، شهر #تهران :
قسمت اول :
🔻ایشان از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط بودند.
📝گوشه ای از زندگینامه ایشان :
دکترحمید فرزام، سال ۱۳۰۲ در کرمان متولد شد، دکتر فرزام سال ۱۳۳۸ موفق به اخذ مدرک دکتری در رشته ی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. درسال۱۳۴۰ به دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی اصفهان انتقالیافت و تا سال ۱۳۴۹ در همان دانشکده علاوه بر تاریخ ادبیات، تدریس متون فارسی و عرفان اسلامی و تأثیر قرآن در ادب فارسی را عهده دار بود. در سال ۱۳۵۵ به مدیریت گروه زبان و ادبیات فارسی منصوب شد. در مهرماه ۱۳۵۹، پس از سی و نه سال خدمت مداوم و پیوسته، بازنشسته شد و به تهران عزیمت کرد، و تا سال ۱۳۶۷ در تدریس متون با گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران همکاری کرد.
دکتر فرزام در تاریخ هجدهم شهریورماه ۱۳۶۹با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی به عضویت پیوستهی فرهنگستان زبان و ادب فارسی انتخاب شد. وی آثار متعددی پیرامون زبان و ادبیات فارسی خصوصاً پیرامون شاه نعمتالله ولی ارائه کرد. دکتر فرزام از ارادتمندان و شاگردان عبد صالح خدا شیخ رجبعلی خیاط بود.
🍃گفتگوی کیهان فرهنگی با دکتر حمید فرزام ، شماره 203 شهریور1382 در مورد شیخ رجبعلی خیاط :
كیهان: لطفاً از نحوه آشناییتان با جناب شیخ بفرمایید
دكتر فرزام: زمانی كه دانشجوی دوره دكترا بودم، 22 سال داشتم، آن زمان در دبیرستانی در باغ فردوس، ادبیات و عربی درس میدادم. علاوه بر آن، ضمن درس، از نهجالبلاغه وآیات قرآن كریم هم استفاده میكردم و همزمان، ابیاتی از مولانا و حافظ میخواندم وحالی عجیب و عرفانی پیدا میكردم و اشك در چشمانم حلقه میزد. این حال من، دانش آموزان را هم تحت تأثیر قرار داده بود. در آن زمان، در همان مدرسه، استادی بود به نام آقای گویا كه فیزیك درس میداد و او هم همین حال عرفانی را داشت. وقتی بعضی از دانشآموزان مشترك ما، از درس و حال من برای ایشان تعریف كرده بودند، آقای دكترگویا خواسته بودند كه ملاقاتی با ایشان داشته باشم. بنده یك روز به ملاقات استاد گویا رفتم و پس از صحبتهایی، فرمودند: شما جای دیگری نروید، بیایید تا شما را پیش جناب شیخ ببرم. این مرد عالم و وارسته به آنجا رسیده كه مسایل را میبیند، رؤیت میكند.
كیهان: اولین ملاقاتتان با جناب شیخ چگونه گذشت و ایشان را چگونه دیدید؟
دكتر فرزام: یك روز بعد از ظهر آقای گویا دست مرا گرفت و به محل كار جناب شیخ برد كارگاه ایشان عبارت بود از یك اتاق دو سه متری با یك میز كار، یك قیچی بزرگ خیاطی و مقداری پارچه و خرده ریز پارچه كه دور و برشان بودآن مرد روحانی با همان عرق چین، همانجا بود. ما دو ساعتی آنجا بودیم و پس از معرفی از هر دری سخن گفتیم، بخصوص از حافظ، ایشان از من سؤالاتی میپرسیدند و بنده هم جواب میدادم. من بیشتر از جنبههای ادبی حافظ میگفتم ولی در بحث به عمد كوتاه میآمدم كه جناب شیخ صحبت كنند. من در همان جلسه اول منقلب شده بودم و اشك از گوشه چشمم میریخت. یادم هست، آن روز گل مژه شده بودم و چشمم ناراحت بود و عینك سیاه زده بودم، اما قطرات اشك همینطور بیاختیار از زیر عینكم جاری بود. جذبه جناب شیخ مرا گرفته بود و شور و حال عجیبی داشتم
كیهان: در جلسه اول ملاقات شما با جناب شیخ، چه مسایلی مطرح شد؟
دكتر فرزام: احساس كردم جناب شیخ به حافظ ارادت فراوانی داشت و در میان همه گویندگان و همه عرفای ما حافظ را سرآمد میدانست و به هر مناسبتی شعر زیبایی از اومیخواندند و به تعبیرات عرفانی خودشان متوسل میشدند غروب كه شد، بنده و آقای گویا از محضر جناب شیخ مرخص شدیم. همین كه پا را بیرون گذاشتیم استاد گویا به من گفت: فلانی به تو تبریك میگویم! گفتم چرا؟ گفت: برای اینكه من اشخاصی را اینجا آوردهام كه جناب شیخ حتی یك كلمه با آنها حرف نزده و همینطور مثل دیوار در برابرشان ساكت بود و سرش را پایین انداخته بود؛ اما حدود دوساعت با شما حرف زد و معنیاش این است كه شما را پذیرفته است. این حرف آقای گویا مشوق من شد كه بعد از آن علاوه بر شبهای جمعه، روزهای وسط هفته هم خدمت جناب شیخ بروم.
@shia5t