معرفی کربلایی حسین تا به زر (آقا جون ) ،شهر #قم :
قسمت چهارم :
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتاب آقا جون ، در مورد شرح احوالات ایشان می باشد ، که توسط انتشارات علمی فرهنگی صاحب الزمان عج، منتشر شده است ، علاقمندان به اشنایی بیشتر با این عارف گمنام ، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند...
نویسنده کتاب خود ، از طریق مرحوم حاج اسماعیل دولابی ، با مرحوم تابه زر اشنا شده اند...
@shia5t
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
📚کتاب آقا جون @shia5t
🔻نکته :
برای تهیه کتاب اقا جون به صورت پستی ،
میتوانید با شماره ی زیر ، در شهر ورامین تماس بگیرید :
انتشارات علمی و فرهنگی صاحب الزمان علیه السلام
09127913656
@shia5t
معرفی مرحوم ملا مهدی قلمباز ، استان #خوزستان شهر #دزفول :
ملا مهدی قلمباز ، از اهل معرفت و عرفان گمنام شهرستان دزفول بودند ، ایشان همچنین از کاسبان خوشنام دزفول بودند...
🔹حکایاتی از عبد صالح خدا ، مرحوم ملا مهدی قلمباز :
🔻گره گشا
دو نفر که معلوم است اهل دزفول نیستند دارند در بدر دنبال ملامهدی می گردند. از چند نفری سوال می کنند ، اما کسی او را نمی شناسد . تا می رسند توی خیابان امام خمینی. یک نفر که ملامهدی را می شناسد آدرس خانه او را به شان می دهد. اما کنجکاوانه قضیه را دنبال می کند و می فهمد که اینها از اصفهان آمده اند. برای یکیشان مشکلی پیش آمده و در خواب دیده است که شخصی به او گفته است اگر می خواهد مشکلش حل شود به دزفول برود و سراغ فردی به نام ملامهدی را بگیرد. گفته است که او از یاوران امام عصر(عج) است .
🔻20 تومان هم سنگی دارد
نخود کیلویی 200 تومان است. زن 20 تومنی را که دارد توی دستش مچاله می شود ، به ملامهدی نشان می دهد و می گوید : « می شود 20 تومان به من نخود بدهی؟». ملامهدی سرش را بالا می آورد و می گوید : «خواهرم ، چرا خواسته ات را اینگونه مطرح می کنی؟ بگو 20 تومان نخود بده. 20 تومان هم برای خودش یک سنگ ترازو دارد». با لبخند 100 گرم نخود وزن می کند و به زن می دهد.
🔻به من ظلم نکن
زن پس از خرید منتظر است بقیه پولش را بگیرد. ملامهدی دارد دنبال پول خرد می گردد تا بقیه پولش را بدهد. زن عجله دارد و بدون اینکه نیاز به کبریت داشته باشد، می گوید:«باقی پولم را کبریت بده» و در کمال تعجب ملا مهدی می گوید :«نه خواهرم تو کبریت نمی خواهی. الان بقیه پولت را می دهم» . با هر مشقتی پول خرد جور می کند و به زن می دهد و می گوید :«حالا اگر کبریت می خواهی پول بده به تو کبریت بدهم » و زن می گوید نیاز ندارم. ملا مهدی می گوید : «دیدی گفتم کبریت نمی خواهی، چرا می خواستی در حق من ظلم روا کنی؟ و به جای پولت به اجبار جنس دیگری ببری»
🔻عدالت
وزن پاکتی را که درآن جنس می ریزد محاسبه می کند. یک پاکت مثل همان در کفه ای که وزنه ها را قرار می دهد می گذارد تا وزن پاکت هم محاسبه شده باشد. به قول دزفولی ها قضای پاکت را هم می گیرد.
سنگ و چوب نمی فروشم.
نخود و لوبیا و عدس و . . را پاک می کند و سنگ و کاه و چوب را ازشان جدا می کند برای فروختن. می گوید من پول نخود و لوبیا می گیرم. حق ندارم سنگ و چوب به مردم بفروشم.
🔻کم فروشی
بسته های ماکارونی 900 گرمی را قبل از فروختن وزن می کند. اگر بسته ماکارونی وزنش از 900 گرم کمتر باشد، یک بسته پلمب را باز می کند و از ماکارونی های آن می گذارد روی بسته ای که وزنش 900 گرم نیست. می گوید : کارخانه کم فروشی کرده است ، من که نباید این کار را بکنم.
📌برای اشنایی بیشتر با این مرد الهی و کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان و همچنین گوش دادن به نصایح ایشان به صورت صوتی ، میتوانید به لینک های زیر مراجعه فرمایید :
https://www.farsnews.com/news/13910203000763/%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D9%81%D8%B1%D9%82%D9%87-%D8%B5%D9%88%D9%81%DB%8C%D9%87-%D8%AA%D8%B9%D9%84%D9%82-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA--%D8%B9%DA%A9%D8%B3
http://shahidsalehnejad.blogfa.com/post/60
@shia5t
معرفی عارف گمنام ، شیخ عزت اله ایراندوست ، شهر #تهران :
قسمت اول :
شیخ عزت اله ایراندوست در سال 1308 در شمیران متولد شد و به سال 1380 درگذشت.
🔹طی الزمان و ملاقات با پیرمردی کشاورز در روزگار انوشیروان
بعد از ظهر تو حرم حضرت عبدالعظیم بودیم که ناگهان به آقای ایراندوست حالی دست داد که بسیار متحول شدند و از جای خود برخاستند و فریادی کشیدند و الله اکبر و سبحان الله می گفتند و دستانشان را محکم بر پای مبارک می کوبیدند. بعد از لحظاتی دانستم که در گوش وی از غیب ندایی رسید و لحظاتی آقا را سکوتی فرا گرفت و به دنبال آن هم مکاشفه ای برایشان روی داد، که فرمودند: باید سریعا به منزل بروم.
فردای آن صبح که آقا را زیارت کردم حالشان بسیار محزون بود و از دیروز که پرسش نمودم خود آقا بی پرده فرمودند: آقا جان در آن لحظه یکی از اولیای بسیار بزرگ از غیب در گوشم به سخن آمد که سریعا به منزل برگشتم و به زمان آن ولی خدا و آن یگانه روزگار در زمان انوشیروان طی زمان نمودم و نیم روز با آن اعجوبه الهی که پیرمردی کشاورز بود ملاقات نمودم و بنده خاص پرورگار را حزنی بود که ما را هم محزون نموده است و چنان مظلوم واقع شده بود که برای وی گریستم، چرا که پیرمرد زمانی که در منزل نبود،سربازان انوشیروان خانه اش را خراب کرده و اموالش را به غارت برده و مزرعه اش را درهم کوبیده بودند که پیرمرد در بازگشت خانه اش را که این چنین میبیند چنان به خداوند شکایت می کند که ندایش را در حرم عبدالعظیم شنیدم که می گفت:
خدایا من نبودم تو که بودی
و با خود رازی داشت که می بایست سریعا به نزد ایشان بروم و نیم روزی را با آن ولی روزگار که ازدواج هم نکرده بود بگذرانم که الحمدالله لحظه ای که پیرمرد در حال خواندن اسم اعظم الهی بر انوشیروان بود رسیدم و ایشان هم دعوت ما را از همان حرم لبیک گفته بودند و ....
آقا فرمودند: بعد از بازگشت از طی زمان اتفاق بزرگی در اتاقم افتاد و آن لحظه فهمیدم که دست بالای دست چه بسیار است و مشاهده نمودم قبل از ان که بنده از طی زمان به حال برگردم آن پیرمرد زودتر از ما در اتاق نشسته و منتظر ما هستند و با دیدن ما فرمودند: خسته نباشی جوان.
که ایشان قدم مبارک را روی چشمان ما گذاشتند و دیدن ما را پس دادند و پس از لحظاتی ایشان هم در نیم شب بازگشتند و به روزگار خویش رهسپار شدند.
آقای ایراندوست از آن جا که درس نخوانده بودند لذا در آن لحظه نخست در حرم که صدایی در گوش مبارکشان رسید به ما فرمودند: آقا جان، انوشیروان برای چند سال پیش بود؟گفتم شاید حدود دو یا دو هزار و پانصد سال بیشتر یا کمتر بوده، فردای آن روز با خبر شدم که چرا پرسیدند.
ناگفته نماند که مرحوم ایراندوست طبق آنچه بعدها در پس کنایه فرمودند معلوم شد که با بیشتر انبیای الهی با طی زمان ملاقات نموده اند که حتی از یک سری از حضرات هم هدیه ای دارند، از جمله استخاره که آن را از حضرت یعقوب علیه السلام دارند.
🔹حکایتی دیگر از حاج آقا ایراندوست
برای سالکان الی الله همواره حجاب هایی است که باید آن ها را کنار زد و راه را برای خود هموار ساخت تا پرواز به لقاء الله سریع تر شود و قرب آنان به حضرت حق بیش تر.
روزی در باب همین قضایا در مراسم ختم فرزند فرزندشان اسماعیل در سال 78 که در حیاط منزل با جناب مرحوم ایران دوست و بسیاری از اقوام و دوستان آقای ایران دوست و جناب صالح و با محرمان شیخ که در گرد هم بودیم، ایشان به یاد قضیه ای افتادند و فرمودند:
«سال ها پیش مرا مرا به جلسه ختم یکی از آقایان محل دعوت کرده بودند، که ما نیز در آن مراسم غذایی خوردیم و لذا فردای آن روز بود که متوجه شدم حجاب دارم و شروع به پیدا نمودن علت این حجاب کردم که فهمیدم دیروز در آن مراسم مرغ خورده بودم آن غذا دچار مشکل شرعی بوده و لذا از خوردن آن غذا حجابی برایم به وجود آمده که برای کنار زدن آن سه روز روزه گرفتم تا آن شد که اثر آن مرغ از بدنم خارج شد و حجاب از بین رفت.
مرحوم ایراندوست اضافه کردند: در آن سه روز بسیار گریه کردم تا آن که حجاب مرتفع شد و حزین بودم از آن که چرا در هنگام خوردن آن مرغ متوجه مشکل آن نشدم.
@shia5t
معرفی عارف گمنام ، شیخ عزت اله ایراندوست ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
🍁در دو حکایت قبلی کمی از احوالات آقای ایران دوست نقل کردیم. در پایین مطلبی در مورد دیدار علامه طباطبایی و مرحوم ایران دوست خواهیم اورد که قطعا دریچه ای جدید بر کرامات و احوال عرفانی علامه بر روی تشنگان حقیقت میگشاید.خواندنش خالی از لطف نیست.
آقای ایراندوست می فرمودند که ما حضرت علامه طباطبایی را ندیده بودیم تا آن که توفیق شد و حضرت ایشان را در حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) برای بار نخست زیارت نمودم که در اولین نگاه قدری به چشمان همدیگر خیره شدیم و سپس لحظاتی با هم صحبت کردیم و چند سوال و جواب و بعدش خداحافظی کردم و به تهران بازگشتم. چند شبی از رجعتم به تهران گذشته بود که یک شب درب منزل را به آرامی زدند و هنگامی که درب را باز نمودم، با کمال تعجب دیدم که حضرت علامه طباطبایی با عمامه و عبا بر دوش با همان عظمت عالمانه و عارفانه شان و با آن چشمان ملکوتیشان هستند که مرحوم ناخودآگاه می فرمایند: شما کجا این جا کجا؟ نشانی را از کجا آوردید؟!!! و .....
حضرت علامه را که به اتاق هدایت می نمایند، ایشان می فرمایند: در مشهد که به چشمان شما نگریستم، مهرتان به دلم نشست و تصمیم گرفتم بعد از بازگشت به قم، شبی را در منزل شما به مهمانی بیایم و الان هم کسی از آمدن ما باخبر نیست،از قم تا این جا را طی کردم و باید با همان هم برگردم تا قبل از سحر منزل باشم که نوشتنی هایم مانده است.
مرحوم ایران دوست فرمودند: حضرت علامه آن شب قدری ماندند و سپس با طی به قم بازگشتند و می فرمودند: خداوند این بزرگوار را خیر دهد که این قدر برای علم و راه ائمه (علیهم السلام) زحمت می کشند، بعد عرفانی بسیار عظیم ایشان را هنوز کسی نمی شناسد و ناشناخته است.
همچنین مرحوم ایران دوست در جای دیگر فرمودند:
زمانی که حضرت علامه از دنیا به دار خلود شتافتند، یک سال بیش تر از وفات ایشان نگذشته بود که حضرتشان با همان کسوت عالمانه و چهره نورانی باز به منزل ما تشریف آوردند و مشکل ما را حل کرده بودند(یعنی از قبل آمدن حضرت علامه طباطبایی مشکل آقای ایران دوست را حل نموده بودند.) می فرمودند که این ملاقات در سال 61 یا 62 بود و هنوز هم هر وقت به قم می روم به خدمت بزرگوار ایشان می رسم و در کنار قبر ایشان از آقا هر سوالی می پرسم در کنار ما می نشینند و با چهره خندان و با آن چشمان زیبای ملکوتی به ما جواب می دهند، این کار همیشگی ماست.
منبع : arefaneh.blogsky.com
📚معرفی کتابی در مورد ایشان :
کتاب کجا بودم؟ کجا رفتم؟ یادمان عارف متفکر، غواص آفاق و انفس شیخ عزتاله ایراندوست ،
توسط انتشارات ،خادم الرضا ع منتشر شده است ، علاقمندان به اشنایی بیشتر با زندگینامه ی این عارف فرزانه ، میتوانند به این کتاب مراجعه کنند.
📚کتاب مرشدان بیمرشد از ظلمت گمراهی تا نور هدایت: درسهایی عملی از زندگانی عارف دلسوخته مرحوم حاج عزتاله ایراندوست ،
توسط انتشارات ، منیر منتشر شده است .
علاقمندان به اشنایی بیشتر با زندگینامه ی این عارف گمنام ، میتوانند به این دو کتاب مراجعه کنند.
@shia5t
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
📚کتاب مرشدان بیمرشد از ظلمت گمراهی تا نور هدایت: درسهایی عملی از زندگانی عارف دلسوخته مرحوم حاج عز
🔻نکته :
برای تهیه کتاب مرشدان بیمرشد از ظلمت گمراهی تا نور هدایت: درسهایی عملی از زندگانی عارف دلسوخته مرحوم حاج عزتاله ایراندوست ، به صورت پستی ،
میتوانید با شماره ی زیر ، در شهر تهران تماس بگیرید :
انتشارات منیر
021 77521836
@shia5t