eitaa logo
دانشنامه امیرالمومنین (ع)
1.4هزار دنبال‌کننده
799 عکس
157 ویدیو
48 فایل
السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابی طالب لطفا مطالب کانال را با ذکر #صلوات هدیه به روح مطهر #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) انتشار دهید.🌹 کانال شخصی، بدون وابستگی به هیچ ارگان و یا ....
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 💠 امیرالمومنین علیه السلام و قاضی سنی ناصبی مرحوم آیت الله در کتاب " " مینویسد: 🔺عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنی جمی - اعلی اللّه مقامه - که قریب دوماه است به دار باقی رحلت فرموده ، نقل انتقام علوی (علیه السلام) نمود که در فقیری بر در خانه ها مدح حضرت امیر المومنین علیه السلام را می‌خواند و مردم به او احسان می‌کردند. تصادفاً به در خانه متعصب سنی رسید و مدح زیادی هم خواند. 👈قاضی سخت ناراحت شد. در را باز کرد و گفت: «هرچه اسم علی (علیه السلام) را ببری! چیزی به تو نمی‌دهم، مگر اینکه را مدح کنی، تا من به تو احسان کنم». 👈فقیر گفت: «من غیر از علی (علیه السلام) کسی را نمی‌شناسم و جز او، کسی را مدح نمی‌کنم و پولی که از مدح غیر از او باشد را نمی‌خواهم.» قاضی عصبانی شد و فقیر را به سختی زد. زن قاضی پیش او دوید و واسطه شد و به قاضی گفت: «دست از او بردار، زیرا اگر کشته شود، تو را هم خواهند کشت». 👈 بالاخره قاضی را داخل برد و از فقیر دلجویی کرد تا فسادی روی ندهد. قاضی به اتاق خود رفت اما لحظه ای بعد زن عجیبی از او شنید. وقتی به اتاق رفت، قاضی را دید که فلج و لال شده است. بستگانش را خبر کرد. آن‌ها از او می‌پرسیدند چه شد؟ آنچه که از اشاره خودش فهمیده شد، این بود که تا به خواب رفتم، مرا به بردند و شخص بزرگی به سیلی به صورتم زد و مرا پرت کرد تا بر زمین افتادم. 👈 برای معالجه او را به بیمارستان بحرین بردند و نزدیک دو ماه تحت معالجه قرار گرفت، ولی شفا نیافت. در کویت هم علاجی پیدا نشد و سرانجام به بحرین برگشته و با فقر و تنگ‌دستی در جلوی مغازه‌ای با به زندگی‌اش ادامه داد... 📚 داستان‌های شگفت، شماره ۴۱، صفحه ۸۳ و ۸۴ ╭─═ঊঈ علے ঊঈ═─╮ 🌹 @shiaAlawi ╰─═ঊঈ مولا ঊঈ═─╯
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 💠 امیرالمومنین علیه السلام و قاضی سنی ناصبی مرحوم آیت الله در کتاب " " مینویسد: 🔺عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنی جمی - اعلی اللّه مقامه - که قریب دوماه است به دار باقی رحلت فرموده ، نقل انتقام علوی (علیه السلام) نمود که در فقیری بر در خانه ها مدح حضرت امیر المومنین علیه السلام را می‌خواند و مردم به او احسان می‌کردند. تصادفاً به در خانه متعصب سنی رسید و مدح زیادی هم خواند. 👈قاضی سخت ناراحت شد. در را باز کرد و گفت: «هرچه اسم علی (علیه السلام) را ببری! چیزی به تو نمی‌دهم، مگر اینکه را مدح کنی، تا من به تو احسان کنم». 👈فقیر گفت: «من غیر از علی (علیه السلام) کسی را نمی‌شناسم و جز او، کسی را مدح نمی‌کنم و پولی که از مدح غیر از او باشد را نمی‌خواهم.» قاضی عصبانی شد و فقیر را به سختی زد. زن قاضی پیش او دوید و واسطه شد و به قاضی گفت: «دست از او بردار، زیرا اگر کشته شود، تو را هم خواهند کشت». 👈 بالاخره قاضی را داخل برد و از فقیر دلجویی کرد تا فسادی روی ندهد. قاضی به اتاق خود رفت اما لحظه ای بعد زن عجیبی از او شنید. وقتی به اتاق رفت، قاضی را دید که فلج و لال شده است. بستگانش را خبر کرد. آن‌ها از او می‌پرسیدند چه شد؟ آنچه که از اشاره خودش فهمیده شد، این بود که تا به خواب رفتم، مرا به بردند و شخص بزرگی به سیلی به صورتم زد و مرا پرت کرد تا بر زمین افتادم. 👈 برای معالجه او را به بیمارستان بحرین بردند و نزدیک دو ماه تحت معالجه قرار گرفت، ولی شفا نیافت. در کویت هم علاجی پیدا نشد و سرانجام به بحرین برگشته و با فقر و تنگ‌دستی در جلوی مغازه‌ای با به زندگی‌اش ادامه داد... 📚 داستان‌های شگفت، شماره ۴۱، صفحه ۸۳ و ۸۴ ╭─═ঊঈ علے ঊঈ═─╮ 🏴 @shiaAlawi ╰─═ঊঈ مولا ঊঈ═─╯