30 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۴١ تا ۴۵ توحید از دریچه نفس -حضور نفس -بدن وقوا درعلم نفس به ذاتش -اراده تکوینی وتشریعی نفس .mp3
46.37M
🔸 جلسه ٣۰
📌 شرح #جامع_الکلیات
🔻بیان ششم
- نکات ۴١ تا ۴۵ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی»
۴١- حضور نفس در ذات و صفات و افعال
۴٢- حضور عالمانه و لطیفانه نفس
۴٣- کمالات بدن و همهی قوای نفس، در علم نفس [به ذات خودش]
۴۴- دو نوع اراده براي نفس (تکوینی و تشریعی)
۴۵- اراده عين ايجاد در مقام تكوينی نفس است
- محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣
🔸
🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣۰👇
🌐 eitaa.com/shia_erfan/1291
🔸
✅ کانال عرفان شیعی
🔸 @Shia_erfan
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی
🔻 اثر استاد مهدی خدابنده
https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474
🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1238
🔸
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی، ص٣٩ تا ۴١
🔻 نکات شماره ۴١ تا ۴۵ :
🔸
🔻 41- روح حضور در ذات و صفات و افعال خود دارد. همانطوركه حق حضور فعّال در ذات و اسماء و صفات و مقام فعلي خود دارد. و حضور در افعال مانع حضور در صفات و حضور در صفات مانع حضور در ذات نيست.
🔸
🔻 42- نفس ناطقه انساني حضور عالمانه و لطيفانه در تمام قوا و بدن دارد. طوري كه نميتوان براحتي آن را حس كرد. كسي كه اين نكته كليدي را بفهمد، خواهد دانست. كه، حق هم در تمام عالم حضور عالمانه و لطيفانه دارد. جايي نيست كه او نباشد. مكان هم حضور اوست، چون جلوه اوست.
🔸
🔻 43- بدن و قوا در مقام علم نفساند، به نحوة كلّيت و بساطت و وقتي اين علم نازل ميشود. بدن و قوا ظاهر ميشوند. همانطوركه عالم تماماً در مقام علم حق است. به نحوة فناء وكلّيت.
🔸
🔻 44- يكي از صفات و ويژگيهاي نفس اراده است. در علم كلام اراده را همان علم به مصلحت معنا كردهاند. صفات انسان حادث است. اراده در انسان حادث است. وقتي انسان ميخواهد كاري را انجام دهد. بر مبناء شناخت، و تصوّر است. اراده بر مبناء شناخت ميباشد. نفس ناطقه براساس علم ذاتي خود، تكويناً اراده دارد. ذاتاً قدرت انجام كار دارد. اين اراده در انسان به دو صورت تكويني و تشريعي ظهور ميكند.
⚡در واقع اراده نفس يك امر واحد است. و يك حقيقت مستور در نفس، اين را اراده ذاتيه نفس گويند. كه، اين اراده عين مراد و عين تحقّق است. نفس تكويناً كشف اراده خود را ميكند. لذا اين اراده مساوي است با تحقّق مراد و شناخت تكويني به خود حاصل ميشود. اين اراده هنوز به مرحله فعل نزول نكرده است. فقط در حدّ ذات ميباشد اين نوع اراده با اختيار همراه نيست.
⚡در مقام و توجّه ديگر نفس ناطقه تكويناً براساس اراده تكويني، اراده ميكند. كه، بدن بسازد. مواد غذائي كه به نفس داده ميشود. را صورتسازي ميكند. و اعضاء بدن را تأليف ميكند. آن مواد غذايي را تبديل به عضو ميكند. اين اعمال براساس اراده تكويني نفس است. ضربان قلب، براساس اراده تكويني عمل ميكند.
⚡ در اراده تكويني،اختيار نيست. اما همين اراده نفس در مقام برخي اعمال به صورت اختياري ظهور ميكند. يعني برخي كارها را انسان براساس انتخاب و اختيار خود انجام ميدهد. مانند : غذاخوردن، سخن گفتن، فكر كردن و... در اينجا اراده با اختيار توأم است. به همين جهت چون با علم اكتسابي و انتخاب همراه است اراده تشريعي گويند.
⚡ پس تمام كارهاي انسان براساس اراده است. ولي اراده در اعمال تكويني بدني، اراده تكويني است. كه، با نظارت غيرمستقيم و علم ذاتي نفس انجام ميشود. و در افعال اختياري انسان براساس علم اكتسابي و نظارت مستقيم اراده ميكند. در اينجا لزوماً اراده با اختيار است. پس هر جا فعل اختياري است. حتماً اراده هست. ولي هر جا اراده حاضر باشد. لزوماً اختيار در صحنه ظهور ندارد.
⚡در رابطه با اراده حق هم ميتوان گفت : كه حضرت حق ارادهاي در حريم ذات خود دارد. كه همان اراده ذاتيه است. و بر مبناء آن علم به خود و علم به حقيقت علمي موجودات و علم به اسماء و صفات دارد. وقتي اين اراده حتّي به غير تعلّق ميگيرد. در واقع اراده فعلي ناميده ميشود.كه، همان ظهور عوالم است.
⚡اراده فعلي، از اسماء فعلي حق است. همان حق در مقام ظهور فعل است. اراده فعلي حق، اشياء خارجياند و وقتي حق اراده ميكند. كه، عوالم را بيافريند اين ارادهاي كه به آفرينش مظاهر تعلّق ميگيرد. و از مقام فعلي انتزاع ميشود. اين نوع از اراده را اراده فعلي گويند. البتّه همهجا اراده خداوند با اختيار او همراه است. و هر جا ذات حق حاضر باشد. تمام اسماء الله حضور دارند. حال بعضي آنها مستور و مغلوباند، بعضي ظاهر و غالب.
⚡آفريدن خود شرائع آسماني از جهت آنكه فعلي از افعال الهي است. به اراده تكويني و اراده فعلي برميگردد. امّا آفريدن شريعت از آن جهت كه در ارتباط با نوع انسان است. و خداوند خواسته است كه انسان با عقل و اختيار خود از طريق شريعت، هدايت شود. به اعتبار اختيار انسان و خواست حق، اراده تشريعي حق گويند. عنوان تكوين و تشريع، وصف فعل است. نه وصف فاعل، هم آفريدن عالم هستي فعل حق است. و هم نزول كتب آسماني فعل حق است. و در واقع به اعتبار انسان، تكوين و تشريع معنا پيدا ميكند. و اگر مقايسه صورت نگيرد. صرف آفريدن، مطرح است.
⚡جمعبندي به اين شكل ميشود. كه، همانطوركه نفس ناطقه انسان دو نحوه ظهور اراده دارد. اراده تكويني و اراده تشريعي حق تبارك و تعالي هم دو نحوه اراده است يك نحوه اراده او به آفريدن مظاهر تعلّق ميگيرد. كه اراده تكويني است. و يك نحوه اراده حق نسبت به انسان جلوه ميكند. كه، اراده تشريعي است. كه حق خواسته است. ما از طريق شريعت به كمال نهائي خود برسيم.
🔸
🔻45- اراده يكي از شئون نفس ميباشد. كه اگر به معناي تصميمگيري باشد. از صفات فعليّه است. انسان براي انجام دادن كارها، نياز به يك قوّه مجرّيه دارد. اراده قوّه مجرّيه نفس ناطقه است. يعني در مقام فعل است.
⚡اراده در مقام فعل اگر در مرحله قوّه عاقله باشد. عين ايجاد مفاهيم عقلي است. يعني هر وقت نفس بخواهد مفهومسازي كند. خواستن همانا و تحقّق همانا در اينجا فاصلهاي ميان خواستن و شدن نيست. يعني؛ اراده عين ايجاد است. چون نشئهي قوّه عاقله نشئهي ايجاد است. و در نشئه ايجاد اراده و مراد يكي است.
⚡در اينجا فعاليّت نفس نيازي به ابزار و واسطه مادّي ندارد. در مقام قوّه خيال نيز هروقت نفس ناطقه اراده كند. صور خيالي را در مقام مثال انشاء ميكند. يعني به اراده خود صور مثالي را ايجاد ميكند. چون نشئه خيال هم مجرّد است. در اين نشئه ظهور، دفعي است. و ايجاد، همان ظهور است. ولي در مقام حس، براي ظاهرشدن نياز به محل و مكان دارد.
⚡علاوه بر اينكه در اين مقام، ادراك عين ايجاد نيست، فعاليّت در مقام حس به كمك اراده و ابزار است. يعني؛ نفس در هر كدام از شئون ادراك حسي مانند ديدن، شنيدن، بوئيدن، چشيدن و لمسكردن نياز به ابزار دارد. پس اراده در نشئه غيب نفس عين ايجاد است. و ابزار نميخواهد، ولي در مقام عالم مادّه چون عالم مادّه جسماني است. ظهور هر امري در اين عالم تدريجي است. ونياز به زمان دارد.
⚡كسي اگر به قاعده تناسب اراده و تحقّق در مقام نفس در مرحله غيباش نظر كند، ميتواند به كيفيّت ظهور عوالم غيب و مادّه ازحق پي ببرد. كه، حق هم وقتي اراده ميكند. دفعتاً ايجاد ميكند. و عوالم غيب ظهور دفعي اراده فعلي حقاند. تنها عالم مادّه مانند مرتبه حس انسان به جهت محدوديّت و قابليّت مادّه نميتواند، ايجاد الهي را دفعتاً ظاهر سازد. به همين جهت خلقت عالم طبيعت در 6 دوره طول ميكشد. يعني آفريدن عالم طبيعت بايد با طي مراحل مادّي همراه باشد. نه اينكه اراده الهي تدريجي است. بلكه اراده الهي در نشئهي ماده هم عين تحقّق است. ولي ظهور آن اراده در اين نشئه تدريجي است.
⚡«و هو الذي خلق السّموات والارض في ستّه ايّام و كان عَرشُهُ عَلي الماء لِيُبلَوكم ايّكم احسن عملاً»
⚡ و در رابطه با ظهور موجودات عوالم غيب قاعده «كن فيكون» را مطرح ميكند. كه، «انّما امره اذا اَرادَ شيئاً ان يقول لَه كن فيكون» يعني هر موقع كه حق اراده كند. كه، موجودي را بيافريند. به محض خواستن، ايجاد ميشود.
⚡خداوند در ايجاد عوالم خلقت از هيچ ابزار و واسطهاي استفاده نميكند. و فاعليّت او به اراده است. و آفرينش عوالم به اراده فعليّه او منسوب است. تمام ابزارها و واسطهها خود جلوه اراده فعلّيه حقاند. او بدون ابزار، ابزارآفريني ميكند. اين قاعده ايجاد الهي است.
⚡ موضوع اعجاز و كرامت انبياء و اولياء الهي هم در اين راستا مطرح ميشود. و معنا و جايگاه پيدا ميكند. زيرا در اعجاز، نبي بر طبق قاعده «كنفيكون» چون مظهر اراده الهي واقع شده است. در ماده كائنات تصرّف ميكند. و به اذن و اراده الهي ميآفريند. هرجا در قرآن مبحث اعجاز پيامبران را مطرح ميكند. با عنوان باذنه جهت بحث را عوض ميكند.
⚡اعجاز يك عمل خارقالعاده است. كه، نفس ناطقه الهي چون به حق تقرّب معنوي پيدا كرده است. و مظهر ولايت الهي شده است، و به نوعي با اسم وليّ اتّحاد حاصل كرده است. هر وقت بخواهد، نمونهاي از ولايتاش را كه جلوه ولايت الهي است. بروز ميدهد.
⚡ در واقع، در اعجاز، تمام قواعد عالم مادّه، مغلوب قاعده عالم امر و ملكوت واقع ميشود. و قاعده «كن فيكون» تحقّق پيدا ميكند. پس اعجاز يك امر بدون قانون نيست. بلكه در انجام آن از قواعد برتر عالم بهره گرفته ميشود. و در واقع حكم ملكوت بر حكم ملك غالب ميشود. اعجاز و كرامت از مظاهر ولايت تكويني است. انبياء و اولياء صاحب اراده خاص الهي ميشوند. اگر معناي اراده براي خداوندبه معناي تصميمگيري باشد. از اوصاف فعليّه است. و اراده به معناي صفت فعلي عين ايجاد است.
⚡و اگر اراده به معناي محبّت و حبّ كمال باشد. مفهومش اين است. كه، حق حبّ ذات خود و كمالاتاش را دارد. به اين معنا صفت ذاتيّه است. يعني؛ كمال حبّ خود را دارد. و محبّ كمالات مظاهر است، اراده به معناي حبّ به خود كمالات نامتناهي و حق تعلّق ميگيرد. و در مرحله دوّم به خلائق زيرا آثار محبّت و آثار كمال را حق در مظاهر تفصيلاً مشاهده ميكند.
🔸🔸🔸
🔸 بیان آیت الله میرزا محمدعلی شاه آبادی (استاد امام خمینی) در کتاب رشحات البحار ص140 و 141
🔸 الاشراق السادس و السابع [و من المعشوقات درك الكلام و شهود المقام الأنام]
🔻و من المعشوقات درك الكلام و شهود المقام الأنام و هذا أيضا أمر لا نهاية له فى الفطرة. فتدلنا على من هو صرف درك الكلام و شهود المقام بداهة أنه تعالى سبحانه لما كان متكلما بالكلام النفسى، فهو مدرك هذا الكلام فيكون سميعا. كما أنه شاهد لكمالات ذاته فهو بصير و كلاهما من الصفات الذاتية و يرجعان إلى العلم. فهو من حيث حضور ذاته بكماله لدى ذاته عليم و من حيث أنه اظهر ما فى غيب هويته، فهو متكلم، و من حيث انه مدرك لهذا الإظهار فهو سميع و من حيث أنه يشهد ذاته و كمالات ذاته، فهو بصير و من حيث أنه يبتهج بذاته فهو مريد، و من حيث أنه إن شاء فعل فعل فهو قادر، و من حيث أنه مدرك فاعل فهو حى، و هذه أمهات الصفات و الأسماء. فهو اللّه العالم القادر الحى المريد المتكلم السميع البصير تعالى شأنه.
🔸
🔸 خلقت انسان، اطوار و مراتب و طبقات وجودی مترتب بر هم، از ذات تا صفات و افعال، در عوالم عقلی و مثالی و مادی دارد.
🔸
سوره نوح (آیه ۱۴)
⚡وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا (١٤)
سوره انشقاق (آیه ۱۹)
⚡ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ (١٩)
🔸
🔸 *«اطوار و مراتب حقیقت انسان در بیان ملاصدرا (در اسفار) بعنوان نظر دقیق راسخین در علم»*
🔸
> جلد هشتم
>> السفر الرابع فی علم النفس
>>> الباب السابع فی نبذ من أحوال النفس الناطقة من حیث نسبتها إلى عالم الطبیعة
>>>> فصل (3) فی إیضاح القول فی هذه المسألة المهمة و تعقیب ما ذکروه و هدم ما أصلوه
🔹
📌{الحکمة المتعالیة (با حاشیه علامه طباطبائى)، ج8، ص: 346 و 347}
🔻 *الراسخون فی العلم، الجامعون بین النظر و البرهان، و بین الکشف و الوجدان، فعندهم (1)* :
⚡ *إن للنفس شئونا و أطوارا کثیرة و لها مع بساطتها أکوان وجودیة، بعضها قبل الطبیعة، و بعضها مع الطبیعة، و بعضها بعد الطبیعة،*
⚡ *و رأوا أن النفوس الإنسانیة موجودة قبل الأبدان بحسب کمال (2) علتها و سببها و السبب الکامل یلزم المسبب معها، فالنفس موجودة مع سببها لأن سببها کامل الذات تام الإفادة و ما هو کذلک لا ینفک عنه مسببه*
⚡ لکن تصرفها فی البدن موقوف على استعداد مخصوص و شروط معینة و معلوم أن النفس حادثة عند تمام استعداد البدن و باقیة بعد البدن إذا استکملت، و لیس ذلک إلا لأن سببها یبقى أبد الدهر،
⚡ فإذا حصل لک علم یقینی بوجود سببها قبل البدن و علمت معنى السببیة و المسببیة و أن السبب (3) الذاتی هو تمام المسبب و غایته ، *حصل لک علم بکونها موجودة قبل البدن بحسب کمال وجودها و غنائها، و الذی یتوقف على البدن هو بعض نشآتها،*
⚡ و یکون استعداد البدن شرطا لوجود هذه النشأة الدنیة و الطبیعة الکونیة، و هی جهة فقرها و حاجتها و إمکانها و نقصها، لا جهة وجوبها و غنائها و تمامها،
⚡ و لو کان البدن شرطا لکمال هویتها و تمام وجودها کما فی (4) سائر الحیوانات و النباتات کان زوال البدن موجبا لزوالها، کما یلزم أن ینعدم بعدم الآلة و فساد المزاج البدنی تصرف الصانع و عمله المحتاج إلى الآلة کسائر القوى المادیة الداثرة الفاسدة المتجددة الزائلة،
⚡ و البرهان قائم على أن للنفس قوة عقلیة تتصرف فی العقلیات بذاتها لا باستعمال آلة و هی کمالها الذاتی و جهة غنائها عن البدن، و سائر الأجسام فهی بکمالها السببی خارجة عن عالم الأکوان المتجددة.
⚡ *فالحق أن النفس الإنسانیة جسمانیة الحدوث و التصرف، روحانیة البقاء و التعقل* ، فتصرفها فی الأجسام جسمانی، و تعقلها لذاتها و ذات جاعلها روحانی،
⚡ و أما العقول المفارقة فهی روحانیة الذات و الفعل جمیعا، و الطبائع جسمانیة الذات و الفعل جمیعا،
⚡ *فلکل من تلک الجواهر «مقام معلوم» بخلاف النفس الإنسانیة و لهذا حکمنا بتطورها فی الأطوار، إذ لیس تصرفها فی البدن کتصرف المفارقات فی الأجسام، لأنها بذاتها مباشرة للتحریک الجزئی و الإدراکات الجزئیة على سبیل الانفعال و الاستکمال لا على وجه الإفاضة و الإبداع.*
🔸===========🔸
🔸 تعلیقه ها:
🔹 تعلیقات مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری:
🔻 (1). *کلها ذاتیة* ، ففی مقام طبع، و فی مقام نفس، و فی مقام عقل، و فی مقام فانیة عن هذه کلها باقیة بالله، کما أخبر صاحب مقام «لی مع الله» عن نفسه (صلی الله علیه و آله) فإذا *« قد خلقها الله أطوارا »*
🔻 فإن قلت إنها حادثة ذاتا فی مقام، صدقت
🔻 و إن قلت حادثة تعلقا و أردت بالتعلق وجودها الطبیعی الذاتی لا الإضافة کما مر غیر مرة أن تعلقها بالبدن لیس کتعلق صاحب الدکان بدکانه، صدقت
🔻 و إن قلت إنها قدیمة ذاتا باعتبار العقل النازلة هی منه و أنه تمامها و کمالها- بل باعتبار انقلابها إلى العقل المجرد الذی کل الأزمنة و الزمانیات بالنسبة إلیه کالآن، صدقت
🔻کما أنه بهذا الاعتبار إن قلت إنها باقیة ببقائه بل ببقاء الله، صدقت
🔻 و إن قلت إنها غیر باقیة بل زائلة سیالة باعتبار حرکتها الجوهریة، صدقت
🔻 و إن قلت بهذه الاعتبارات إنها جسمانیة بل جسم، و روحانیة بل روح، صدقت
🔻 *فما أعجب حال هذا المعجون و طائر بوقلمون الذی هو هیکل التوحید و برزخ التکثیر و التفرید*
🔻 و نعم ما قال الشیخ فرید الدین العطار:
⚡ *جزو، کل شد، چون فرو شد جان بجسم*
⚡ *کس نسازد زین عجایبتر طلسم*
⚡ *جسم و جان پاک با هم یار شد*
⚡ *آدمــى اعجـــــوبهی اســـــرار شد*
(س ره)
🔹
🔻(2). الإضافة بیانیة فإن العلة کمال المعلول.
(س ره)
🔹
🔻(3). کما قال أرسطاطالیس إن ما هو و لم هو فی کثیر من الأشیاء واحد، و المجردات من ذلک الکثیر فعند إحکامک و إتقانک هذه القواعد لا یبقى لک ریب بکینونة النفس قبل البدن لأن شیئیة الشیء بتمامه لا بنقصه.
(س ره)
🔸
🔹 تعلیقه علامه طباطبایی(ره):
🔻 (4). لا یخلو عن مساهلة فإن الحیوان بل النبات بناء على الحرکة الجوهریة حالها حال الإنسان من غیر فرق فلا تغفل.
(ط مد)
🔸🔸🔸
🔸« الْحَيُّ الْقَيُّوم » = 236
🔸 « كُنْ فَيَكُون » = 236
🔻(به حساب ابجد کبیر)
🔸 *به ارتباط «الحی القیوم» و «کن فیکون» در روایت زیر فکر کنید*، و نیز اینکه *هردوی آنها در «مظهریتِ حقیقتِ نفس انسان (مؤمن)» ظهور مییابند*. چون هستیِ نفس میتواند آینهی خدای زندهی پاینده، و ظهورِ امر الهی (کُن)، در تحقق همهچیز (فیکون) بشود👇(و نیز اسم «اهیه اشر اهیه» که ذکر «معرفت نفسی» با «هستی و حیات ازلی و ابدی الهی» است)
🔻نامهی خداوند به انسان مؤمن در بهشت، که میفرماید:
💥 *«مِنَ الحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لا يَمُوت، الَى الحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لايَمُوت. امّا بَعدُ، فَإنّى أقُولُ لِلشَّىءِ كُن فَيَكُونُ، و قَد جَعَلتُكَ تَقولُ لِلشَّىءِ كُن فَيكونُ»*
🔻فقال النبی (صلى الله عليه و آله):
⚡ *«فلا يَقولُ أحَدٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ لِلشَّىءِ كُن الا و يَكُون»*
🔹
🔻«از جانب [خدای] حیّ قیّومی که نمیمیرد بسوی [بندهی] حیّ قیّومی که نمیمیرد؛ اما بعد، من چون به [هر] چیز گویم «باش»، پس موجود میشود. تو را (نیز مظهر آن) چنان قرار دادم که به (هر) چیز بگویی «باش» موجود شود.
🔻آنگاه رسول اللّه(ص) فرمود:
⚡ «احدی از اهل بهشت به چیزی نمیگوید «باش» مگر آنکه موجود شود»
🔹
📌«علم الیقین» فیض کاشانی؛ ج٢، ص ١٢٩٢
📌«معاد از دیدگاه امام خمینی» ص۴١٨؛ «آداب الصلوة» ص٣٢و٣٣
🔸
🔻آصف بن برخیا (وزیر سلیمان ع) با بکارگیری باطنیِ «إهیه أشِر إهیه»، تخت بلقیس را «کن فیکون» و احضار کرد
(الميزان ج۱۵ ص۳۶۳؛ عدة الداعي ص۶۰)
🔻حضرت عیسی ع هم با «اهیه اشر اهیه» مردگان را «احیاء» نمود
(تفسیر قرطبی، الجامع لأحكام القرآن ج۳ ص۲۷۱)
🔸