eitaa logo
عرفان شیعی | مباحثات علمی
296 دنبال‌کننده
44 عکس
3 ویدیو
41 فایل
﷽ جامع الكليات کتابیست فشرده شامل اهم مسائل عرفان شیعی است که حاصل زحمت ١۵ ساله‌ی بانو سیده ام‌سلمه بیگم نیریزی (دختر آیت الحق قطب الدین نیریزی) می‌باشد. در این کانال، صوت مباحثات علمی، که بصورت هفتگی (دوشنبه ها ٢ظهر) برگزارشده، بارگذاری میشود 🔸 @Salehy
مشاهده در ایتا
دانلود
30 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۴١ تا ۴۵ توحید از دریچه نفس -حضور نفس -بدن وقوا درعلم نفس به ذاتش -اراده تکوینی وتشریعی نفس .mp3
46.37M
🔸 جلسه ٣۰ 📌 شرح 🔻بیان ششم - نکات ۴١ تا ۴۵ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی» ۴١- حضور نفس در ذات و صفات و افعال ۴٢- حضور عالمانه و لطیفانه نفس ۴٣- کمالات بدن و همه‌ی قوای نفس، در علم نفس [به ذات خودش] ۴۴- دو نوع اراده براي نفس (تکوینی و تشریعی) ۴۵- اراده عين ايجاد در مقام تكوينی نفس است - محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣ 🔸 🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣۰👇 🌐 eitaa.com/shia_erfan/1291 🔸 ✅ کانال عرفان شیعی 🔸 @Shia_erfan
🔸 و مستندات مطالب مورد اشاره در صوت جلسه ٣۰ :
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی 🔻 اثر استاد مهدی خدابنده https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474 🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1238 🔸
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی، ص٣٩ تا ۴١ 🔻 نکات شماره ۴١ تا ۴۵ : 🔸 🔻 41- روح حضور در ذات و صفات و افعال خود دارد. همان‌طوركه حق حضور فعّال در ذات و اسماء و صفات و مقام فعلي خود دارد. و حضور در افعال مانع حضور در صفات و حضور در صفات مانع حضور در ذات نيست. 🔸 🔻 42- نفس ناطقه انساني حضور عالمانه و لطيفانه در تمام قوا و بدن دارد. طوري كه نمي‌توان براحتي آن را حس كرد. كسي كه اين نكته كليدي را بفهمد، خواهد دانست. كه، حق هم در تمام عالم حضور عالمانه و لطيفانه دارد. جايي نيست كه او نباشد. مكان هم حضور اوست، چون جلوه اوست. 🔸 🔻 43- بدن و قوا در مقام علم نفس‌اند، به نحوة كلّيت و بساطت و وقتي اين علم نازل مي‌شود. بدن و قوا ظاهر مي‌شوند. همان‌طوركه عالم تماماً در مقام علم حق است. به نحوة فناء وكلّيت. 🔸 🔻 44- يكي از صفات و ويژگيهاي نفس اراده است. در علم كلام اراده را همان علم به مصلحت معنا كرده‌اند. صفات انسان حادث است. اراده در انسان حادث است. وقتي انسان مي‌خواهد كاري را انجام دهد. بر مبناء شناخت، و تصوّر است. اراده بر مبناء شناخت مي‌باشد. نفس ناطقه براساس علم ذاتي خود، تكويناً اراده دارد. ذاتاً قدرت انجام كار دارد. اين اراده در انسان به دو صورت تكويني و تشريعي ظهور مي‌كند. ⚡در واقع اراده نفس يك امر واحد است. و يك حقيقت مستور در نفس، اين را اراده ذاتيه نفس گويند. كه، اين اراده عين مراد و عين تحقّق است. نفس تكويناً كشف اراده خود را مي‌كند. لذا اين اراده مساوي است با تحقّق مراد و شناخت تكويني به خود حاصل مي‌شود. اين اراده هنوز به مرحله فعل نزول نكرده است. فقط در حدّ ذات مي‌باشد اين نوع اراده با اختيار همراه نيست. ⚡در مقام و توجّه ديگر نفس ناطقه تكويناً براساس اراده تكويني، اراده مي‌كند. كه، بدن بسازد. مواد غذائي كه به نفس داده مي‌شود. را صورت‌سازي مي‌كند. و اعضاء بدن را تأليف مي‌كند. آن مواد غذايي را تبديل به عضو مي‌كند. اين اعمال براساس اراده تكويني نفس است. ضربان قلب، براساس اراده تكويني عمل مي‌كند. ⚡ در اراده تكويني،اختيار نيست. اما همين اراده نفس در مقام برخي اعمال به صورت اختياري ظهور مي‌كند. يعني برخي كارها را انسان براساس انتخاب و اختيار خود انجام مي‌دهد. مانند : غذاخوردن، سخن گفتن، فكر كردن و... در اين‌جا اراده با اختيار توأم است. به همين جهت چون با علم اكتسابي و انتخاب همراه است اراده تشريعي گويند. ⚡ پس تمام كارهاي انسان براساس اراده است. ولي اراده در اعمال تكويني بدني، اراده تكويني است. كه، با نظارت غيرمستقيم و علم ذاتي نفس انجام مي‌شود. و در افعال اختياري انسان براساس علم اكتسابي و نظارت مستقيم اراده مي‌كند. در اين‌جا لزوماً اراده با اختيار است. پس هر جا فعل اختياري است. حتماً اراده هست. ولي هر جا اراده حاضر باشد. لزوماً اختيار در صحنه ظهور ندارد. ⚡در رابطه با اراده حق هم مي‌توان گفت : كه حضرت حق اراده‌اي در حريم ذات خود دارد. كه همان اراده ذاتيه است. و بر مبناء آن علم به خود و علم به حقيقت علمي موجودات و علم به اسماء و صفات دارد. وقتي اين اراده حتّي به غير تعلّق مي‌گيرد. در واقع اراده فعلي ناميده مي‌شود.كه، همان ظهور عوالم است. ⚡اراده فعلي، از اسماء فعلي حق است. همان حق در مقام ظهور فعل است. اراده فعلي حق، اشياء خارجي‌اند و وقتي حق اراده مي‌كند. كه، عوالم را بيافريند اين اراده‌اي كه به آفرينش مظاهر تعلّق مي‌گيرد. و از مقام فعلي انتزاع مي‌شود. اين نوع از اراده را اراده فعلي گويند. البتّه همه‌جا اراده خداوند با اختيار او همراه است. و هر جا ذات حق حاضر باشد. تمام اسماء الله حضور دارند. حال بعضي آنها مستور و مغلوب‌اند، بعضي ظاهر و غالب. ⚡آفريدن خود شرائع آسماني از جهت آن‌كه فعلي از افعال الهي است. به اراده تكويني و اراده فعلي برمي‌گردد. امّا آفريدن شريعت از آن جهت كه در ارتباط با نوع انسان است. و خداوند خواسته است كه انسان با عقل و اختيار خود از طريق شريعت، هدايت شود. به اعتبار اختيار انسان و خواست حق، اراده تشريعي حق گويند. عنوان تكوين و تشريع، وصف فعل است. نه وصف فاعل، هم آفريدن عالم هستي فعل حق است. و هم نزول كتب آسماني فعل حق است. و در واقع به اعتبار انسان، تكوين و تشريع معنا پيدا مي‌كند. و اگر مقايسه صورت نگيرد. صرف آفريدن، مطرح است. ⚡جمع‌بندي به اين شكل مي‌شود. كه، همان‌طوركه نفس ناطقه انسان دو نحوه ظهور اراده دارد. اراده تكويني و اراده تشريعي حق تبارك و تعالي هم دو نحوه اراده است يك نحوه اراده او به آفريدن مظاهر تعلّق مي‌گيرد. كه اراده تكويني است. و يك نحوه اراده حق نسبت به انسان جلوه مي‌كند. كه، اراده تشريعي است. كه حق خواسته است. ما از طريق شريعت به كمال نهائي خود برسيم. 🔸
🔻45- اراده يكي از شئون نفس مي‌باشد. كه اگر به معناي تصميم‌گيري باشد. از صفات فعليّه است. انسان براي انجام دادن كارها، نياز به يك قوّه مجرّيه دارد. اراده قوّه مجرّيه نفس ناطقه است. يعني در مقام فعل است. ⚡اراده در مقام فعل اگر در مرحله قوّه عاقله باشد. عين ايجاد مفاهيم عقلي است. يعني هر وقت نفس بخواهد مفهوم‌سازي كند. خواستن همانا و تحقّق همانا در اين‌جا فاصله‌اي ميان خواستن و شدن نيست. يعني؛ اراده عين ايجاد است. چون نشئه‌ي قوّه عاقله نشئه‌ي ايجاد است. و در نشئه ايجاد اراده و مراد يكي است. ⚡در اين‌جا فعاليّت نفس نيازي به ابزار و واسطه مادّي ندارد. در مقام قوّه خيال نيز هروقت نفس ناطقه اراده كند. صور خيالي را در مقام مثال انشاء ‌مي‌كند. يعني به اراده خود صور مثالي را ايجاد مي‌كند. چون نشئه خيال هم مجرّد است. در اين نشئه ظهور، دفعي است. و ايجاد، همان ظهور است. ولي در مقام حس، براي ظاهرشدن نياز به محل و مكان دارد. ⚡علاوه بر اينكه در اين مقام، ادراك عين ايجاد نيست، فعاليّت در مقام حس به كمك اراده و ابزار است. يعني؛ نفس در هر كدام از شئون ادراك حسي مانند ديدن، شنيدن، بوئيدن، چشيدن و لمس‌كردن نياز به ابزار دارد. پس اراده در نشئه غيب نفس عين ايجاد است. و ابزار نمي‌خواهد، ولي در مقام عالم مادّه چون عالم مادّه جسماني است. ظهور هر امري در اين عالم تدريجي است. ونياز به زمان دارد. ⚡كسي اگر به قاعده تناسب اراده و تحقّق در مقام نفس در مرحله غيب‌اش نظر كند، مي‌تواند به كيفيّت ظهور عوالم غيب و مادّه ازحق پي ببرد. كه، حق هم وقتي اراده مي‌كند. دفعتاً ايجاد مي‌كند. و عوالم غيب ظهور دفعي اراده فعلي حق‌اند. تنها عالم مادّه مانند مرتبه حس انسان به جهت محدوديّت و قابليّت مادّه نمي‌تواند، ايجاد الهي را دفعتاً ظاهر سازد. به همين جهت خلقت عالم طبيعت در 6 دوره طول مي‌كشد. يعني آفريدن عالم طبيعت بايد با طي مراحل مادّي همراه باشد. نه اينكه اراده الهي تدريجي است. بلكه اراده الهي در نشئه‌ي ماده هم عين تحقّق است. ولي ظهور آن اراده در اين نشئه تدريجي است. ⚡«و هو الذي خلق السّموات والارض في ستّه ايّام و كان عَرشُهُ عَلي الماء لِيُبلَوكم ايّكم احسن عملاً» ⚡ و در رابطه با ظهور موجودات عوالم غيب قاعده «كن فيكون» را مطرح مي‌كند. كه، «انّما امره اذا اَرادَ شيئاً ان يقول لَه كن فيكون» يعني هر موقع كه حق اراده كند. كه، موجودي را بيافريند. به محض خواستن، ايجاد مي‌شود. ⚡خداوند در ايجاد عوالم خلقت از هيچ ابزار و واسطه‌اي استفاده نمي‌كند. و فاعليّت او به اراده است. و آفرينش عوالم به اراده فعليّه او منسوب است. تمام ابزارها و واسطه‌ها خود جلوه اراده فعلّيه حق‌اند. او بدون ابزار، ابزارآفريني مي‌كند. اين قاعده ايجاد الهي است. ⚡ موضوع اعجاز و كرامت انبياء‌ و اولياء ‌الهي هم در اين راستا مطرح مي‌شود. و معنا و جايگاه پيدا مي‌كند. زيرا در اعجاز، نبي بر طبق قاعده «كن‌فيكون» چون مظهر اراده الهي واقع شده است. در ماده كائنات تصرّف مي‌كند. و به اذن و اراده الهي مي‌آفريند. هرجا در قرآن مبحث اعجاز پيامبران را مطرح مي‌كند. با عنوان باذنه جهت بحث را عوض مي‌كند. ⚡اعجاز يك عمل خارق‌العاده است. كه، نفس ناطقه الهي چون به حق تقرّب معنوي پيدا كرده است. و مظهر ولايت الهي شده است، و به نوعي با اسم وليّ اتّحاد حاصل كرده است. هر وقت بخواهد، نمونه‌اي از ولايت‌اش را كه جلوه ولايت الهي است. بروز مي‌دهد. ⚡ در واقع، در اعجاز، تمام قواعد عالم مادّه، مغلوب قاعده عالم امر و ملكوت واقع مي‌شود. و قاعده «كن فيكون» تحقّق پيدا مي‌كند. پس اعجاز يك امر بدون قانون نيست. بلكه در انجام آن از قواعد برتر عالم بهره گرفته مي‌شود. و در واقع حكم ملكوت بر حكم ملك غالب مي‌شود. اعجاز و كرامت از مظاهر ولايت تكويني است. انبياء و اولياء صاحب اراده خاص الهي مي‌شوند. اگر معناي اراده براي خداوندبه معناي تصميم‌گيري باشد. از اوصاف فعليّه است. و اراده به معناي صفت فعلي عين ايجاد است. ⚡و اگر اراده به معناي محبّت و حبّ كمال باشد. مفهومش اين است. كه، حق حبّ ذات خود و كمالات‌اش را دارد. به اين معنا صفت ذاتيّه است. يعني؛ كمال حبّ خود را دارد. و محبّ كمالات مظاهر است، اراده به معناي حبّ به خود كمالات نامتناهي و حق تعلّق مي‌گيرد. و در مرحله دوّم به خلائق زيرا آثار محبّت و آثار كمال را حق در مظاهر تفصيلاً مشاهده مي‌كند. 🔸🔸🔸
🔸 بیان آیت الله میرزا محمدعلی شاه آبادی (استاد امام خمینی) در کتاب رشحات البحار ص140 و 141 🔸 الاشراق السادس و السابع [و من المعشوقات درك الكلام و شهود المقام الأنام‏] 🔻و من المعشوقات درك الكلام و شهود المقام الأنام و هذا أيضا أمر لا نهاية له فى الفطرة. فتدلنا على من هو صرف درك الكلام و شهود المقام بداهة أنه تعالى سبحانه لما كان متكلما بالكلام النفسى، فهو مدرك هذا الكلام فيكون سميعا. كما أنه شاهد لكمالات ذاته فهو بصير و كلاهما من الصفات الذاتية و يرجعان إلى العلم. فهو من حيث حضور ذاته بكماله لدى ذاته عليم و من حيث أنه اظهر ما فى غيب هويته، فهو متكلم، و من حيث انه مدرك لهذا الإظهار فهو سميع و من حيث أنه يشهد ذاته و كمالات ذاته، فهو بصير و من حيث أنه يبتهج بذاته فهو مريد، و من حيث أنه إن شاء فعل فعل فهو قادر، و من حيث‏ أنه مدرك فاعل فهو حى، و هذه أمهات الصفات و الأسماء. فهو اللّه العالم القادر الحى المريد المتكلم السميع البصير تعالى شأنه. 🔸
🔸 خلقت انسان، اطوار و مراتب و طبقات وجودی مترتب بر هم، از ذات تا صفات و افعال، در عوالم عقلی و مثالی و مادی دارد. 🔸 سوره نوح (آیه ۱۴) ⚡وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا (١٤) سوره انشقاق (آیه ۱۹) ⚡ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ (١٩) 🔸
🔸 *«اطوار و مراتب حقیقت انسان در بیان ملاصدرا (در اسفار) بعنوان نظر دقیق راسخین در علم»* 🔸 > جلد هشتم >> السفر الرابع فی علم النفس‌ >>> الباب السابع فی نبذ من أحوال النفس الناطقة من حیث نسبتها إلى عالم الطبیعة >>>> فصل (3) فی إیضاح القول فی هذه المسألة المهمة و تعقیب ما ذکروه و هدم ما أصلوه‌ 🔹 📌{الحکمة المتعالیة (با حاشیه علامه طباطبائى)، ج‌8، ص: 346 و 347} 🔻 *الراسخون فی العلم، الجامعون بین النظر و البرهان، و بین الکشف و الوجدان، فعندهم‌ (1)* : ⚡ *إن للنفس شئونا و أطوارا کثیرة و لها مع بساطتها أکوان وجودیة، بعضها قبل الطبیعة، و بعضها مع الطبیعة، و بعضها بعد الطبیعة،* ⚡ *و رأوا أن النفوس الإنسانیة موجودة قبل الأبدان بحسب‌ کمال‌ (2) علتها و سببها و السبب الکامل یلزم المسبب معها، فالنفس موجودة مع سببها لأن سببها کامل الذات تام الإفادة و ما هو کذلک لا ینفک عنه مسببه* ⚡ لکن تصرفها فی البدن موقوف على استعداد مخصوص و شروط معینة و معلوم أن النفس حادثة عند تمام استعداد البدن و باقیة بعد البدن إذا استکملت، و لیس ذلک إلا لأن سببها یبقى أبد الدهر، ⚡ فإذا حصل لک علم یقینی بوجود سببها قبل البدن و علمت معنى السببیة و المسببیة و أن السبب‌ (3) الذاتی هو تمام المسبب و غایته ، *حصل لک علم بکونها موجودة قبل البدن بحسب کمال وجودها و غنائها، و الذی یتوقف على البدن هو بعض نشآتها،* ⚡ و یکون استعداد البدن شرطا لوجود هذه النشأة الدنیة و الطبیعة الکونیة، و هی جهة فقرها و حاجتها و إمکانها و نقصها، لا جهة وجوبها و غنائها و تمامها، ⚡ و لو کان البدن شرطا لکمال هویتها و تمام وجودها کما فی‌ (4) سائر الحیوانات و النباتات کان زوال البدن موجبا لزوالها، کما یلزم أن ینعدم بعدم الآلة و فساد المزاج البدنی تصرف الصانع و عمله المحتاج إلى الآلة کسائر القوى المادیة الداثرة الفاسدة المتجددة الزائلة، ⚡ و البرهان قائم على أن للنفس قوة عقلیة تتصرف فی العقلیات بذاتها لا باستعمال آلة و هی کمالها الذاتی و جهة غنائها عن البدن، و سائر الأجسام فهی بکمالها السببی خارجة عن عالم الأکوان المتجددة. ⚡ *فالحق أن النفس الإنسانیة جسمانیة الحدوث و التصرف، روحانیة البقاء و التعقل‌* ، فتصرفها فی الأجسام جسمانی، و تعقلها لذاتها و ذات جاعلها روحانی، ⚡ و أما العقول المفارقة فهی روحانیة الذات و الفعل جمیعا، و الطبائع جسمانیة الذات و الفعل جمیعا، ⚡ *فلکل من تلک الجواهر «مقام معلوم» بخلاف النفس الإنسانیة و لهذا حکمنا بتطورها فی الأطوار، إذ لیس تصرفها فی البدن کتصرف المفارقات فی الأجسام، لأنها بذاتها مباشرة للتحریک‌ الجزئی و الإدراکات الجزئیة على سبیل الانفعال و الاستکمال لا على وجه الإفاضة و الإبداع.* 🔸===========🔸 🔸 تعلیقه ها: 🔹 تعلیقات مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری: 🔻 (1). *کلها ذاتیة* ، ففی مقام طبع، و فی مقام نفس، و فی مقام عقل، و فی مقام فانیة عن هذه کلها باقیة بالله، کما أخبر صاحب مقام «لی مع الله» عن نفسه (صلی الله علیه و آله) فإذا *« قد خلقها الله أطوارا »* 🔻 فإن قلت إنها حادثة ذاتا فی مقام، صدقت 🔻 و إن قلت حادثة تعلقا و أردت بالتعلق وجودها الطبیعی الذاتی لا الإضافة کما مر غیر مرة أن تعلقها بالبدن لیس کتعلق صاحب الدکان بدکانه، صدقت 🔻 و إن قلت إنها قدیمة ذاتا باعتبار العقل النازلة هی منه و أنه تمامها و کمالها- بل باعتبار انقلابها إلى العقل المجرد الذی کل الأزمنة و الزمانیات بالنسبة إلیه کالآن، صدقت 🔻کما أنه بهذا الاعتبار إن قلت إنها باقیة ببقائه بل ببقاء الله، صدقت 🔻 و إن قلت إنها غیر باقیة بل زائلة سیالة باعتبار حرکتها الجوهریة، صدقت 🔻 و إن قلت بهذه الاعتبارات إنها جسمانیة بل جسم، و روحانیة بل روح، صدقت 🔻 *فما أعجب حال هذا المعجون و طائر بوقلمون الذی هو هیکل التوحید و برزخ التکثیر و التفرید* 🔻 و نعم ما قال الشیخ فرید الدین العطار: ⚡ *جزو، کل شد، چون فرو شد جان بجسم‌* ⚡ *کس نسازد زین عجایب‌تر طلسم‌* ⚡ *جسم و جان پاک با هم یار شد* ⚡ *آدمــى اعجـــــوبه‌ی اســـــرار شد* (س ره‌) 🔹 🔻(2). الإضافة بیانیة فإن العلة کمال المعلول. (س ره‌) 🔹 🔻(3). کما قال أرسطاطالیس إن ما هو و لم هو فی کثیر من الأشیاء واحد، و المجردات من ذلک الکثیر فعند إحکامک و إتقانک هذه القواعد لا یبقى لک ریب بکینونة النفس قبل البدن لأن شیئیة الشی‌ء بتمامه لا بنقصه. (س ره‌) 🔸 🔹 تعلیقه علامه طباطبایی(ره): 🔻 (4). لا یخلو عن مساهلة فإن الحیوان بل النبات بناء على الحرکة الجوهریة حالها حال الإنسان من غیر فرق فلا تغفل. (ط مد) 🔸🔸🔸
🔸« الْحَيُّ الْقَيُّوم » = 236 🔸 « كُنْ فَيَكُون » = 236 🔻(به حساب ابجد کبیر) 🔸 *به ارتباط «الحی القیوم» و «کن فیکون» در روایت زیر فکر کنید*، و نیز اینکه *هردوی آنها در «مظهریتِ حقیقتِ نفس انسان (مؤمن)» ظهور می‌یابند*. چون هستیِ نفس می‌تواند آینه‌ی خدای زنده‌ی پاینده، و ظهورِ امر الهی (کُن)، در تحقق همه‌چیز (فیکون) بشود👇(و نیز اسم «اهیه اشر اهیه» که ذکر «معرفت نفسی» با «هستی و حیات ازلی و ابدی الهی» است) 🔻نامه‌ی خداوند به انسان مؤمن در بهشت، که می‌فرماید: 💥 *«مِنَ الحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لا يَمُوت، الَى الحَىِّ القَيُّومِ الَّذى لايَمُوت. امّا بَعدُ، فَإنّى أقُولُ لِلشَّىءِ كُن فَيَكُونُ، و قَد جَعَلتُكَ تَقولُ لِلشَّىءِ كُن فَيكونُ»* 🔻فقال النبی (صلى الله عليه و آله): ⚡ *«فلا يَقولُ أحَدٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ لِلشَّىءِ كُن الا و يَكُون»* 🔹 🔻«از جانب [خدای] حیّ قیّومی که نمی‌میرد بسوی [بنده‌ی] حیّ قیّومی که نمی‌میرد؛ اما بعد، من چون به [هر] چیز گویم «باش»، پس موجود می‌شود. تو را (نیز مظهر آن) چنان قرار دادم که به (هر) چیز بگویی «باش» موجود شود. 🔻آنگاه رسول اللّه(ص) فرمود: ⚡ «احدی از اهل بهشت به چیزی نمی‌گوید «باش» مگر آنکه موجود شود» 🔹 📌«علم الیقین» ‏فیض کاشانی؛ ج٢، ص ١٢٩٢ 📌«معاد از دیدگاه امام خمینی» ص۴١٨؛ «‌‏آداب الصلوة‏» ص٣٢و٣٣ 🔸 🔻آصف بن برخیا (وزیر سلیمان ع) با بکارگیری باطنیِ «إهیه أشِر إهیه»، تخت بلقیس را «کن فیکون» و احضار کرد (الميزان ج‏۱۵ ص۳۶۳؛ عدة الداعي ص۶۰) 🔻حضرت عیسی ع هم با «اهیه اشر اهیه» مردگان را «احیاء» نمود (تفسیر قرطبی، الجامع لأحكام القرآن ج‏۳ ص۲۷۱) 🔸
🔸 نفس انبیاء و اولیاء الهی مظهر «کن فیکون» الهی و غلبه‌ی قواعد عالم امر بر عالم خلق است، که در نفس ایشان اسماء فعلیه الهی به اذن و اراده الهی بروز و ظهور می یابد 🔸 المائدة ، 110 : 🔹إذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي‏ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ 🔻 إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‏ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني‏ وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏ وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني‏ إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبين‏ 🔸 🔸 آل ‏عمران ، 49 : 🔹وَ رَسُولاً إِلى‏ بَني‏ إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ 🔻 أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‏ 🔸
🔸 «کن فیکون» هشت بار در قرآن آمده است : ⚡️ يس ، 82 : إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏ ⚡️ (2) البقرة ، 117 : بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ ⚡️ آل ‏عمران ، 47 : قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي‏ وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني‏ بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ ⚡️ آل‏ عمران ، 59 : إِنَّ مَثَلَ عيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ ⚡️ الأنعام ، 73 : وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ ⚡️ النحل ، 40 : إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ ⚡️ مريم ، 35 : ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ ⚡️ غافر، 68 : هُوَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏ 🔸
🔸 لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّـهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ ⚡ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ 🔻خدا در جبهه‌های مختلفی کمکتان کرده است، به‌ویژه در جنگ حُنَین که از کثرتِ نیروهایتان، ذوق‌زده و مغرور شده بودید؛ ولی نه‌تنها آن‌همه نیرو اصلاً به‌دردتان نخورد، بلکه در حملۀ غافلگیرانۀ دشمن، عرصه بر شما تنگ شد. دست‌آخر هم، پشت به دشمن کردید و فرار را بر قرار ترجیح دادید! توبه - ۲۵ www.hadiapp.net/quran-farsi 🔸
31 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۴۶ تا ۵٢ توحید از دریچه نفس -اطوار و شئون نفس -رابطه نفس وبدن -بساطت وجامعیت و وحدت ذاتی نفس.mp3
31.67M
🔸 جلسه ٣١ 📌 شرح 🔻بیان ششم - نکات ۴۶ تا ۵٢ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی» ۴۵ -اطوار و شئون نفس ۴۶ -رابطه نفس و بدن ۴٧ -تجرد و بساطت نفس ۴٨ -جامعیت و وحدت ذاتی نفس ۴٩ -بساطت و جامعیت ۵۰ -تعابیر متنوع نفس ۵١ -کثرت طولی و عرضی بدن و قوا در ظهور نفس ۵٢ -کثرت و وحدت قوا - محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣ 🔸 🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣١👇 🌐 eitaa.com/shia_erfan/1320 🔸 ✅ کانال عرفان شیعی 🔸 @Shia_erfan
🔸 و مستندات مطالب مورد اشاره در صوت جلسه ٣١ :
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی 🔻 اثر استاد مهدی خدابنده https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474 🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1238 🔸
🔸 *«اطوار و مراتب حقیقت انسان در بیان ملاصدرا (در اسفار) بعنوان نظر دقیق راسخین در علم»* 🔸 > جلد هشتم >> السفر الرابع فی علم النفس‌ >>> الباب السابع فی نبذ من أحوال النفس الناطقة من حیث نسبتها إلى عالم الطبیعة >>>> فصل (3) فی إیضاح القول فی هذه المسألة المهمة و تعقیب ما ذکروه و هدم ما أصلوه‌ 🔹 📌{الحکمة المتعالیة (با حاشیه علامه طباطبائى)، ج‌8، ص: 346 و 347} 🔻 *الراسخون فی العلم، الجامعون بین النظر و البرهان، و بین الکشف و الوجدان، فعندهم‌ (1)* : ⚡ *إن للنفس شئونا و أطوارا کثیرة و لها مع بساطتها أکوان وجودیة، بعضها قبل الطبیعة، و بعضها مع الطبیعة، و بعضها بعد الطبیعة،* ⚡ *و رأوا أن النفوس الإنسانیة موجودة قبل الأبدان بحسب‌ کمال‌ (2) علتها و سببها و السبب الکامل یلزم المسبب معها، فالنفس موجودة مع سببها لأن سببها کامل الذات تام الإفادة و ما هو کذلک لا ینفک عنه مسببه* ⚡ لکن تصرفها فی البدن موقوف على استعداد مخصوص و شروط معینة و معلوم أن النفس حادثة عند تمام استعداد البدن و باقیة بعد البدن إذا استکملت، و لیس ذلک إلا لأن سببها یبقى أبد الدهر، ⚡ فإذا حصل لک علم یقینی بوجود سببها قبل البدن و علمت معنى السببیة و المسببیة و أن السبب‌ (3) الذاتی هو تمام المسبب و غایته ، *حصل لک علم بکونها موجودة قبل البدن بحسب کمال وجودها و غنائها، و الذی یتوقف على البدن هو بعض نشآتها،* ⚡ و یکون استعداد البدن شرطا لوجود هذه النشأة الدنیة و الطبیعة الکونیة، و هی جهة فقرها و حاجتها و إمکانها و نقصها، لا جهة وجوبها و غنائها و تمامها، ⚡ و لو کان البدن شرطا لکمال هویتها و تمام وجودها کما فی‌ (4) سائر الحیوانات و النباتات کان زوال البدن موجبا لزوالها، کما یلزم أن ینعدم بعدم الآلة و فساد المزاج البدنی تصرف الصانع و عمله المحتاج إلى الآلة کسائر القوى المادیة الداثرة الفاسدة المتجددة الزائلة، ⚡ و البرهان قائم على أن للنفس قوة عقلیة تتصرف فی العقلیات بذاتها لا باستعمال آلة و هی کمالها الذاتی و جهة غنائها عن البدن، و سائر الأجسام فهی بکمالها السببی خارجة عن عالم الأکوان المتجددة. ⚡ *فالحق أن النفس الإنسانیة جسمانیة الحدوث و التصرف، روحانیة البقاء و التعقل‌* ، فتصرفها فی الأجسام جسمانی، و تعقلها لذاتها و ذات جاعلها روحانی، ⚡ و أما العقول المفارقة فهی روحانیة الذات و الفعل جمیعا، و الطبائع جسمانیة الذات و الفعل جمیعا، ⚡ *فلکل من تلک الجواهر «مقام معلوم» بخلاف النفس الإنسانیة و لهذا حکمنا بتطورها فی الأطوار، إذ لیس تصرفها فی البدن کتصرف المفارقات فی الأجسام، لأنها بذاتها مباشرة للتحریک‌ الجزئی و الإدراکات الجزئیة على سبیل الانفعال و الاستکمال لا على وجه الإفاضة و الإبداع.* 🔸===========🔸 🔸 تعلیقه ها: 🔹 تعلیقات مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری: 🔻 (1). *کلها ذاتیة* ، ففی مقام طبع، و فی مقام نفس، و فی مقام عقل، و فی مقام فانیة عن هذه کلها باقیة بالله، کما أخبر صاحب مقام «لی مع الله» عن نفسه (صلی الله علیه و آله) فإذا *« قد خلقها الله أطوارا »* 🔻 فإن قلت إنها حادثة ذاتا فی مقام، صدقت 🔻 و إن قلت حادثة تعلقا و أردت بالتعلق وجودها الطبیعی الذاتی لا الإضافة کما مر غیر مرة أن تعلقها بالبدن لیس کتعلق صاحب الدکان بدکانه، صدقت 🔻 و إن قلت إنها قدیمة ذاتا باعتبار العقل النازلة هی منه و أنه تمامها و کمالها- بل باعتبار انقلابها إلى العقل المجرد الذی کل الأزمنة و الزمانیات بالنسبة إلیه کالآن، صدقت 🔻کما أنه بهذا الاعتبار إن قلت إنها باقیة ببقائه بل ببقاء الله، صدقت 🔻 و إن قلت إنها غیر باقیة بل زائلة سیالة باعتبار حرکتها الجوهریة، صدقت 🔻 و إن قلت بهذه الاعتبارات إنها جسمانیة بل جسم، و روحانیة بل روح، صدقت 🔻 *فما أعجب حال هذا المعجون و طائر بوقلمون الذی هو هیکل التوحید و برزخ التکثیر و التفرید* 🔻 و نعم ما قال الشیخ فرید الدین العطار: ⚡ *جزو، کل شد، چون فرو شد جان بجسم‌* ⚡ *کس نسازد زین عجایب‌تر طلسم‌* ⚡ *جسم و جان پاک با هم یار شد* ⚡ *آدمــى اعجـــــوبه‌ی اســـــرار شد* (س ره‌) 🔹 🔻(2). الإضافة بیانیة فإن العلة کمال المعلول. (س ره‌) 🔹 🔻(3). کما قال أرسطاطالیس إن ما هو و لم هو فی کثیر من الأشیاء واحد، و المجردات من ذلک الکثیر فعند إحکامک و إتقانک هذه القواعد لا یبقى لک ریب بکینونة النفس قبل البدن لأن شیئیة الشی‌ء بتمامه لا بنقصه. (س ره‌) 🔸 🔹 تعلیقه علامه طباطبایی(ره): 🔻 (4). لا یخلو عن مساهلة فإن الحیوان بل النبات بناء على الحرکة الجوهریة حالها حال الإنسان من غیر فرق فلا تغفل. (ط مد) 🔸🔸🔸
عرفان شیعی | مباحثات علمی
🔸 خلقت انسان، اطوار و مراتب و طبقات وجودی مترتب بر هم، از ذات تا صفات و افعال، در عوالم عقلی و مثالی
. 🔸 خلقت انسان، اطوار و مراتب و طبقات وجودی مترتب بر هم، از ذات تا صفات و افعال، در عوالم عقلی و مثالی و مادی دارد. 🔸 سوره نوح (آیه ۱۴) ⚡وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا (١٤) سوره انشقاق (آیه ۱۹) ⚡ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ (١٩) 🔸
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی، ص۴٣ تا ۴۹ 🔻 نکات شماره ۴۶ تا ۵٢ : 🔸 🔻 46- مجموعه بدن و قوا به منزله، صور مرآتيه و نفس به منزله مرآت است. اين نمونه‌اي براي تبيين رابطه نفس با بدن است، اگر به اين نكته توجّه كنيم. مي‌بينيم كه بدن و قوا نه داخل نفسند. و نه در نفس حلول كرده‌اند. و نه با نفس متّحداند. و نه بدن و قوا خارج از نفسند. انفصال از نفس هم ندارند. پس بدن و مجموعه قوا نه متّصل و ملحق به نفسند. و نه جدا از نفس بلكه معيّت با نفس دارند. به بيان دقيق نفس، همراه با بدن و قواست. اگر به عالم هم نظر عميق شود. رابطه حق با عالم با ديد توحيدي اين‌گونه مي‌شود. كه، خداوند در عالم حلول نكرده است. و به هيچ وجه با عالم متّحد نيست. و داخل در عالم (به معناي اتصال و الحاق) نيست. و از طرفي خارج از عالم هم نيست. به معناي تفكيك از عالم بلكه حضرت حق با عالم معيّت ظهوري دارد. همواره با عالم است با اين‌كه عالم در رتبه حق نيست. لازمه معيّت يكسان بودن رتبه نيست. عالم هم در حق حلول نمي‌كند، اگر به صور در آينه توجّه كنيم. مي‌بينيم كه صور نه در آينه و نه در خارج آينه‌اند بلكه با آينه‌اند. و از زاويه ديگر صور آينه استقلال ندارند. قائم به ذات خود نيستند. همان‌گونه كه كثرات عالم كه آيات فعلي الهي‌اند. هيچ نحوه استقلالي از هيچ جهتي ندارند. و قائم به ذات الهي‌اند. آينه فقط قدرت ارائه و ظهور دارد. پس همان‌طوركه در تبيين رابطه من با بدن آينه و صور آن دخالت دارد. در طرح رابطه حق با عالم هم مؤثّر است. لذا اگر مرآت بودن نفس و صور مرآتيه (بدن و قوا) را شناختيم. مي‌فهميم كه حق هم مرآت عالم است. و عالم را آن‌گونه كه هست نشان مي‌دهد. 🔻 47- نفس به جهت مجرّد بودن، بساطت دارد. يعني؛ مركّب از اجزاء مادّي نيست. تركيب در ذات آن راه ندارد. پس دليل بساطت او، تجرّد او مي‌باشد. و موجودات مادّي به جهت مادّي‌بودن، بساطت ندارند. و مملو از جزء و تركيب مي‌باشند. هر قدر نفس به درجات عالي‌تر تجرّد نزديكتر شود. بساطت او بيشتر خواهد شد. تاجائي كه موجودي كه عين تجرّد است. مانند : حق، عين بساطت است. شناخت دو كمال بساطت و تجرّد كه با هم رابطه دارند. باعث شناحت حق به كمال بساطت و كمال تجرّد مي‌شود. چون نفس جلوه‌ حق است. و اگر واجد كمالي باشد. به طور قطعي متجلّي كه حق باشد. آن كمال را در حد عالي‌تر و كامل‌تر دارد. 🔻48- (مجموعه) قوا اجزاء نفس نيستند كه نفس را مركّب كنند و از بساطت و صرافت خارج كنند. نفس در عين جامعيّت قوا، از بساطت خارج نمي‌شود. چون قوا در عين ظهور در بدن، فاني در نفسند. در بحث توحيد هم، حق جامع كمالات و اسماء و صفات است. و اين جامعيّت حق را از بساطت و اطلاق خارج نمي‌كند. چون اسماء شأن حق و جلوه‌هاي حق‌اند و با ذات حق اتّحاد و عينيّت داشته، فاني در اويند. البتّه همان‌طوركه ارتباط نفس با بدن متكثر، باعث كثرت و تقييد نفس نمي‌شود. و وحدت ذاتي نفس حفظ مي‌شود. كثرات مظاهر عالم نيز، ذات حق را مقيّد و كثير نخواهد كرد. 🔻49- بساطت در عين جامعيّت : نفس چون مجرّد است، مبّرا از جزء داشتن است و بساطت دارد. اين موجود اگر با نظر موشكافانه بنگريم. مي‌بينيم كه كمالات متعدّدي مانند : بينائي، شنوائي، تخيّل، تعقّل، توهّم، كمال‌گرايي، توجّه به غيب، علم، قدرت و ... را دارد. حال شگفتي در اين‌جا است كه در عين جامعيّت كمال، بساطت دارد. يعني؛ تعدّد كمالات وقوا او را كثير نمي‌كند. زيرا نحوه حضور كمالات در انسان به اين صورت است. كه اين صفات همگي در مقام ذات نفس فاني در نفس، مستهلك در نفس، و با نفس وحدت و يگانگي دارند. و همگي قائم به نفس‌اند، همه آنها با نفس عينيّت دارند. منفك از نفس نيستند. و از طرفي چون اين صفات و قوا سنخيّت و تناسب ذاتي با من دارند. در مقام وحدت نفساني، مغلوب و مقهور نفس‌اند. و سنخيّت عامل اتّحاد و يكي‌بودن آنهاست. به حكم قاعده محكم فلسفي كه «السنخيّه عِلة الانضمام»، وقتي براساس اين قاعده جامعيّت كمالات در عين بساطت را كشف كرديم، خواهيم يافت. كه، چگونه خداوند تبارك و تعالي با وجود كمالات و اسماء نامتناهي، كثرت بردار نيست. اين كمالات حق در عين اينكه همگي از حق‌اند، همگي متّحد با ذات و عين ذات‌اند. و در مرحله ديگر صفات عين هم‌اند. و در مقام ذات تفكيك بردار نيستند. امّا وقتي اسماء و صفات الهي در مقام فعلي تجلّي ظهوري مي‌كنند ودر قالب‌هاي متنوّع خلقي متعيّن مي‌شوند. صفات از هم ديگر ممتاز و جدا خواهند شد. پس اين كثرت صفات در مقام فعل (عالم) است. نه در مقام الهي كه كلّ اين‌ها وجود واحد دارند و به يك وحدت قاهره موجوداند. همه صفات حق به وحدت ذاتي حق، يك وجود واحد دارند. همه صفات تحت احاطه يك مبدأ فعّال هستند. و نظر ذات در تك‌تك صفات عيان است. .
🔻50- در رابطه با حقيقت نفس و شئون نفس تعابير متعدّدي مطرح است. كه، هركدام از آن تعابير اشاره به يك جنبه اين حقيقت مجرّد، يك بعد دروني و بيروني آن دارد. اگر اين تعابير متنوّع مطرح نشوند، بطون و اطوار آن مخفي مي‌ماند. الفاظ و تعابير وسائط و ابزارهايي‌اند كه هركدام يك زاويه و يك شأن اين حقيقت را نشان مي‌دهد. بعضي از اين تعابير حكايتگر از مقام فعلي مي‌كنند. بعضي از آنها حكايتگر از صفات نفس و بعضي از خود ذات خبر مي‌‌دهند. بعضي مربوط به جنبه ادراكي نفسند. بعضي به جنبه تحريكي آن اشاره دارند. به هر حال موجودي كه ذو مراتب باشد. و از مقوله تشكيك باشد. اطوار و بطون و ملكوتي دارد. كه، بايد در مقام شناخت واقع شود. هر چند اين شناخت در مرتبه نازله باشد. اين تعابير عبارتند : از، روح، نفس، عقل، قلب- جام‌جهان بين، من، دل، تعقّل، توّهم، احساس، ادراك، ظاهر، باطن، طور، حصه و ربّ، جدول كه، برخي از اين تعابير به زبان شريعت نزديكتر‌اند. و از آنجا اخذ شده‌اند و برخي به زبان حكمت و برخي به زبان عرف و برخي ديگر به زبان عرفاني و در قرآن كريم هم تعابير متعدّد مطرح شده است. كه، گوياي تنوّع مراتّب نفس است. مانند: «وقدخلقكم، اطواراً» - «ان السمّع و البصر و الفواد كلّ اولئك كان عنه مسولاً» - «ان النّفس لا مّاره بالسّوء». تعابير اسماء و صفات حق هم مبيّن و نشان‌دهنده شئون فعلي و ذاتي حق‌اند، هر صفتي اشاره به كمالي از كمالات الهي مي‌كند. و صفات و اسماء الهي نامتناهي است. اسماء نامتناهي حكايت از شئونات و كمالات نامتناهي دارد. هر صفتي راهي براي شناخت حق و راهي براي ارتباط با حق است. طرق شناخت توحيد و ارتباط با توحيد به تعداد اسماء‌الله است. 🔻 51- در نظام خلقت بدني كه انسان دقّت كند. دو نحوه كثرت مي‌بيند. يك كثرت عرضي كه اجزاء بدن نسبت به هم دارند. اين نحوه از كثرت، كثرت مقابل هم است. يعني؛ واقعاً اعضاء بدني غير هم‌اند و تغاير حقيقي دارند. امّا وقتي مجموعه بدن را نسبت به نفس در نظر بگيريم. كلّ بدن به عنوان مرتبه نازله، كثرتي دارد. در طول نفس يعني كثرتي طولي، بدن در طول نفس است. وقتي بدن مرتبه نازله نفس باشد. اين بدن امتداد نفس است. قوا هم نسبت به هم كثرتي دارند ولي كلّ قوا وحدتي در نفس دارند. يعني يك حقيقت واحد‌اند. كثرت قوا نسبت به هم در مقام ظهور در بدن كثرت عرضي است. ولي مجموعه قوا نسبت به نفس كثرت طولي دارند. در عالم هستي هم موجودات عالم طبيعت نسبت به هم كثيراند و كثرت عرضي دارند. يعني؛ در عرض هم‌اند. مقابل هم‌اند؛ هر شيء غير شيء ديگر است. اما كلّ عالم به عنوان يك جلوه در طول حق است. در واقع عوالم كه مجموعه‌ي مظاهر طبيعي و مجرّداند. امتداد حق‌اند. در مقام فعل، جلوه‌ حق‌اند. در مقام فعل، عالم حضور و ظهور حق است. در مقام سعه و تفصيل لذا عالم رابطه طولي با حق دارد. و هيچ مظهري مقابل حق نيست. 🔻 52- از مرتبه جسم تا عقل كلّي همگي درجات نفس ناطقه‌اند. يك حقيقت واحد و ممتد است. كه؛ تمام اطوار خود را در بر گرفته است، تعدّد اطوار و درجات، وحدت ذاتي نفس را از بين نمي‌برد. و باعث كثرت ذات نفس نمي‌شود. زيرا تمام اطوار نفس شئون ذاتيّه يا فعليّه نفسند. يعني يك حقيقت است. كه؛ در تمام اين مراحل و اطوار حضور دارد. نه اينكه در هر شأني يك نفس باشد. در رابطه با كمالات حق هم اين قاعده حكم‌فرماست. كه، صفات حق متعدّداند. و اين تعدّد و گستردگي صفات، ذات حق را كثير نمي‌كند. زيرا اين كثرت‌ها، كثرت مظاهر است. نه كثرت ذات حق پس يك حقيقت واحد در شئون نامتناهي خود حضور دارد. لذا اطوار مظاهر و عوالم قادح وحدت ذاتي الهي نيست. زيرا مبناء اين است. كه، اينها شأن حق‌اند و كثرت در مقام فعل به فعل نسبت داده مي‌شود. و در مقام‌ واحديّت هم كه عالم الهي است. در حقيقت يك مصداق است. كه اين‌همة كمالات را به او نسبت مي‌دهند. تمام كمالات با ذات اتّحاد و عينيّت دارند. «النّفس في وحدتها كلّ القوي و فعلها في فعله قدانطوي» نفس در مقام ذات كه مقام وحدت ذات است. جامع همه قوا است. و همه‌ي قوا در نفس به وحدت و يگانگي جمعند. قوا ذات نفس را تكّه تكّه نمي‌كند. و فعل و قواي نفساني در مقام نفس منطوي و فاني است. عالم خلقت هم در مقام علم الهي، يك حقيقت واحد است. به عالم وحدت قاهره الهي موجود و قائم است. و عوالم در آن مقام همگي حق‌اند، علم حق‌اند. 🔸🔸🔸