eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 خاتون سلام‌الله علیها 🔻 🥀 حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله علیه: 🥀 و اما السكينه فغالب عليها الاستغراق مع الله 🥀 اما دخترم سکینه سلام‌الله علیها، غالباً غرق در خداست. 📕 مقتل‌الحسین علیه‌السلام، علامه مقرم، صفحه ۳۴۹ 🆔 @mosibatoratebah
🥀 امام حسین صلوات‌الله علیه درباره محبت ایشان به حضرت رباب و سلام‌الله علیهما 🥀 ▫️لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا ▫️تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ ▫️اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ حالی ▫️وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ 🥀 به جان تو سوگند! من خانه‌ای را دوست دارم که و رباب در آن باشند. 🥀 آنها را دوست دارم و تمام محبت و دارایی‌ام را به پای آنها می‌ریزم و هیچ کس نباید در این باره با من سخنی بگوید. 📕 الفصول‌المهمه، صفحه ۱۸۳ 📕 مقاتل‌الطالبین، صفحه ۹۴ 📕 انساب‌الاشراف، جلد ۱، صفحه ۱۹۵ 🆔 @mosibatoratebah
🥀 در ساعات آخر حضرت زهرا سلام‌الله علیها، امیرالمومنین علیه‌السلام نماز ظهر را خوانده به سوی منزل بازگشت. کنیزان را در راه دید درحالی‌که گریان و محزون بودند. امام علیه‌السلام به ایشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب می‌بینم؟! 🥀 گفتند: یا امیرالمؤمنین! دختر عموی خود را دریاب، گر چه گمان نمی‌کنیم حاصلی داشته باشد. حضرت به‌ سرعت به سوی خانه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه دید سلام‌الله علیها در میان بستر خویش افتاده و... 🥀 علیه‌السلام ردا را از دوش خود و عمامه را از سر مبارک خویش افکند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارک حضرت سلام‌الله علیها را به دامن گرفت و فرمود: ! ولی سلام‌الله علیها سخنی نگفت. برای دومین بار فرمود: ای دختر پیامبر! باز جوابی نشنید! برای سومین بار صدا زد: ای دختر آن‌کسی که زکات را در دامن عبای خود برای فقرا می‌برد! جوابی نشنید. ای دختر آن‌کسی که با ملائکه نماز خواند! جوابی نداد. علیه‌السلام صدا زد: ای ، با من سخن بگو! من پسرعموی تو بن ابی‌طالب هستم. ناگاه چشمان خود را به روی او باز کرد، آنگاه آن گریست و علیه‌السلام هم گریان شد و به زهرای اطهر فرمود: 🥀 تو را چه شده؟ من پسرعمویت علی هستم. فاطمه گفت: ای پسرعمو! من اکنون مرگ را مشاهده می‌کنم که نمی‌توان از دست آن گریخت. سپس راجع به فرزندانش خصوصاً و سفارش‌هایی فرمود و گفت: 🥀 ایشان یتیم و دل‌شکسته‌اند، دیروز بود که آنان جدّ بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست می‌دهند. وای بر آن امّتی که آنان را می‌کشند و با ایشان بغض و دشمنی می‌ورزند! آنگاه اشعاری را بدین ترتیب خواند: 🥀 اگر گریه می‌کنی بر من گریه کن ای بهترین هدایت‌کنندگان و اشک بریز که روز فراق رسید. ای همسر بتول! من درباره نسل خود به تو سفارش می‌کنم، زیرا که ایشان ملازم اسلام می‌باشند. برای من و یتیم‌های من گریه کن، مخصوصاً کشته و قتیل را فراموش نکنی. ایشان مفارقت می‌کنند و یتیمانی حیران و سرگردان می‌شوند، خداوند مقرّر کرده که روز فراق است. 🥀 ای ابوالحسن! من امروز خواب دیدم که پدر بزرگوارم در میان قصری از جواهرات سفید است، چون مرا دید فرمود: دخترم! نزد من بیا، زیرا من مشتاق تو هستم. گفتم: پدر جان! به خداوند سوگند که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهی بود. گفتار پدرم همیشه راست است و به وعده خود وفا خواهد کرد. جان! هنگامی‌که دیدی من سوره یس را قرائت نمودم بدان که اجلم فرا رسیده، مرا غسل بده، ولی بدنم را برهنه نکن، زیرا من پاک و مطهّر هستم. جان! خودت و اهل خانه‌ام که به من نزدیک هستند بر جنازه‌ام نماز بخوانید. علی جان! مرا به خاک بسپار، این نحوه را پدرم پیغمبر خدا به من خبر داده. 📕 بحارالأنوار، علامه مجلسی، جلد ۴۳، صفحه ۱۷۸ 🆔 @mosibatoratebah
🩸صبح بعد از و جریان سیلی خوردن مقداد🩸 🥀 بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل سلام‌الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. 🥀 مقداد گفت: این وصیت سلام‌الله‌ علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید. 🥀 عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. 🥀 مقداد گفت: دختر رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علیه‌السلام و سلام‌الله علیها هستم. 🥀 هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه‌السلام است. 🥀 به سوی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی‌طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. 🥀 رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز سلام‌الله‌ علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به علیه‌السلام یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا. 🥀 علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی‌فرمود. عقیل پاسخ داد: به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. سلام‌الله‌ علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود..! 📕 فاطمیه مأثور، حجت‌الاسلام حنیفی، صفحه ۲۱۲ 🆔 @mosibatoratebah 🏷