ماجرای کوچه و بازار از یادم نرفت
دستهایم بسته بود و همسرم را میزدند
یک نفر با تازیانه دیگری هم با غلاف
با تمام زورِ بازو دلبرم را میزدند
میپرد هر شب حسن از خواب میگوید پدر
خواب میدیدم دوباره مادرم را میزدند...
#مولا_جان #اول_مظلوم_عالم
#حضرت_مادر❤
#هیئت_شیفتگان_حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
🖤 @shiftegan_hazrat_zeynab
كمی از غسل زیر پیرهن ماند
كمی از خون خشك بر بدن ماند
كفن را در بغل بگرفت و بو كرد
همان طفلی كه آخر بی كفن ماند
#حضرت_مادر❤
#فاطمیه
#هیئت_شیفتگان_حضرت_زینب_سلاماللهعلیها
🥀 @shiftegan_hazrat_zeynab