🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘🌻☘
#عاشقانه_های_یک_معلم
#فاطمه_ترک
#پارت_اول
حدود یکسالی بود دانشگاهم تمام شده بود. بعد از فارغ التحصیلی خیلی سریع تر از آن چیزی که فکرش را می کردم مشغول به کار شدم. شنبه تا چهارشنبه از ساعت 7 صبح تا 1 بعدازظهر در یک مدرسه ای که فاصله ی زیادی هم با خانه مان داشت;کار میکردم..
از بچگی عاشق معلمی بودم. یادم هست بچه که بودم عروسک هایم را گوشه ای از اتاق میچیدم و برایشان چیزهایی که یاد گرفته بودم را توضیح می دادم. ( آنقدر بچه خلاقی بودم که به جای عروسک ها هم از خودم صدا های مختلف در می آوردم. سوال میپرسیدم و بعد هم به خودم آفرین میگفتم و با یک ژست معلمی جواب سوالم را می دادم. ) همیشه قبل از خواب، روز اولی که میروم سرکلاس و به بچه ها درس میدهم را تصور میکردم. این قدر تکرار کردم تا بالاخره به آرزویم رسیدم. حالا اینکه در این یک سالی که دارم تدریس میکنم; من و دانش آموزانم چه ماجراهایی داشتیم یا روز اول مدرسه ام چه طور گذشت بماند.
یک روز که از سرکار برگشتم یکی از دوستانم پیام داد فردا عصر به خانه اش برم. ( می خواست شیرینی اولین موفقیتش در یک
#رمان
#شیفتگان_تربیت
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
🌐 روبیکا:
🍃https://rubika.ir/ShifteganeTarbiat