حرفهای مجتبی روضۀ دلم بود.😔
آن شب برای هردویمان تلخ بود و طولانی.💊 فردا صبح، مامان با یک کاسه حلیم بالا آمد. نفس نفس زدن مامان را شنیدم.
مامان محکم گفت: «سقط نکنین، گناه بزرگیه»
جلوی خودم مامان به دفتر مرجع تقلیدم زنگ زد.📞جواب واضح و روشنی بود: سقط فقط وقتی ممکن بود که جان مادر درخطر جدی باشد. معلولیت جنین 🧑🦽مجوز سقط نمی شود.
فکر گناهش برایم سنگین بود، اما ترس داشتن بچۀ معلول هم همانقدر برایم وزن داشت....🥺
اینجور جاهاست که میگن، باید ایمانت قوی💪باشه و توکلت به اون بالایی👆 تا بتونی از پا گذاشتن به مسیر انحرافی منصرف بشی!
#پست_بعدی
#ادامه_دارد